در مـاتـم قـُـدرت
مریم خوشنویس/ 2004-10-27 / 06-08-1383
… همه مشغله ذهنی و عقده روانی جامعه و گروهای سیاسی در دو مسئله «براندازی» و «جانشینی» خلاصه شده است. اما جامعه شناسی برای افراد و گروهها در این مسیر است که در براندازی ، همه به «من» کمک کنید و در جانشینی همه رهبری و اطاعت «من» را بپذیرید! در اینکه من در براندازی از چه سو حرکت می کنم و با کدام قدرت خارجی دست همکاری می دهم ، کسی از من چیزی نپرسد و در اینکه در جانشینی ، برنامه کار و شیوه حکومت کردن من چه خواهد بود ، از هم اکنون هیچکس شک و تردیدی در حرف ها و شعارهای من نداشته باشد! – امابه محض اینکه بگوئی اصل شعار شما سرشار از مایه های فاشیستی و خودکامگی است ، آنوقت فحش و ناسزا و اتهام شروع میشود. یعنی فشار و شدت خشم و کینه عصبی چنان شدید است که انسان باید چشم بسته ، بر تمام قبایح اعمال تنها آلترناتیو صحه بگذارد و با تحسین و هلهله و حتی حیرت های عارفانه به ستایش برخیزد.
(دکتر علی اصغر حاج سید جوادی – کتاب آوای وحش یا مالیخولیای مهتری )
در براندازی حکومتهای دیکتاتور و فاشیست و جنایتکار و براساس خواست و اراده خلقهای تحت ستم ، هیچ بحثی نیست اما آنچه قبل از پرداختن به براندازی باید مـَـد نظر قرار گیرد تا در مسیر مبارزه ، بر اصالت راه خدشه ای وارد نگردد را میتوان در دو نکته اساسی خلاصه کرد :
اول اینکه ابزار مبارزه چیست ؟ استراتژی و تاکتیک چگونه و بر چه معیارهائی تبیین گردیده ؟ خط قرمزها کجا است ؟ ضامن صحت اجرای مکانیزم تعریف شده چیست و چگونه باید با آن برخورد گردد ؟ آیا همه اعضا جوابگوی خطاها در تاکتیک و استراتژی هستند ؟ آیا میتوان برای نفی دشمن الزاما به اردوگاه مقابل آن که در تضاد با دشمن اصلی است و سرشار از صفات پلید و ضدانسانی است ، پناه برد و از آن تغذیه نمود ؟ آیا این مسیر میتواند به بهانه ناآگاهی توده ها در تضاد با خواسته های توده ای طی گردد ؟….
دوم اینکه در مبحث جانشینی و برای آنچه براندازی شده است چه برنامه ای وجود دارد ؟ آیا باید بر شعارهای دوران مبارزه تکیه داشت ؟ قبل از شعار مرگ بر.. باید تعیین تکلیف شود که قرار است درود بر.. چه کسی گفته شود ؟ معیارها چیست و چگونه انتخاب میشود ؟ آیا در فردای جانشینی عده ای از جوابگوئی به خلق مصونیت دارند ؟ نقش توده ها در انتخاب چیست ؟
قهرا و قبل از ورود به مبارزه بایستی پاسخهای متقن به سئوالات فوق داشت و به مولفه های اخلاق ، اصول و قوانین جهان شمول نیز پایبند گردید و عدول از همه این معیارهای شناخته شده که تضمین کننده اصالت مبارزه پایدار و هدفمند است، باید در کفه حساب کشی واقع گردد تا از انحراف در مسیر جلوگیری شود ، بی شک هیچ توجیهی برای تخطی از مسیر تعیین شده قابل قبول نیست که بعضا مسیر از اصل ِ هدف مقدس تر و ارزشمند تر است.
در جوامع انسانی رعایت اصول مبنائی که بر اساس حقوق بشر تعیین گردیده ، لازمه هرگونه حرکت سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی است و اساسا چون اینگونه حرکتها در جهت تامین منافع مردم است لذا کارکرد آن باید در چارچوب منافع خلق باشد ، اما اگر این حرکت فرضا و لاجرم نظامی باشد باید بصورت سیستماتیک زیر کنترل جمعی باشد ، آنهم جمعی که انتخاب شده همان مردمی که قرار است در برابر دشمن حفاظت گردند ، قرار گیرد – اینجا است که باید گفت : برای یک ذره عملیات نظامی بایستی خروارها تئوری و ادله و ملاحظه داشت! ، بر فرض اینکه عملیات نظامی بعنوان یگانه راه ( به درست و نادرست بودن آن بعنوان تنها راه نمی پردازم ) انتخاب گردد ، آنوقت است که بار مسئولیت اسلحه بدستان که مدعی انساندوستی هم هستند ، دوچندان خواهد شد ، کسانی که انتخاب مشی مسلحانه آن ها بهانه ای برای رهائی خلقهای تحت ستم شده است و قصد دارند به میان توده ها رفته و تضاد ها را به نفع آنها حل و فصل نمایند ، باید که خود به عالیترین رشد انسانی و بشردوستی رسیده باشند و دغدغه حقوق مردم را در قـُلـه و نوک پیکان تکاملی خود قرار دهند و نه اینکه با حرکتهای به غایت ارتجاعی و بورژوازی خود ، تضادها را پیچیده و به مشکلات مردم بیافزایند.
