پشت درياها شهريست!

پشت درياها شهريست!


ايران ديدبان
براي غلبه بر ناداني ، مي توان از ابزارهاي دانايي مدد جست، اما بدون شك نه تنها ابزارها ، بلكه اصل دانايي نيز نمي تواند به مصاف ظلمت جهل همراه با تعصب برود.چرا كه اگر اينگونه بود ، اين همه انحراف و تحجر و خرافه پرستي در گرماي معرفت و دانايي ذوب مي شد.
به نظر اين مشكل ذهني خانم همنشين بهار است كه يا جهالت و تعصب را در طيف مخاطبان خويش قبول ندارد و يا اين كه ساده انگارانه مي پندارد ، با ابزار كسب معرفت و شناخت مي توان بر چنين عارضه اي فائق آمد!!
ايشان در آخرين دست نوشته خويش به معرفي جستجوگر گوگل مي پردازد و آن را راه علاجي براي بازسازي انديشه هايي مي داند كه (در نوشتار گذشته اش ياد اور شده ) خود را مطلق پنداشته و نياز به تفكر را نفي و خود را مريد و پيرو مي دانند، او گمان مي برد كه تكنولوژي به نوزايي در انديشه راه مي برد. اين يك خطاي فاحش عقلايي است!
ذهني كه مطلق انديش است ، اهل سانسور و جمود ، اهل اغماض در اصول معرفتي خود و اهل خرده گيري بر فروع نظريات ديگران است ، چه در سرسراي بزرگترين كتابخانه هاي جهان نشسته باشد و چه در نهايت تسلط، استادانه از ابزار جستجوي اينترنت بهره ببرد، او به دنبال تاييد خود و نفي و حذف ديگران است.
اين انديشه قبل از هر چيز نياز به بازسازي دروني دارد و نه احتياج به جمع آوري تئوريهاو فرضيات جديد، نياز به پالايش دارد.
قبل از هر چيز دست يابي به معرفت ،نياز به ذهن نقد پذير و حقيقت جو دارد، پيدايش معرفت محصول يك تغيير بنيادي در باورها و لايه هاي ذهن است ، محصول يك تحول ذهني به سمت كمال و منشاء پيدايش خورشيد معرفت است.
در غير اين صورت نياز به نوسازي و بازسازي تئوريك از سر تلاش براي به دست آوردن قدرت است!
اين انگيزه بازهم باعث مي شود كه خواسته هاي معرفتي نسل آگاه و پرسشگر ، يكسر در راستاي خواسته هاي حزبي و اهداف سياسي تعبير شود.
آيا اين است معناي رويكرد غير سياسي به علم وتحقيق ؟! در اين صورت چگونه ارزش ذاتي علم و فلسفه پاس داشته خواهد شد؟
ولو اين كه بنا بر توجيه همنشين بهار مسلح شدن به خورشيد علم و معرفت براي مقابله با سم پاشي ها باشد؟
نوع توجيه و رويكرد تفاوتي در اصل موضوع ايجاد نمي كند ، بلكه اساسآ هر نوع ادعايي ، ماهيت اين روش را تغيير نمي دهد!
همنشين بهار مي نويسد:
نسل فکور امروز پرسشهای تازه ميکند : آيا جهان را بايد چندان تنگ کرد تا جامه تئوری ما بر قامت آن برازنده باشد ، يا جامه تئوری را چندان گشود که َبر اندام جهان چالاک آيد ؟ آيا اصلاً احيا ء و تکامل معرفت دينی راهگشاست ؟ آيا مسئله روز است ؟ يا بالکل بايد فاتحه دين را هم خواند ؟ چه چيز را ازدين بپرسيم و چه چيز را نپرسيم ؟ اصلا جوهر دين داری چيست ؟ عبادت و دعاست ؟ اخلاق نيکوست ؟ عرفان است ؟ خروش ، يا خضوع در برابر قدرت است ؟ چيست ؟ وقتی کسی خود و جريان خود را حق دانست ، آيا اين حق را هم دارد که همه چيز را تابع و خاضع بخواهد ؟ چرا معمولاً انقلاب فرزند ان خودش را می خورد ؟ آيا آنطور که فوکومايا و مبلغين پايان تاريخ ميگويند ، عصر ايدئولوژی و آرمانخواهی به پايان رسيده است ؟… اگراين واقعيت دارد که برای مبارزه با ميراث خواران ارتجاع ، آشنائی با دغدغه های نسل جديد ضرورت دارد ــ پس قبول اينکه ما کم ميدانيم و بايد بيشتر بدانيم نيز ضروری ست. اگر طاقچه بالا نگذاشته و تا همين جا را پذيرا باشيم ، افتادگی و تواضع ، عصای دستمان خواهد شد و از خر شيطان پائين می آئيم.
