ارتش ورشكسته ( قسمت دوم )

محسن عباسلو, 26.01.2008
مسعود رجوي سركرده فرقه تروريستي مجاهدين خلق سالها به اعضاي فرقه وعده داده بود كه در صورت مهيا شدن شرايط منطقه اي و بين المللي، ارتش به اصطلاح آزادي بخش وارد عمل خواهد شد و كار رژيم ايران را يكسره خواهد كرد.
حال اين لحظه اي كه سالها رهبر فرقه منتظرش بود داشت فرا ميرسيد از همين رو وي به همه نيروها دستور داده بود كه تمام عيار آماده جنگ شوند. بچه ها روز و شب كار ميكردند و اقدام به آماده سازي ادوات قراضه اي مينمودند كه آقاي صدام حسين مستبد به رجوي تحويل داده بود.
رجوي هميشه به اين ادوات و تجهيزات ميباليد. در همين ايام يعني در اواخر سال 1384 خورشيدي از طرف دولت عراق مقداري سلاح، مهمات و ادوات جنگي جديد نيز دوباره به فرقه تحويل داده شد. در ميان اين مهمات، مهماتي كه ساخت كشور اردن، روسيه و خود كشور عراق بود نيز ديده ميشد.
اين مهمات اكثراً شامل گلوله هاي توپ و تانك و يا خرج و انواع فشنگ ها و تعدادي خودرو زرهي بود. كادرهاي قديمي فرقه كه اكثراً سالها عمرشان در اردوگاه كار اجباري اشرف يا ساير قرارگاههاي فرقه به بطالت گذشته بود، يواش يواش در ظاهر احساس ميكردند كه همه چيزدارد به نقطه تعيين تكليف نزديك ميشود و اكثراً در اثر فضاي خفقان آلودي كه رجوي بر فرقه حاكم كرده بود به تنگ آمده بودند، حال دعا ميكردند كه دولت صدام هر چه زودتر سرنگون شود تا وضعيت ما نيز كه در هاله اي از ابهام قرار داشت شايد تعيين تكليف گردد.
بيشتر اسراي فرقه ميگفتند كه خدا كند جنگ شود، يا همه ما كشته ميشويم و از اين وضعيت و شرايط اسفناك نجات پيدا ميكنيم و يا شايد بتوانيم دولت ايران را سرنگون كنيم.
البته در صد پاييني از نيروها به اين كه فرقه ميتواند دولت ايران را سرنگون كند اعتقاد داشتند. به اين دليل كه ما خود، در بطن فرقه قرار داشتيم و از وضعيت فرقه بهتر آگاه بوديم.
.بيشتر نيروهاي انساني فرسوده و پير شده بودند و قادر به جنگيدن و رويارئي با دشمن نبودند. در ضمن همه ادوات و سلاحهائي نيز كه صدام در اختيار فرقه قرار داده بود فرسوده و غير قابل استفاده بودند.
نيروهاي فرقه نيز همچنان انگيزه بالائي نداشتند كه بخواهند بخاطر عقايد و آمال رجوي جان خود را فدا كنند و با دولت ايران بجنگند. كساني نيز كه مشتاق جنگ بودند فقط به خاطر خلاص شدن از وضع موجود بود.
حال ببينيد كه وضعيت فرقه به كجا رسيده بود كه نيروها و اعضاي فرقه حاضر به تن دادن به چه چيزهائي بودند. آنان دعا ميكردند كه امريكا به عراق حمله كند تا از بلاتكليفي كه ساليان در دام آن گرفتار بودند و مهمتر از همه از چنگال استبداد بي حد و مرز مسعود رجوي خلاصي يابند.
پاي بولتن خبري كه در سالن هاي غذا خوري نصب ميشدبسيار بيشتر از هميشه شلوغ بود. نيروها از لابلاي همان اخباري كه مسئولين فرقه 90 درصد آن اخبار را اول سانسور و سپس در بولتن خبري چاپ ميكردند دنبال اخبار روز بودند تا ببينند كه در آينده چه پيش خواهد آمد و سير تحولات به چه سوئي پيش خواهد رفت.
يكي از نيروهاي تازه وارد ميگفت اگر جنگ نشود ما ها نيز مثل كادرهاي قديمي اين جا در اين بيابانهاي عراق ميپوسيم و زندگي مان بيهوده، تباه خواهد شد. اگر جنگ نشود چه خاكي بايد بر سرمان بريزيم چون غير از اين جنگ هيچ راه گريزي از اين مناسبات شيطاني وجود ندارد.
آري مسعود رجوي سركرده فرقه آنقدر عرصه را برما تنگ و تاريك كرده بود كه ما نيروها و اعضاي فرقه مجاهدين، انتظار و آرزو داشتيم كه ارتش آمريكا منجي و عامل رهائي ما از استبداد رجوي شود. منجي افرادي كه خود براي آزادي ايران قدم در راه فرقه گذاشته بودند و حال در باتلاق بي رحم و نابود كننده فرقه فرو رفته بودند.
نوعي فضاي يأس آلود بر فرقه حاكم بود. همه ميدانستند كه برنده اين بازي كه پيش خواهد آمد به احتمال زياد فرقه نخواهد بود چون در ميان اين بازي ،فرقه هيچ محلي از اعراب نبود و نه حرفي براي گفتن داشت و نه اينكه توانائي لازم براي انجام دادن عمليات سرنگوني دولت ايران در فرقه وجود داشت.
در چهره خود مسئولين ارشد فرقه وحتي شخص مسعود رجوي، ترديد و حتي ترس را به راحتي ما ميتوانستيم ببينيم.اما با همه اين شرايط و اوضاع، اسراي فرقه با اميد به اينكه دوران خلافت ناحق مسعود رجوي بر اردوگاه كار اجباري اشرف و نيروها، در حال اتمام است و با اميد به اينكه از اين وضعيت غير قابل تحمل نجات پيدا ميكنند روي اين دلهره و يأس را ميپوشاندند و ميگفتند هرچه بادا باد. هر چه پيش آيد از اين وضعيتي كه ما گرفتارش هستيم بهتر خواهد بود.
همه مسئولين و تحليل گران فرقه بلا استثنا بر اين باور بودند و يا اين جور وانمود ميكردند كه برنده اين جنگ احتمالي صدام حسين خواهد بود.آنان ميگفتند كه همه مردم عراق در برابر آمريكا خواهند ايستاد و ارتش عراق با در پيش گرفتن جنگ چريك شهري و نا منظم، نيروهاي آمريكائي را شكست خواهند داد.
اما همزمان با اين ادعاها، از طرف ديگر و در نهان طبق اعترافات خود مسئولين فرقه، تيمي از كادرهاي سياسي فرقه در اروپا و آمريكا به سرپرستي محمد سيدالمحدثين به راه افتاده بودند و مشغول چاپلوسي و ابراز اطاعت در برابر دول غربي بودند. اين تيم با واسطه لابي هاي خود در سنا و كنگره آمريكا، از دولت كاخ سفيد درخواست كرده بودند كه ارتش آمريكا درصورت وقوع جنگ. با فرقه مجاهدين خلق كاري نداشته باشد.
ادامه دارد……..
محسن عباسلو 26.01.2008

خروج از نسخه موبایل