میز گرد نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف (قسمت بیستم)

مکان گفتگو : انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

خروج از قرارگاه اشرف
آرش رضایی: خانم قرصی ، فرمودید در قرارگاه اشرف احساس می کردید در محدودیت و تنگنای شدید قرار دارید ، اگر ممکن است بیشتر توضیح بدهید ؟
مرضیه قرصی: ببینید آقای آرش ، در واقع ما در یک محیط و فضای بسته ی نظامی زندگی می کردیم ، خوب هیچ جایی نبود در مواقع دلتنگی خودمان را سرگرم کنیم مثل دنیای خارج از قرارگاه اشرف که اختیار ما دست خودمان نبود تا برای اوقات دلتنگی یا هر ساعت و لحظه ای که دوست داشته باشیم ، برنامه ریزی کنیم که چگونه وقتمان را سپری کنیم. بالاخره بشدت محدود بودیم و مسئولان و فرماندهان ما برای ما حتی ثانیه هایمان را برنامه ریزی می کردند تا چکار کنیم و چکار نکنیم.در طول ده سالی که من آنجا بودم واقعا خودم نبودم و اوقاتم دست خودم نبود. این اواخر منظورم بعد از جنگ آمریکا و عراق است اصلا نمی توانستیم از قرارگاه اشرف خارج شویم. قبل از جنگ شاید در طول یک سال به بهانه ای مثلا مناسبتی ، ما را برای زیارت بیرون از اشرف می بردند. ولی بعد از سقوط رژیم صدام دیگر آن امکان را نیز از ما سلب کردند و همه ما بشدت محدود شدیم. در کل فضای زندگی را برای ما خیلی محدود کردند. ببین آقای آرش ، آب معمولا در یک جا راکد نمی ماند یعنی هر چقدر انسان در محدودیت بماند و تحرک و یا آزادی انتخاب نداشته باشد می پوسد و گندیده می شود. دقیقا می خواهم اعتراف کنم ما در قرارگاه اشرف حس می کردیم گندیده شدیم. افسردگی مرض شایع در بین ما بود. ولی اینجا در ایران در میان خانواده خودم ، بستگانم ، شهرم ، وطنم و ملتم احساس خوشبختی می کنم چون یک انسان آزادم. فردیت مرا کسی پایمال نمی کند. من خودم هستم. آدم آزادی هستم و واقعا نمی خواهم این آزادی و راحتی را با هیچ چیز عوض کنم. یعنی هر جا میخواهم ، می روم هر کاری میخواهم ، می کنم و هر چی میخواهم ، می پوشم و می گردم و سفر می روم. من متعلق به خودم هستم و کسی همچون فرماندهان قرارگاه اشرف به جای من تصمیم نمی گیرد.
آرش رضایی: خوب ، به نظر شما خانم هائی که هم اکنون توی مناسبات سازمان قرار دارند آنها در قیاس با خانم هائی که در ایران زندگی می کنند چه وضعیتی دارند؟
مرضیه قرصی: وضعیت خانم های قرارگاه اشرف؟
آرش رضایی: بله ، وضعیت خانم های قرارگاه اشرف را در قیاس با وضعیت خانم های ایرانی مقایسه کنید؟ ببینید ، شما مدتی است در جامعه ایران زندگی می کنید در میان ملت خودتان ، با خانواده خودتان و بستگان و آشناهایتان زندگی می کنید در کوچه و خیابان های شهر راه می روید و مردم و زندگی آنها را از نزدیک مشاهده می کنید. چه تفاوتی بین این دو زندگی می بینید؟
مرضیه قرصی: اگر بگویم قابل مقایسه نیست حتما مبالغه نمی کنم. خانم هائی که در ایران هستند از آزادی واقعی برخوردارند. چون آنها خودشان هستند فردیت آنها را کسی پایمال نمی کند، کسی به آنها دستور تشکیلاتی نمی دهد ، کسی نمی گوید کی ازدواج کن ؟ کی باید طلاق بگیری؟ یا باید در ساعت ها و روزهای مشخصی در جمع افراد از خودت انتقاد کنی و هر روز به روی خودت تیغ بکشی تا مثلا پاک بمانی. کسی نمی گوید همه وجودت ، نفست حتی خون و ذهنت متعلق به دیگری است و مال خودت نیست. و کسی جرئت نمی کند فرزندت را از تو بگیرد یا همسرت را به زور از تو جدا کند. خوب معلوم است با این توضیحاتی که دادم خانم ها در ایران انسان های آزادی هستند و خانم های قرارگاه اشرف برده وار باید در خدمت مسعود و مریم باشند. اصلا این دو زندگی قابل مقایسه نیست. به نظرم طرح این سوال شما آرش اشتباه است. خانم هایی که در اشرف هستند هیچ چیزی برای خودشان ندارند یعنی به آنها اجازه نمی دهند حتی فکرشان متعلق به خودشان باشد همه چیز تحت اختیار سازمان است.