براي مبارزه ،آشنايي با دغدغه هاي نسل جديد ضرورت دارد؟!!
بديهي است كه اين دو مقوله از دو جنس متفاوت است و مطلقآ ، هيچيك مدخليتي بر ديگري ندارد، تا هنگامي كه پالايش در ذهنيت متحجر و مطلق بين روي نداده است ، اين شناخت بمثابه چراغ است در دست دزد، اين شناخت به انديشه حذفي راه مي برد ، مگر مطهري و مفتح كه مغز آنها پريشان شد ، جرمشان اين بود كه عده اي انديشه آنها را مورد شناسايي قرار داده و رهيابي نموده بودند ؟
همنشين بهاربه شرايط اين پالايش و تحول دهني ( كه آنها نيز صرفآ در حكم مقدمات مي باشند) اشاره دارد كه حقآ بايد از روي انصاف آنها را آورد ، چرا كه وقتي اشاره به هوادارا نادان مي شود ، معني آن اين نيست كه عده اي عقب مانده و يا چشم بسته دنباله روي تعدادي اندك را مي كنند ، بلكه منظور همين عدم جسارت و استقلال در انديشه است كه ايشان به بخوبي مطرح مي كند:
می بايست به نکات زير که ُحکم اذن ِ ُدخول هر پژوهش و تحقيقی ست ، دقيقاً توجه کنيم. از آنجا که ِمتد کار در علم ، بيش از خود علم ارزش دارد ، برای شناخت دقيق يک مسئله ، به شاه کليد شک ، بله شک ، شک مقدس ، نياز داريم تا در دام پيشداوری ، اسطوره سازی و قياس های کور نيافتيم. شک منطقی ، يا به قول رنه دکارت شک اسلوبی ، نخستين مبنای حرکت به پيش است. بدون چنين شک مقدسی که همنشين يقين است ، نه تنها قفل ها و ُدگم ها نخواهد شکست ، به ُبت ، نيز ُمبدل خواهد شد. شک مقدس ، نخستين گام عليه جزميات و ُدگم های هر سيستمی اعم از مذهبی ، فلسفی ، علمی و سياسی ست ، به شرط اينکه به اصالت شک و آنچه اسکپ تی سيسم ميگويند ، ُدچار نشويم ، يعنی دائم در شک و دودلی َدرجا نزنيم و فيگور نگيريم. شهامت انديشيدن داشته باشيم که لزوماً همه داده های سياسی ــ ايدئولوژيک ، َوحی ُمنزل نيست و با کسب صلاحيت ميتوان در آنها چون و چرا کرد. برای رسيدن به بام يقين ازنردبان شک مقدس بايد بالا رفت و به فهم خويش ميدان داد. اينگونه به قول کانت از نابالغی خود کرده بيرون می آئيم. وی ميگويد روشنگری بَدر آمدن آدمی ست از نابالغی… نابالغی يعنی ناتوانی در بکار ُبردن فهم خود بدون رهنمود ديگری… که علتش نه کاستی فهم ، بلکه کاستی عزم و دليری در بکارُبردن فهم خويش بدون اجازه ديگری ست نکته ديگراينست که بپذيريم جمود و قشريگری ــ که َسر از فاشيسم فکری و فلسفی می آَوَرد ــ نزاعش با تعمق و نوآوری ، حديث تازه ای نيست ، واقعاً بپذيريم که هر چيزی را در پرتو شناختن ضد آن ، يا غير آن ، يا رقيب آنست که بهتر ميتوان شناخت. الزام اين پذيرش ، پذيرش حق مخالفی است که حتی با ما دشمنی هم می َورزد. ذهنيت خرد گريزو مخالف ستيز، جز اينکه با نفی ديگران خود را اثبات کند ، راه به جائی نمی َبرد. اگر گفته ميشود برای شناخت دنيا و انسان ، بايد مطالعه تاريخی کرد ، بی دليل نيست. يکی از روزنه هائی که