ارتش ورشكسته (قسمت اول)

محسن عباسلو
14.01.2008
رهبران فرقه تروريستي مجاهدين خلق همواره از ارتش به اصطلاح آزادي بخش به عنوان نماد قدرت فرقه ياد ميكنند. اما خوب است نگاهي به وضعيت اين ارتش پوشالي در حال حاضر بيندازيم تا ببينيم كه چقدر ادعاي مسئولين فرقه با واقعيت دروني اين تشكيلات منطبق ميباشد؟
درستي هر مدعائي در عمل به اثبات ميرسد. ارتش به اصطلاح آزادي بخش در واقع زاييده جنگ 8 ساله مابين حكومت ديكتاتور سابق عراق و دولت ايران ميباشد. در اوج سالهاي اين جنگ بود كه رهبر خائن و وطن فروش فرقه يعني مسعود رجوي و اطرافيان فرصت طلبش عده اي افراد نا آگاه از مطامع نامشروع سران فرقه را تحت عنوان مبارزه با جمهوري اسلامي به خاك عراق كشانيدند و با تشكيل ارتش به اصطلاح آزادي بخش، عملاً نيروهاي فرقه را به خدمت ارتش بعثي عراق در آوردند.
اين نيروها همواره در طول سالهاي جنگ ايران و عراق و سالهاي پس از آن به عنوان جزئي از ارتش حكومت ديكتاتور سابق عراق ( صدام حسين) عمل كرده اند.تمامي عملياتهائي كه اين نيروها انجام ميدادند با هماهنگي يا دستور حكومت صدام حسين صورت ميگرفت. تا آنجا رهبري فرقه، وابسته و مورد اعتماد دستگاه حكومت صدام حسين بود كه به وي دستور ميداد جهت سركوب اعتراضات دروني مردم به تنگ آمده عراق، نيروهاي فرقه را وارد عمل كند و مردم بيگناه عراق را به خاك و خون بكشانند.
اما در تبليغات بيروني رهبر خائن و مسئولين وطن فروش فرقه تروريستي مجاهدين خلق از اين نيروها با نام ارتش آزادي بخش و دژي محكم در برابر حكومت ملاها ياد ميكنند.
اكنون بالاي دو دهه است كه از تشكيل ارتش به اصطلاح آزادي بخش ميگذرد. ارتشي كه قرار بود بنا به گفته مسعود رجوي در ظرف حداكثر 6 ماه حكومت ايران را سرنگون كند. اما نه تنها هيچكدام از ادعاهاي رهبر فرقه به واقعيت نپيوسته بلكه اين تشكيلات در سرازيري نابودي قرار گرفته و هيچ دست آوردي از خونريزي هائي كه توسط اين ارتش و تشكيلات شيطاني صورت پذيرفته ، نصيب رهبران فرقه تروريستي مجاهدين خلق نشده و در حال حاضر اين نيروهاي فريب خورده و اسير فرقه ميباشند كه تاوان اهداف شوم رجوي را ميپردازند و در شرايط يأس آلود و نا اميد كننده اي به سر ميبرند.
افرادي كه تمامي زندگي و عمرشان بيهوده به هدر رفته و اكثراً پير و فرسوده شده اند.
ارتشي كه قرار بود در صورت مهيا شدن شرايط داخلي ايران و شرايط بين المللي ضربه نهائي را بر پيكره حكومت ملاها وارد كند در جريان جنگ 2003 م. مابين نيروهاي ائتلاف به فرمانده هي آمريكا و حكومت صدام حسين ، ستونهاي پوشالي اش فرو ريخت و وارد سرازيري نابودي گشت.
يادم مي آيد كه قبل از شروع اين جنگ مسعود رجوي و مريم بانو، مجنون وار فرياد ميكشيدند كه ((از اشرف تا تهران منطقه عملياتي ارتش آزادي بخش است، هر كس در اين مسير بخواهد سد راه ما شود او را نابود خواهيم كرد خواه ارتش آمريكا باشد ، خواه نيروهاي يكه تي و يا هر كس و چيز ديگري.)) آنان مدعي بودند كه در صورت شروع جنگي مابين آمريكا و حكومت صدام حسين، ارتش آزادي بخش نيز وارد عمل خواهد شد و با انجام عملياتي كه نام آنرا بهمن كبير گذارده بودند ضربه نهائي را بر رژيم ايران وارد خواهد كرد.
خوب است كه نگاهي بيندازيم به وقايع اين دوران و ببينيم كه اين ارتشي كه رهبر و مسئولين اين فرقه همواره سنگ آنرا به سينه ميزنند در اين دوران چه عملكردي داشت ؟
به اواخر اسفند ماه 1381 خورشيدي نزديك ميشديم. كاملاً بوي جنگ بين آمريكا و عراق به مشام ميرسيد.
روز به روز به شمار نيروهاي آمريكائي مستقر در منطقه خاور ميانه و خليج فارس افزوده ميشد و همه اخبار و تحولات حكايت از جنگي ميداد كه با توجه به استراتژي در پيش گرفته شده از سوي حاكمان جنگ طلب كاخ سفيد نسبت به حكومت صدام حسين، پرهيز از شكل گيري و وقوع اين جنگ بعيد به نظر ميرسيد.
دولتمردان كاخ سفيد تصميم خود را گرفته بودند و سوژه بعدي پس از سرنگوني حكومت طالبان در افغانستان، حكومت صدام حسين بود و حال نوبت اين ديكتاتور تاريخ مصرف گذشته بود كه از اريكه قدرت پائين بيايد.
در اين روزها جنگ تبليغاتي بين دولت آمريكا و عراق به اوج خود رسيده بود و هر كدام از طرفين اين ماجرا به رجز خواني عليه طرف مقابل مي پرداختند.
مسلماً بروز اين جنگ احتمالي تأثير تاريخي بر سرگذشت و سرنوشت فرقه مجاهدين خلق مي گذاشت به اين دليل كه مسعود رجوي رهبر اين فرقه تروريستي تمام تار و پودهاي ديكتاتوري كوچك خويش را در اردوگاه كار اجباري اشرف و ساير مقرهاي وابسته به اين فرقه در خاك عراق بنا نهاده بود و عراق مركز تمركز نيروهاي فرقه بود.
در طول اين سالهاي متمادي كه چه در جريان جنگ 8 ساله عراق و ايران و چه در سالهاي پس از آن فرقه مجاهدين همواره از حمايت دولت بعثي عراق بر خوردار بود و آقاي صدام حسين مستبد، مسعود رجوي رهبر فرقه و نيروهاي تشكيلاتش را مثل فرزندي زير بال و پر خويش گرفته و به او آب و دانه داده بود.
آقاي صدام حسين مستبد، در طول اين ساليان متمادي در برابر هر نوع تهديد احتمالي از فرزند خويش جناب مسعود وطن فروش به خوبي حمايت كرده بود و اين پسر ناخلف صدام حسين در اين مدت از تمامي امكانات و انواع حمايت ها از جانب پدر خويش ( صدام حسين ديكتاتور) بهره مند گشته بود و در زير سايه چتر ديكتاتوري صدام حسين، آقاي مسعود رجوي نيز در عراق توانسته بود كه غريزه و حس قدرت طلبي خويش را با هژموني بر نيروهاي فرقه ارضاء كند.
حال روز موعود در حال فرا رسيدن بود.
ادامه دارد……..

خروج از نسخه موبایل