تصحیح چند اشتباه انشایی!

تصحیح چند اشتباه انشایی!



ایران دیدبان
« عرضه راه حل سوم توسط مريم رجوی در پارلمان اروپا ، سومين تاکتيک مجاهدين ( پس از جبهه همبستگی و رفراندم ) در راستای تصاحب قدرت سياسی در ايران است. با اين تفاوت که تاکتيک اخير خصلت استراتژيک دارد. يعنی مقطعی نيست. با استراتژی سرنگونی قهرآميز عجين است. اصلا يگانه تاکتيکی است که راه به سرنگونی قهرآميز رژيم می برد. يعنی تاکتيک محوری است. » (1)
مبنای اشتباه بیژن نیابتی و نظایر وی در آن نهفته است که مجاهدین را قطب عالم امکان میدانند و البته تا آنجا پیش میروند که ادعای رقم خوردن سرنوشت جهان از قرارگاه اشرف را دارند!
چنین پنداری البته در چارچوب یک باور و اعتقاد شخصی، فقط میتواند به زیستن در فضایی غبار گرفته از توهمات و رؤیاهای بدون تعبیر ختم شود. لیکن ارائه و عرضه یک تحلیل سیاسی بر اساس آن، بیانگر میزان خوش خیالی، سردرگمی و وارونه نگری نویسنده آن است که صد البته از ورای کلمات و الفاظ متظاهر به اشراف بر تحولات سیاسی، خود را نمایان میسازد.
آنچه چنین افرادی ناباورانه از پذیرش آن گریزانند، این واقعیت است که تاکتیکهای سازمان مجاهدین از سال 1364 به بعد نه در راستای تصاحب سیاسی، بلکه در راستای حفظ حیات سیاسی خود بوده است!
به وضوح میتوان دریافت که تعلّقات، باورهای سیاسی این اشخاص را میسازد و واقعیت، کابوسی است که خواب خوش آنها را پریشان میسازد.
اینگونه نقد و تحلیلگری، البته در تاریخ معاصر ایران بی سابقه نیست. دستگاه تصمیم گیرنده شاه در روزهایی که انقلاب شکوهمند مردم ایران به اوج خود رسیده بود، همچنان دم از جزیره ثبات بودن میزد و معتقد بود اعلیحضرت نباید نگران باشند. جناب صدام هم خواب خوش جلوس در محمّره را میدید و البته بودند نخبگانی!! که تمام حساب و کتابها را کرده بودند. و همان نخبگان هم بودند که در روزهای پایانی جناب سیدالرییس، قصد داشتند تا در صورت حمله امریکا، معادلات جهانی را بر هم بزنند، اما خب فرصت نیافتند!!
بر روی یک نکته دیگر نیز باید انگشت گذاشت. و آن مفهوم سیال و بسیط امریکا در نزد انقلابیونی از نوع مجاهدین است که کمابیش در گوشه و کنار جهان پیدا میشوند و صادقانه باید اعتراف نمود، سیّالیّت برخورد با امریکا را هیچکدام به اندازه مجاهدین ندارند:
« آن شيوه مطلوب آمريکايی ــ اروپايی که می بايستی در يک پروسه کاملا تحت کنترل و هدايت شده آلترناتيو مطلوب را جايگزين رژيم نا مطلوب جمهوی اسلامی کند ، بی ترديد شيوه ای قهرآميز نيست. گذار مسالمت آميز است. انقلاب مخملی است… ايجاد يک چتر سياسی حمايتی در اطراف مجاهدين در مقابل تهاجمات مداوم ارتجاعی و استعماری تنها يک وظيفه انسانی نيست. هوشياری سياسی عناصر ترقيخواه در عقيم ماندن طرح گذار امپرياليستی در ايران ، بدون حضور تعيين کننده عنصر انقلابی را نيز به نمايش می گذارد. » (2)
و به فاصله چند خط (در نوشتار تحلیلی نیابتی. و به فاصله چند روز و چند ساعت در مواضع مجاهدین):