تاريخ بر روی ما می گشايد ، شناخت اضداد و اغيار است ، تا ما اغيار و اضداد را نشناسيم ، ُمحال است به شناخت کامل اصل خود پی ببريم. جهان ما ، جهان تنوع و اختلاف و اضداد و ِاعداد است ، همه که نميتوانند مثل کله قند يکسان و قالبی باشند! اگر اين واقعيت را درک نکنيم ، همه را از خود می رانيم و به قول حافظ کسی مقيم حريم َحرم نخواهد ماند فسيل خواهيم شد و باهرآنکس که بگويد بالای چشممان ابروست! با چاقو ، و دندان قروچه حرف خواهيم زد ، اين قانونمندی ست و ُبروَبرگرد هم ندارد. حتی به پيامبرش نيز هشدار داده شد که از مهر و رحمت فاصله نگير ، اگر تندخوئی و تنگ نظری کنی ، همه از دور و َبرت پراکنده خواهند شد… سيروا فی الارض خروج از تنگ نظری ، ازخود بيرون آمدن و دعوت به مطالعه گونه گونی ها نيزهست.
اين درست است كه نعرف الاشياء باضدادها ، اما اگر نقطه عزيمت فكر ،با اين پيش فرض، جستجو و تحقيق را آغاز كند ، نتيجه آن مي شود كه انديشه ها و اقيانوس بيكران معرفت را رها كرده و به انديشه مخالف خود آن هم از سر شناخت ريشه هاي خود و بازيابي توان فكري و فلسفي خويش مي نگرد و وضاح است كه در اين وادي در پي چه خواهد گشت ، از ميان 53 اثر استاد مطهري به كتابي كه ايشان در باب اقتصاد بسنده مي كند و در مورد آن هم نيز ( خوانده يا ناخوانده) تن به اوهام وخيالات ذهني خويش مي سپارد!!
آيا نتيجه علم و معرفت را مي توان در اين خلاصه نمود كه ديگران را ازخود نرانيم؟!
البته هوشياري همنشين بهار را بايد مورد تقدير قرار داد ، چرا كه بخوبي فهيمده است كه نحله هاي فكري همانند مجاهدين تا چه اندازه دافعه دارند و تا چه اندازه از جامعه پرت مي باشند ، اما راه كاري كه ايشان ارائه مي دهد نه تنها با يك ذهن خالي و شكاك نيست ، بلكه از قضا از موضع يك وابسته دلسوز است كه اضمحلال فكري و تاريخي جريان مطبوع خويش را مي بيند!!
اين رويكرد سياسي است ، و نه تنها دردي را دوا نمي كند ، بلكه غالي ها و متحجرين را پرخاشگر تر و پردافع تر خواهد كرد.
شك ، شك مقدس ، فقط يك پيش شرط لازم همانند سواد و يا آشنايي با ابزار جستجو نيست ، شك مي تواند ويرانگر باشد ، چنان كه براي بسياري از بزرگان علم و فلسفه و دين ، اين ويرانگري سرآمدي شد براي زايش تولد انسانهاي خردمند و بزرگ.
حربن يزيد رياحي، امام محمد غزالي ،لوتر، گاليله، آندره ژيد ،سولژنتسين، ساخارف، جلال آل احمد ، مالكوم ايكس،احسان طبري و… آيا از آنها نيستند كه از چنين شكي برخاستند؟
درد ذهنهاي دربسته و قالب ريزي شده ، درد افكاري كه براي خود استقلال و عزمي براي جستجو و دانستن قائل نيستند ، درد سازمانها و ايدئولوژيهايي كه به حذف فكر وانديشه مقابل اعتقاد دارند ، نه با گوگل و نه با تمام كتابخانه هاي جهان درمان نمي شود ، به فكرچاره باشيد؟
پشت درياها شهريست
قايقي بايد ساخت
 
خروج از نسخه موبایل