بهزاد علیشاهی، بیست و ششم می 2008
بازهم چهارم خرداد شد و آقای عباس داوری مجبور شد که دروغی را که زمانی برای از سر گذراندن بحران انقلاب ایدئولوژیک گفته بود تکرار کند. قضیه از این قرار بودکه در نشست های انقلاب که حدود بیست سال پیش در سازمان برگرار میشد قرار بود هر کس برای اثبات رهبری بلامنازع مسعود رجوی،بقول برره ای ها یک فقره پاچه خواری نوین از خودش در بکند ، هر کسی سعی میکرد روی دست دیگران بلند شده و با جیغ و داد و بیداد انقلاب را اثبات کند ، یکی میگفت که من تا قبل از فهم مسعود و درک انقلاب خواهر مریم زخم معده داشتم که با فهم رهبری نوین یکشبه زخم معده ام خوب شد و البته دکترهای مجاهدین هم چون لقب دکتری را خود مجاهدین به آنها داده بودند مجبور بودند که تائید کنند که این امر که در پزشکی بی نظیر و عجیب است رخ داده است،البته انقلاب درونی فقط روی معده افراد تاثیر نگذاشت بلکه روی بقیه اعضا و جوارح مجاهدین هم تاثیر میگذاشت مثلا بسیاری بودندکه سردرد و بواسیرشان هم مشمول معجزه انقلاب درونی شد و شفا پیدا کرد. البته عمدۀ این بیماری ها برای شنوندگان در نشست قابل روئیت نبود ، مثلا کسی نمیگفت که چین و چروک صورتم یکشبه صاف شده و یا موهای سفیدم سیاه شده و یا محل سوختگی روی صورتم یعد از درک رهبری شفا پیدا کرده و طبعا بیماریهای سردردو زخم معده و بواسیر هم به دلایل مختلف نه خود بیماری و نه درمانش قابل روئیت نبودند.در این میان عباس داوری هم در یک اقدام پاچه خوارانه اعلام کرد که در زندان، سعید محسن به او گفته که خوشحالم که مسعود رجوی اعدام نمیشود و راه ما را ادامه میدهد. کسی هم نپرسید که چرا این حرف را سالیان سال بعد از اعدام آنها و بعد ا زانقلاب میگویی ، اما مسعود رجوی و مریم از این حرف خیلی خوش خوشانشان شد به طوری که از آن پس سنت شد که هر سال به مناسبت چهارم خرداد ،عباس داوری همین حرف ها را تکرار کند بعد از دوسال متوجه شدند که این نوع حرف زدن عباس داوری خیلی تکراری شده و قرار شد که از آن به بعد هر سال عباس داوری کلمه ای و جمله ای به حرفهای سعید محسن درباره مسعود رجوی اضافه کند. فرمایشات اضافه شده امسال آقای داوری را بخوانید :
شايد چند هفته بعد از 30فروردين51 ـ تيرباران اولين دسته از اعضاي مركزيت سازمانـ بود كه ما ازطريق ملاقات باخبر شديم كه 4تا از بچهها را اعدام كردهاند. يعني علي ميهندوست، ناصر صادق، محمد بازرگاني و علي باكري. وقتي اين خبر را به سعيد داديم، من حالتي از خوشحالي در او ديدم كه در لحظة اول برايم نامفهوم بود. بعد خودش گفت «پس مسعود ماند» يا «چه خوب شد كه مسعود را اعدام نكردند» سال بعد اگر مجاهدین هنوز باشند و هنوز عباس داوری را داشته باشند حتما اضافه خواهد کرد که سعید محسن گفته بود: « کاش همه ما را اعدام کنند ولی فقط مسعود را زنده بگذارند »
این که خود سعید محسن چه بود و چه کرد را اگرندیده بگیریم،نکته اینجاست که قطعا سعید محسن ازوادادگی مسعود رجوی در زندان شاه خبر داشت و قطعا خبر داشت که همین مسعود رجوی محمد حنیف نژاد و بقیه را برای گرفتن امتیاز از ساواک و تخفیف در حکمش لو داده است و شاید اگر خوشحال بوده بخاطر این بوده که او را اعدام میکنند و دیگر قیافه مسعود رجوی را نمیبیند ولی قطعا برخلاف صحبتهاتی عباس داوری تنها کسی که روز چهارم خرداد از اعدام بنیانگذاران خوشحال شد مسعود رجوی بود ، چرا که هم شاهدان عینی وادادگی او از بین رفته بودند و هم خودش حالا دیگر مالک سازمان شده بود.