خاطرات قلعه اشرف(16)

خاطرات منصور تنهائی
 انقلاب ایدئولوژیک یا متلاشی کردن خانواده ها
البته این بحث را سال 64 در فرانسه انجام داده بودند و کادرهای رده بالای تشکیلات را مسعود با تحلیل های بیمارگونه شستشوی مغزی داده و بحث طلاق را در اذهان آنها جا انداخته بود. به طوریکه امثال مهدی ابریشمچی همسران خود را همان موقع طلاق دادند. در سال 69 – 70 به طور عمومی طلاق را اجباری کردند.
موضوع بحث طلاق به این ترتیب بود که مسعود می گفت زن و شوهر نمی توانند در کنار هم باشند و جنگ کنند زیرا تجربه فروغ جاویدان ( مرصاد ) نشان داده نفراتی که زنهایشان زخمی بودند همسرانشان به جای اینکه سنگر را محکم بچسبند و به تیر اندازی و درگیری ادامه دهنددر فکر نجات زنانشان افتادند و سنگر را رها کرده و به کنار زنان زخمی خودشان می آمدند تا از آنها مراقبت کرده و یا آنان را پانسمان می کردند در حالی که اگر آنها از همسرانشان و فرزندانشان رها بودند به این سادگی در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی شکست نمی خوردند و با انرژی و انگیزه ی بیشتری به جنگ و درگیری روی می آوردند. سپس نتیجه گیری کردند کسی می تواند مبارزه کند که همسر خود را با میل و اشتیاق طلاق دهد و به فکر بچه ها و فرزندانش نباشد.
در نشست طلاق من شاهد اعتراض خیلی از نیروها و نفرات بودم. بسیاری به توجیه مضحک و غیر متعارف و ضد انسانی مسعود اعتراض کردند ولی نتیجه ای نداشت زیرا مسعود با توجیه زیرکانه و با بهره گیری از قدرت بیان خود و مهارت ویژه ای که در سفسطه سازی داشت با استناد به آیه ای از قرآن و یا کلامی از نهج البلاغه و تفسیر به رای آن و تاویل نادرست سعی داشت به نیروها بقبولاند که او جز با اتکاء به دستورات ایدئولوژی اسلامی ، خواسته ای ندارد. مسعود مدام به نیروها القاء می کرد تا همسران خویش را طلاق دهند و برای رفع موانع این کار را ضروری می دانست. و حتی می گفت از زمان حضرت محمد این مشکل بوده که در زمان جنگ باید زن و شوهرها جدا از هم باشند.
در واکنش و اعتراض به نشست طلاق و دستور مسعود به طلاق اجباری اعضای سازمان ، تعداد زیادی از افراد مستقر در قرارگاههای سازمان در عراق که پاسپورت داشتند با زن و فرزندانشان قرارگاههای سازمان را در عراق ترک کردند و به کشورهای اروپایی رفتند و تعداد دیگری نیز بدون همسرانشان رهسپار کشورهای غربی شدند. و عده ای نیز که بحث طلاق را نپذیرفتند و اما مایل نبودند از سازمان جدا بشوند در عراق ماندند و تا سال های 72 – 73 در هر هفته یک روز به پیش زن و فرزندان خود می رفتند اما بعدا تحت فشار رهبران سازمان همسرانشان را برای همیشه طلاق دادند و حتی فرزندانشان را نیز هیچگاه ندیدند زیرا سازمان مسئولیت سرپرستی آنها را بر عهده گرفت و آنها را به کشورهای اروپایی یا امریکا و کانادا فرستاد.
عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان
خوشبختانه من در عملیات فروغ جاویدان شرکت نداشتم ولی از همرزمان سابقم شنیدم که بعد از آتش بس میان ایران و عراق به دستور مسعود نشستی ترتیب دادند و او همه نفرات را برای حمله به ایران توجیه و ادعا کرد اگر این عملیات را انجام ندهیم برای همیشه از بین میرویم. مسعود در این نشست تاکید می کند حدود یک هفته برای عملیات وقت دارند. به همین دلیل رژیم صدام هم در پذیرش قطعنامه با یک هفته تاخیر جواب مثبت داد. فرماندها و مسئولین سازمان طی یک هفته آماده سازی نیروها را به طور شبانه روزی انجام دادند و نیروهای خود را از کشورهای اروپایی و امریکا به عراق آوردند و پس از آموزش های چند ساعته همه افراد از خارج آمده را وارد عملیات فروغ کردند. هدف این بود که از مرز خسروی وارد شوند سپس از طریق اشغال کرمانشاه و بعد همدان تهران را بگیرند. قرار بود وقتی نیروها به کرمانشاه رسیدند صدا و سیما را تصرف کنند و همزمان هواپیماهای عراقی آنها را پشتیبانی کنند. اما مسعود با نهایت ساده لوحی و نداشتن هیچ دانشی در زمینه ی تاکتیک های جنگی و ارزیابی نادرست از زمینه های ذهنی و عینی جامعه ایران دست به این یورش احمقانه و مذبوحانه زد که در نهایت جز رسوایی و ننگ ابدی و شکست مفتضحانه برای او و سایر رهبران سازمان ، نتیجه ای در بر نداشت.
شکست و تلفات سنگین عملیات فروغ چنان بر نیروهای سازمان تاثیر منفی گذاشت که موجب ریزش نیروهای بسیار سازمان در طی سالهای بعد گردید.
تنظیم از آرش رضایی
3/2/1387

خروج از نسخه موبایل