« بدنبال جنگ کويت و استقرار نيروهای نظامی آمريکا در منطقه ، مجاهدين تلاشهاي ديپلماتيک گسترده ای را در جهت تاثيرگذاری بر سياست خارجی آمريکا در رابطه با ايران آغاز کردند. در اين راستا موفق به شکل دادن يک لابی نسبتا قوی در کنگره و تا حدودی هم سنای آمريکا ، گرديدند. همزمان تلاش داشتند که با وزارت خارجه وارد ديالوگ گردند. » (3)
این چه تعریفی از امریکا است که از یک سو او را هواخواه سینه چاک یک آلترناتیو دست نشانده استعماری تمام وابسته غیرمجاهد میدانند که کلیه عناصر انقلابی برای جلوگیری از تحقق این آلترناتیو باید از مجاهدین حمایت کنند، اما از سوی دیگر و همزمان، همین مجاهدین برای آلترناتیو شدن مورد پسند امریکا، لابی تشکیل میدهند تا بر سیاست خارجی آن تأثیر بگذارند و با وزارت خارجه و اینترپرایزش نیز وارد مذاکره شوند؟!
مجاهدین به تحقیق، میراث خواران ضداخلاقی ترین مبارزات کودتاچیان تاریخ که خود را انقلابی!! نامیده اند میباشند، که هر مفهومی و حد و مرز و چارچوبی تا زمانی ارزش و اعتبار دارد که در راستای منافع آنان باشد و لاغیر.
کما اینکه روزی روزگاری با مرحوم عرفات نرد عشق انقلابی میباختند و اسلحه رد و بدل میکردند و امروز مخلصانه سیاستهای اسراییل را نشخوار میکنند.
دیگر اینکه شاید واقعاً امر بر برخی مشتبه شده باشد که:
« ديديم که آمده بودند مجاهدين را ريشه کن کنند. 9 دولت مقتدر و دمکرات! جهان که در راسشان نيز همان آمريکای جهانخوار سابق و پرچمدار دمکراسی فعلی قرار داشت ، بهر دليل نابودی فيزيکی مجاهدين را در راستای منافع خود ارزيابی می کردند. هر چه بود مسدله بسيار جدی بود. هنوز هم هست. کافی بود که تنها يک گلوله به سمت آمريکاييها شليک شود. » (4)
شاید ایشان از وقایع یک دهه گذشته اطلاع ندارند و تحولات مابین آمریکا و عراق را فرع بر مسأله حضور مجاهدین در عراق میدانند که اینچنین در صدد قلب واقعیت آشکاری میشوند که هنوز 3 سال از وقوع آن نگذشته است.
امریکاییها (به هر دلیلی) آمده بودند که صدام را ساقط کنند و کردند، گروههای تروریست وابسته به او را نیز تنها به این علت که در حلقات دفاعی وی قرار داشتند از بین بردند و تنها گروه تروریستی وابسته به او را که برای روز مبادای خودشان دپو کردند ، مجاهدین بود!
از یاد برده اند که همین آقای مایکل لدین که این همه به دنبال جلب مراحم ایشان هستند، به عنوان یکی از تئوریسینهای اصلی جنگ صراحتاً اعلام کرد مجاهدین خلق، گروهی خطرناک و خشن، وابسته به صدام میباشند که ما قطعاً در عراق با آنها درگیر خواهیم شد و باید در مقابل آنها بایستیم و…
با نیم نگاهی به این وارونه نگریها است که میتوان به علل خودکشی هیتلر و جنون رضاخان و پناه بردن صدام به سوراخهای زیرزمینی پی برد!
_____________________________________________
(1و2و3و4) بیژن نیابتی – تحلیل راه، استراتژی کلان انقلاب ايران، سرنگونی قهرآميز!
 
خروج از نسخه موبایل