آرش رضایی: خوب ، پس با این توضیحات غم انگیز شما ، خانم ها در قرارگاه اشرف چگونه شرایط حاکم بر آنجا را تحمل می کنند؟
مرضیه قرصی: بالاخره در اشرف فضا ، فضای رعب و وحشت بود. کسی جرئت نمی کند اعتراض کند مگر اینکه مثل من از جان و همه چیز خودش گذشته باشد.
آرش رضایی: بگذارید سوالم را طور دیگری طرح کنم با این شرایطی که در اشرف حکمفرماست مسئولین سازمان به هیچوجه نمی توانند نیازهای طبیعی خانم ها را به عنوان یک انسان درک کنند. احساساتشان را ، افکارشان را ، سلائق و علائقش را در واقع نمی توانند درک کنند و از توانایی درک خواسته های طبیعی شان عاجز و ناتوانند. درسته؟
مرضیه قرصی: دقیقا ، مسئولین سازمان به هر شیوه ای هست سعی دارند با انکار احساسات و خواسته های خانم ها ، آنها را تبدیل به موجوداتی بکنند که دربست مطیع رهبری عقیدتی مسعود و مریم باشند. وقتی آنها اجازه ندادند من با فرزندم زندگی کنم و فرزند دو ساله ام را برای مدت ده سال به زور و تحت فشار از من که یک مادر بودم جدا کردند دیگر چه انتظاری از آنها می توان داشت ؟
آرش رضایی: به نکته جالبی اشاره کردید.
مرضیه قرصی: آره بعدها در این اواخر در ملاقات با مادرم که با کاروان انجمن نجات به اشرف آمده بود صحبت کردم و مادرم را از نزدیک دیدم ، ناگهان احساس کردم همه آن حس مادری ام بیدار شد وقتی مادرم از فرزندم سعید گفت. به خودم گفتم جای من اشرف نیست باور کنید در یک آن و لحظه همه ستم های سازمان را با همه وجودم حس کردم که چگونه آنها همسرم را به کشتن دادند ، فرزندم را بی پدر نمودند و مرا نیز از دیدار فرزندم ده سال محروم کردند. تنها حسی که بعد از ملاقات با مادرم در من بوجود آمد حس نفرت و کینه به سازمان و رهبران بی رحم آن بود. مصمم شدم به هر ترتیبی شده از اشرف خارج شوم. البته مسئولین اشرف نمی گذاشتند به این راحتی از سازمان جدا بشوم و دائم به من می گفتند : بمون اینجا. برای چی میری ؟ یعنی با حرف های مزخرفی که می زدند واقعا حالم به هم می خورد. آنها درک نمی کردند احساسات مادرانه یعنی چه؟
آرش رضایی: خانم قرصی ، سازمان شعار حمایت از حقوق زنان را می دهد. به دروغ می گوید ما زنها را از ستم تاریخی رهایی دادیم و آنها را از حاکمیت مردانه بیرون آوردیم و ایدئولوژی ما منجر به رهایی زنان شد. این همه حرف و شعار که برای آزادی زنان می دهند ، واقعا جای سوال دارد ، آیا رهبران سازمان این همه تناقض را در عملکرد و حرف احساس نمی کردند ؟ آنها نمی فهمیدند خانم هایی مثل شما در قرارگاه اشرف از آن همه جور و ستمی که به نام دفاع از آزادی زنان بر شماها روا می شود به ستوه آمده اند و با زور و اجبار در مناسبات در اسارت قرار دارند. مناسبات را رهبران سازمان طرحریزی کرده بودند ، فضا را آنها ساخته و پرداخته بودند ، فضایی که در آن انسان و زن به تعبیر شما هیچ اراده ای از خود نداشت و همه احساسات پاک مادرانه و لطیف زنانه به هیچ گرفته می شد. رهبران سازمان چگونه این همه تناقض آشکار و بدیهی در شعار و رفتار را توجیه می کردند؟
مرضیه قرصی: در پاسخ به سوال شما مایلم به نکته مهمی اشاره کنم ، رهبران سازمان هیچ حس انسانی را درک نمی کردند اگر درک می کردند بالاخره انسان ، انسان است و دارای حقوق طبیعی ، احساسات ، افکار و عواطفی و نیازهایی ، بالاخره امکان ندارد همه این نیازها را نادیده گرفت چون طبیعی و ذاتی است. اما رهبران سازمان زیرکانه و با توجیهات ایدئولوژیک و با این حرف که زمان ، زمان مبارزه است براحتی همه نیازهای افراد مستقر در قرارگاه اشرف را نادیده می گرفتند. حتی احساسات مادرانه را.
ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی
17/9/1386

خروج از نسخه موبایل