زندان ابوغريب

زندان ابوغريب



علي قشقاوي – سايت روشنا
اين روزها نام زندان ابوغريب عراق سر زبان هاست و کمتر کسي در جهان است که زندان ابوغريب را نشناسد و و نامش را نشنيده باشد. زنداني که از برزگترين زندانهاي خاورميانه است و از مخوفترين زندانهاي قرون بود. زنداني که قبل از سرنگوني صدام بدليل ديکتاتوري مطلق هيچ خبرنگار و بازرسي و يا هيج ارگان رسمي وبين المللي و حقوقي اجازه ورود به اين زندان مخوف را نداشت و به همين دليل کسي آن را در سطح بين الملي اين طورکه امروز ميشناسد، نميشناخت و مردم دنيا بندرت اسم آن را مي شنيدند. زنداني که مخوفترين جنايتها برعليه انسانهاي بيگناه و بيدفاع اعمال ميشد. زنداني که ماموران آن آنقدر دست باز داشتند که زنداني تازه از راه رسيده را مثله و به خاک و خونش بکشند.
يادم مي آيد اولين روزي که ماموران و زندانبانان مجاهدين ما را به زندان ابوغريب صدام تحويل ماموران عراقي دادند سه نفر از ماموران عراقي گرز بدست و با خشونت تمام ما را تحويل گرفتند و به ما گفتند خوب گوش هايتان را باز کنيد ما از اسرايئلي ها متنفريم ولي اين را بدانيد که ما هزار بار از ايرانيها بيشتر متنفريم و اينرا هم خوب بدانيد ما از شماها که از مجاهدين آمديد از همه اينها بيشتر متنفريم. ماموران عراقي براي از پا درآوردن ما هر روز يکي از ما را در بين تمام زندانيان ابوغريب چند نفره با آن گرزهايشان بقول خودشان جشن ميگرفتند دست و پاي ما و بچه هاي ما را ميشکاندند. هرگز يادم نمي رود ماموران عراقي چنان از نفرات جداشده مجاهدين کينه داشتند که هر روز بي جهت ماها را مورد نمايش زندان قرار ميداند و همه زندانيان را براي تماشاي شکنجه و دست و پا شکاندن وادار به حضور و تماشا ميکردند تا بيشتر لذت ببرند وقتي که اين صحنه ها را مي ديدم از مشابهت آن با مناسبات مجاهدين که هر روز نفرات را در بين جمع در نشستهاي شستشوي مغزي نمايش ميدادند و بر سرشان ميريختند تا بقول رجوي فرديت شان را خرد کنند، مي افتادم و از مشابهت ايدئولوژي اين دو سيستم حيرت ميکردم. رجوي اين خشونت را به نام شکاندن فرديت انجام ميداد اما صدام بنام عقوبه(مجازات)زنداني انجام ميداد. صدام يک دولت بود به اين شکل با دست باز جناياتش را انجام ميداد ولي رجوي در قالب ديگري. يک روز آقاي سيد حسن شريفي يکي از جداشده هاي سازمان را آنقدر با چوب زدند که سيد حسن تا دو ماه از جايش نتوانست تکان بخورد که دچار تشنج و رعشه شده بود. باز يادم است پاي آقاي اکبر شعرباف را دوبار شکاندند و همينطور پاي جاسم و دست او را به بيرحمانه ترين شکل شكستند و بدون درمان به حال خود رها کردند و دههاو صد ها نمونه ديگر. شکنجه در زندان ابوغريب فقط شامل آنهائي نمي شد که شکنجه ميشدند بلکه براي خورد کردن روحيه ديگر زندانيان مخصوصا ايرايان و نفرات جداشده سازمان و ديگر زندانيان مي بايد بلاجبار در صحنه شکنجه حضور پيدا ميکردند و از نزديک صحنه شکنجه ديگر زندانيان را مي ديدند و هيچکس حق نداشت که براي فرد شکنجه شونده احساس همدردي کند بلکه ميبايستي همه وانمود ميکردند که کار ماموران بسيار بجاست و اگر ماموران ميفهميدند که کسي براي فرد شکنجه شده دلسوزي کرد او را بدتر از آن فرد شکنجه شده شکنجه ميکردند. قرار گرفتن در چنين صحنه هائي بسيار درد ناک است و سخت، سخت است که انسان از نزديکترين نقطه ببيند که هم نوعش را به شديدترين شکل شکنجه ميکنند ولي نميتواند او را کمک کند. هر کسي مي تواند اين لحظه ها را احساس کند که آدم در اين لحظه ها چه حالتي پيدا ميکند نگاه کردن آن لحظه اي که فرد شکنجه شده زمين را از درد گاز ميگيرد و به زمين و خاک آن چنگ مي زند، قلب هرانساني را به درد مي آورد. شکنجه و کشتن نفرات آنقدر به سادگي انجام مي گرفت که هيچکس نمي توانست به زنده ماندنش در فردا اميدوارباشد ترس و دلهره آنچنان حاکم بود که اگر ليواني از دست کسي به زمين مي افتاد، از صدايش تن همه ميلرزيد و زندانيان تا ساعتها در وحشت فروميرفتند. زندانيان آنقدر در وحشت به سر ميبرند که براي پر کردن يک ليوان آب از شيرآب که در بيرون سلول بود ميبايستي ساعتها از لاي پنجره بيرون را نگاه ميکردند تا از عدم حضور ماموران در حياط زندان مطمئن شوند چرا که در زندان هر ماموري که خشن تر بود با قدرت تر بود و پيش مسئولين و سيستم خود از جايگاه بالاتري برخوردار بود وقتي که اين خشونت ها را ميديديم تازه فهميديم چرا عراقي ها از ما بيشتر از همه متنفرند؟ و چرا اين قدر کاسه داغتر از آش هستند؟ و چرا عراقي ها ما را جزء مالکيت شخصي خودشان ميدانستند؟ در اين اينجا بود که فهميديم رهبري ما آنقدر با صدام رفته بود که ما از اعضايش بوديم تا اين اندازه مطلع نبوديم که تبديل به ارتش خصوصي صدام شده بوديم. در سال 79 يک زنداني تازه از راه رسيده اهل سودان رابه دليل رعايت نکردن ضابطه زندان آنقدر او را در بين ديگر زندانيان با چوب هاي قطور کتک زدند که از پاي درآمد سپس به راحتي پاهاي او را گرفتند به مسافت طولاني بر روي زمين کشيدند وجنازه او را بردند.
هر ماموري که ميخواست در آن روزها ثابت کند که به سيستم حکومتي پايبند و اعتقاد دارد ميبايستي يک زنداني اسير و بي دفاع را به خاک و خون ميکشيد تا از اين طريق ثابت کند که سر سپرده سيستم ميباشد. اين نکته از ارکان ايدئولوژي و تشکيلاتي رجوي و صدام محسوب ميشود. نا گفته هاي زيادي از زندان ابوغريب وهمکاري مشترک صدام و رجوي درحق نفرات خودشان يعني مجاهدين است که در اين جا مجال همه نيست. اما امروز فضائي که در زندان ابوغريب حاکم است با زمان حاکميت صدام حسين قابل مقايسه نيست. امروز اخبار اين زندان بسرعت به تمام نقاط جهان منعکس ميشود. اما درآن روزها هيچ کس حتي تصور نميتوانست بکند که روزي صدام سرنگون ميشود وجناياتش به اين صورت برملا و رجوي و همکاري آن با اين ديکتاتور مخوف براي همه گان افشاء ميشود.
 
خروج از نسخه موبایل