سازمان مجاهدین خلق در ماجرای کودتای ایدئولوژیک آقای مسعود رجوی به تمامی اصول شناخته شده انقلابی ، اخلاقی ، مبارزاتی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی پشت پا زد و هر روز از جعبه جادوگری خویش تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک ، فیلی را هوا کرد تا تحت پوشش آن بتواند به کژراهه خود ادامه دهد و بر همین اساس ، مناسبات درونی را منطبق بر مدلهای فرقه ای تنظیم و در بیرون از فرقه ی دست سازش به شیادی و دروغگوئی پرداخت تا از برآیند این دو از عقده های روانی خود بکاهد ، در وصف چنین موجودی است که خداوند در سوره طه آیه شصت و نه می فرماید :. و جادوگر به هر درجه از مهارت که برسد ، باز ناموفق است.
آقای رجوی با اصرار بر مشی مسلحانه و بعنوان تنها شیوه براندازی ، جانهای بیشماری را گرفت و خونهای بسیاری را ریخت و اما حالا کجا است ؟ نتیجه دو دهه جنگ شهری و مرزی به کجا انجامید ؟ با چپ روی افراطی به دامان صدام افتاد و با راست روی شتابان در دل جنگ طلبان غلطید و همواره امیدوار است که او را به بهائی اندک اجاره کنند تا جانش که در ذهنش به مانند خانه تیمی درآمده است ، به سرانجامی برسد.
صلاحیت مقوله ای است اکتسابی ، راه کسب آن نیز مستلزم هیچ فرمول پیچیده ای نیست ، باید وارد عمق تضادها گردید و آنرا به نفع توده ها حل و فصل نمود و درست بهمین دلیل است که آقای رجوی صلاحیت رهبری برای براندازی و صد البته برای جانشینی را ندارد ، چرا که او و اصحاب پاکباخته اش نه اینکه وارد تضادهای توده ها نشدند بلکه از مردم جدا افتاده و بر معضلات توده ها نیز افزودند و بر مسیر حق طلبی مردم نیز قفل زده و لاف زدند که برای نقض حقوق بشر ، استفاده از سلاحهای کشتار جمعی ، بکار گیری سلاحهای شیميائی و ساخت راکتورهای هسته ای.. نگرانند…!!
زمانی که صدام حسین بعنوان پدر خوانده سازمان مجاهدین خلق ، شهرهای ایران و عراق را با گازهای شیمیائی آغشته کرد و جان هزاران نفر را گرفت ، ظاهرا آقای رجوی فراموش کرده بودند لب به اعتراض بگشایند! – آقای رجوی ، فرقه استثمار شده خود را به کسی فروخت که با نسل کُشی ، در پی لذت جوئی بود و باید زمان می گذشت تا دیوی مثل حسن المجید معروف به علی شیمیائی اعتراف نماید که برای خودنمائی در برابر صدام و گرفتن امتیازات بیشتر مبادرت به ایجاد تنوع در کشتار مردم می نمودیم! – آقای رجوی ، چرا آنروزها سر از آخور بیرون نیاوردید و به مجامع سیاسی و بین المللی شکایت نبردید ؟! و در فاکس نیوز بساط پهن نکردید ؟ و خود را به آب و آتش نزدید ؟ و… مگر نه این است که مجاهدین ، خود را منادی صلح و آزادی میخوانند و با تمسک با این شعارها از درودیوار پارلمان اروپا بالا میروند ، پس چرا و به چه علت با همسوئی با سازمان اطلاعاتی رژیم صدام به جنایت علیه بشریت دست زدید ؟ آیا برای پارلمانترهای اروپائی توضیح داده اید که چگونه از فروش نفت قاچاق عراق مخارج اسلحه کشی و زندان سازی را می پرداخته اید ؟ آیا برای آن دسته معدود از پارلمانترهائی که بدلایل مختلف به فرقه جنابعالی دخیل بسته اند ، توضیح داده اید که چگونه بقایتان را در خون دیگران جستجو میکنید و از زمانی که ارتش آزادیبخش به مانند جسدی بی جان روی دستتان مانده است در تکاپوی آنید تا برایش خون تازه دست و پا کنید ؟
براندازهائی که به مینیمم های انسانی پایبند نیستند در پروسه عمل ، فشل شده و رسوب میکنند ، در قدم بعدی و برای رهائی یافتن از عقده های ناشی از آن ، لاجرم به روشهای فاشیستی روآورده و در دایره بسته خودشان قیل و قا ل راه می اندازند که ما از نسل برتریم و دیگران باید بر ما تکریم کنند! ، اینگونه براندازها بر فرض جا نشینی ، به جنایتکارانی تبدیل میشوند که تاریخ مجبور است بوی گند و تعفن آنها را تحمل کند.