ارتش ورشكسته (قسمت چهاردهم)

محسن عباسلو، کانون آوا، بیست و یکم ژوئن 2008
مسئولين فرقه تروريستي مجاهدين خلق طوري رفتار ميكردند كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده و بي پروا همچنان به سختگيريها و سركوبهاي سيستماتيك اعضاي ناراضي فرقه ادامه ميدادند و همزمان با شروع اعتراضات دوباره درون تشكيلاتي آنها نيز سركوب بيرحمانه نيروها را ازسر گرفتند.
يكروز حدود ده نفر از نيروهاي مخالف تشكيلات در حال شعار دادن بر عليه فرقه بودند.حدود سي،چهل نفر از كادرهاي فرقه به تجمع اين نفرات معترض يورش برده و آنان را دستگير نموده و در چندين سلول جداگانه زنداني كرده و افراد ناراضي در آنجا به طور وحشيانه اي مورد ضرب و شتم و شكنجه قرار گرفته بودند.
از اين افراد ناراضي ميتوان به نامهاي ايرج، بهمن، داريوش، مسعود، جمشيد و محمود اشاره كرد.
بله شكنجه و زندانها عليرغم حضور نيروهاي اشغالگر كه با شعار ارمغان آزادي و مردمسالاري به عراق يورش آورده بودند همچنان پا برجا بود اما نيروهاي ناراضي نيز اين جسارت بي سابقه را پيدا كرده بودند كه بي محابا و بدون در نظر گرفتن ملاحظاتي كه در زمان ديكتاتوري صدام حسين مد نظر قرار ميدادند اعتراض خود را به گوش مسئولين بالاي فرقه برسانند.
عليرغم اينكه مسئولين فرقه با توپ و تشر زدن سعي ميكردند كه همان فضاي خفقان آلود زمان صدام را همچنان در تشكيلات دروني فرقه زنده نگه دارند اما ديگر به هيچ عنوان قادر نبودند كه مثل آن دوران گذشته به راحتي نيروهاي معترض را سر به نيست كنند.
لطفا توجه داشته باشيد كه منظور اين است كه شكنجه گران فرقه به راحتي نميتوانستند مثل دوران صدام نفر معترض را بكشند اما روند ادامه دار زندان و شكنجه همچنان پابرجا بوداما همين كه مسئولين فرقه به راحتي نميتوانستند سر نفر معترض را زير آب كنند همين امر به نيروهاي معترض جسارت ميداد كه حرفهايشان را بزنند.
صداها،حرفها و فريادهائي كه ساليان سال در گلو محبوس مانده، اكنون در حال طغيان بود و به مثال سيلي خروشان و ويرانگر ستونهاي اردوگاه كار اجباري اشرف را داشت ويران مينمود و بساط جور وستم رجوي ضحاك پيشه را بر هم ريخته بود. امروز ديگر روز سركوب شده گان وستمديده گان بود.
درگيري هاي درون تشكيلاتي در حال افزايش بود.روزانه چندين دعوا و زد و خورد بين مسئولين فرقه و افراد ناراضي بوجود مي آمد. اين بار ديگر اگر شكنجه گران فرقه دست روي افراد ناراضي بلند ميكردند اين افراد نيز كوتاه نمي آمدند و واكنش به مثل انجام ميدادند.
كتك كاري و دعوا كار روزانه نفرات شده بود و ما روزانه شاهد آشوب و شورش در سرتاسر اردوگاه وحشت بوديم.نيروهاي معترض به مسئولين فرقه ياد آور ميشدند كه ديگر دوران يكه تازي شماها سپري شده و ما ديگر حاضر نيستيم به قوانين ضد انساني و ظلم و بيدادهاي شما مثل گذشته تن در دهيم.
مسئولين فرقه در جواب ميگفتند: فكر كرده ايد كه با آمدن نيروهاي آمريكائي و به پشتوانه آنان ميتوانيد بر عليه سازمان شورش كنيد، خيالتان خيال خامي است ما سر فرصت حساب شما را خواهيم رسيد نيروهاي آمريكائي هرگز بين ما و شما، شما را انتخاب نخواهند كرد.!!!
آري حدود يكي دوماه از شروع جنگ دوم خليج فارس داشت ميگذشت و فضاي دروني فرقه دستخوش آشوب و بلوائي دوباره گرديده بود. در ضمن تحولات اخير فرقه مثل تسليم شدن فرقه در برابر نيروهاي اشغالگر و تن دادن مذلت بار به خلع سلاح، ابهامات زيادي را در بين نيروها بوجود آورده بود.
در نشست هاي درون تشكيلاتي همگان از مسئولين فرقه ميپرسيدند: پس آن ارتش آزادي بخش و آن شعارهاي سازمان چه شد؟!! پس عمليات بهمن كبير كه قرار بود منجر به سرنگوني رژيم ايران شود چه شد؟!!!! شما كه ضد آمريكائي بوديد پس چرا الان دست در دست آنان گذاشته و با آنان ابراز دوستي كرده و اعلام ميداريد كه حاضر به هر نوع همكاري با آنان هستيد؟!!!! اصلاٌ اين سئوال اصلي ماست: مسعود رجوي و مريم كجا هستند؟!!!!
ادامه دارد…………..
محسن عباسلو ،كانون آوا، 21.06.2008

خروج از نسخه موبایل