آدم ربايي ايدئولوژيك
ايران ديدبان
فردي براي كار به كشور همسايه تركيه مي رود ، هيچگونه انگيزه سياسي ندارد و تمام فكر و ذهنش از اين مسئله پر شده است كه درآمد بيشتري كسب نمايد تا به وضعيت خانواده اش سرو سامان دهد، اما وي بنا به دلائلي ناموفق و نااميد قصد بازگشت دارد.
در كشور تركيه خيلي ها با اين ذهنيت كه مي توانند براحتي صاحب پول شوند يا از طريق اين كشور پناهندگي اروپا و آمريكا را بگيرند ، سردرگم و مالباخته ، بدون هيچ نتيجه خاصي دو راه پيش رو دارند يا به سرعت به ميهن بازگردند و فرصت كمي را كه از دست داده اند جبران نمايند و يا اين كه آنجا بمانند و تن به خفت و خواري داده و براي زنده ماندن دست و پا بزنند.
خاطرات محمد حسيني ، حكايت از چنين وضعيت دهشتناكي دارد ، وي هنگامي كه به نااميدي كامل رسيده است و قصد بازگشت به وطن را دارد گرفتار تيم هاي شكار مجاهدين در تركيه مي شود!
آنها به وي پيشنهاد كار همراه با رفاه و پول و آموزش زبان انگليسي مي دهند و به وي نويد مي دهند كه هر گاه پولهايش را جمع كرد و در صورت تمايل مي تواند سازمان را ترك كند!!
خاطرات محمد حسيني يك بار ديگر اين فاجعه را زنده كرد و به يادها آورد ، اما حقيقت اين است كه مجاهدين سالهاست در كشورهاي ديگر و بخصوص تركيه در حال دام تنيدن براي هموطنان ما مي باشند.
افرادي نظير علي اشرفي، مهدي اميني، افشين مقيمي، محمد حسيني و… قربانيان مظلوم روشهاي ناجوانمردانه مجاهدين مي باشند.
براستي چنين روشهاي ناجوانمردانه اي از كجا نشات مي گيرد ، جز اين كه هيچ ارزش و اعتباري براي انسان قائل نيستند و همچون دزدان سرگردنه در كمين افراد غارت شده اي هستند كه ديگران مال آنها را به تاراج برده اند و اينها برآنند تا اين بار جان آنها را به يغما برند؟!
تراژيك ترين بخش اين فاجعه را محمد حسيني چنين توصيف مي كند:
آنها براي من نشست مي گذاشتن ، جلسه مي گذاشتن و مي گفتند ما براي خلق مبارزه مي كنيم نه براي خودمان ، ما هيچ چيز براي خودمان نمي خواهيم. و با شعارهاي فريبنده و وعده هاي توخالي و زور و اجبار ما را به پذيرش منتقل كردند. به جايي آمده بودم كه هيچ چيز از آنها نمي دانستم. پا به جايي گذاشته بودم كه هيچ علاقه اي به آن نداشتم. من يك روستا زاده بودم كه در روستاهاي نيشابور بزرگ شده بودم و هيچ چيز از ماهيت اين سازمان نمي دانستم. تا چشم باز كرده بودم بيل و كلنگ و زمين كشاورزي ديده بودم و نه اسلحه و تانك و تروريست. بعد از اين كه وارد پذيرش شدم شروع كردم به نافرماني.هر روز من را براي نشست و توجيهات شستشوي مغزي مي بردند و مرتب من را تهديد و تحقير مي كردند و مرتب از رژيم جمهوري اسلامي من را مي ترساندند ولي هر بار من مي گفتم من كه چيزي نمي خواهم مگر آزادي. آنها دائمآ سر من داد و فرياد مي كشيدند و به من مي گفتند تو خط چه كسي را پيش مي بري. تو شياد و نفوذي هستي و ما را به زور به نشستهاي انقلاب ، غسل هفتگي ، عمليات جاري و غيره مي بردند و ما به بهانه هاي گوناگون از جلسات شستشوي مغزي آنها بيرون مي رفتيم.
اين رفتار و مكانيسم ، بيانگر عمق ديدگاه مجاهدين نسبت به انسان و اختيار وي است!آنها هيچ اعتباري براي حيات معنوي و فكري انسانها قائل نيستند ، بلكه به زعم خود مي خواهند تا زندگي و حيات مادي افراد را نيز با روشهاي استيلا جويانه و كنترل فكر ،در اختيار خود در آورند.
چنين روشهايي قبل از اين كه نمايانگر ، درماندگي تشكيلاتي اين گروه باشد ، نشان از پوسيدگي ايدئولوژي مجاهدين دارد. همان ايدئولوژي كه مي خواهد اسارت را در عوض آزادي و خفت را به جاي شرافت به انسانها حقنه كند و در اين رهگذر از رذيلانه ترين ابزارها و روشها بهره مي جويد.
يك نكته عبرت آموز اين است كه هيچكدام از كساني كه با روشهايي اين چنين ربوده شده و به پستوها و سلولهاي سازماني منتقل شده اند ، جذب و محو ايدئولوژي مجاهدين نشده ، بلكه همواره فريبكاري سازمان را بخوبي درك كرده اند.
اين گونه فجايع كه هر از گاه برملا مي شود و شمه اي از روابط مافيايي مجاهدين را در مقابل انظار قرار مي دهد ، قبل از هر چيز ، نشان از سردرگريبان بودن و پشت نمودن آنها به اجتماع و مردم است.
اين حقايق روش مي سازد كه ايدئولوژيهاي دست ساز رهبران خود كامه تا چه اندازه بي پايه و اساس بوده و چه سرنوشت رقت باري در انتظار آنها است ،براستي قبل از هر چيز بوي ، ميرايي و به انتها رسيدن از اين حوادث به مشام مي رسد.
اين قبيل رويدادها ، اين پيام را نيز در بطن خود دارد كه مجاهدين به هر ميزان كه به چنين روشهايي توسلجويند، نخواهند توانست بر ابتريت و انسداد تاريخي خود فائق آيند ، چرا كه نوك پيكان ايدئولوژي آنها انسان را هدف قرار داده است.