وزارت حقيقت!
ايران ديدبان
نويسندگان بزرگ و چيره دست، روانشناسان انسان هستند و هيچ روانشناس و سياستمدار نتوانسته است به خوبي آنان از پس توصيف خصائل و رذائل انسانها برآيد.
وقتي خبر برخي اتفاقات به گوش انسان ميرسد، بي اختيار قلعه حيوانات جرج ارول و دن كيشوت سر وانتس به خاطر مي آيد. گويي اينها مرجع دروغ شناسي و توهم شناسي و تيپ شناسي آدمهاي دروغ و متوهم است.
در هر صورت براي شناختن برخي از افراد و جريانات، خواندن اينگونه آثار امري مفيد است و براي شناخت مجاهدين يك ضرورت مهم است.
در تشكيلات مجاهدين ابتدا يك دروغ ساخته و پرداخته ميشود و بعد باور ميشود و بعد همان دروغ، يك واقعيت مهم كشف شده از سوي مجاهدين تلقي ميگردد!
توهم، رؤيا و آرزوها چنان در هم آميخته و غالب شده است كه مسؤولين نخبه! مجاهدين، زمان و اندازه هاي واقعي را فراموش كرده اند و در فضايي هذيان آلود، سر مست از پيروزي در نبرد با ديو خيالي خود غوطه ور هستند.
ورود به فعاليتهاي تروريستي، وعده هاي دو روز و سه روز و سه ماهه براي به قدرت رسيدن و تشكيل ارتش كاغذي در جوار كاخ صدام، همه ناشي از اين رؤياپردازي و باور به دروغهايي بود كه براي اولين بار از خودشان سرچشمه گرفته بود!
اكنون مواضع و رفتار مجاهدين به اندازه اي با توهم و مَجاز همراه است كه حتي خودشان هم اگر بخواهند، قادر به تفكيك راست و دروغ آن نميباشند.
مهدي ابريشمچي كه همچون خدمتگزار دن كيشوت، از ماليخولياي فرمانده عقيدتي اش مطلع ميباشد، خود نيز احمقانه به رؤياهاي او دلخوش دارد، وي در مراسم سالگرد خليل رضايي، توپ و تشر فراوني را نصيب كشورهاي اروپايي نموده و خطاب به آنها گفت: هر كاري از دستتان بر آمده است براي نابودي ما انجام داده ايد، به شما ميگويم ما را نميتوانيد نابود كنيد، هر كاري ميخواهيد بكنيد.
واقعاً كه كشورهاي اروپايي در بيست سال گذشته، هر كاري از دستشان بر مي آمده است براي مجاهدين كرده اند، جز همان يكي كه ابريشمچي ميگويد. بگذريم از اين كه از امروز به بعد مانع رسيدن به قدرت و سرنگوني به جاي بني صدر و پرويز يعقوبي و سعيد شاهسوندي و علي زركش، ژاك شيراك و توني بلر و شرودر خواهند بود!!
در قسمتي ديگر، با وظايف وزارت حقيقت بيشتر آشنا ميشويم و كاركردهايش را به چشم ميبينيم.
اگر مصاحبه ياسر عزتي با سايت روشنا را ديده باشيد، با نكات بسيار ظريفي از دروغ پردازيهاي مجاهدين آشنا ميشويد.
ماجرا از اين قرار است: پسري كه پدر و مادرش از اعضاي مورد اعتماد مجاهدين بوده اند و مادرش در عمليات مجاهدين كشته ميشود و از ابتدا در خانواده اي منتسب به مجاهدين بزرگ شده است و از 14 سالگي توسط خود مجاهدين بزرگ شده است و به قول خودش مادر تشكيلاتي داشته است، به اتهام مأمور رژيم بودن محاكمه ميشود!!
از شواهد امر اينگونه پيداست كه مجاهدين واقعآ ديگر قادر نيستند به هيچكس اعتماد كنند و به اين امر ايمان دارند كه اعضايشان، همزمان عضو وزارت اطلاعات ايران نيز ميباشند!!، چرا كه افرادي نظير كريم حقي، سعيد شاهسوندي، شمس حائري، سبحاني و طيبي كه سالها عضو گروه بوده اند را مأمور اعلام ميكنند!!
اما از ديگر سو نيز ظاهراً زمان و مكان هم بر اثر دروغگوئيهاي فراوان، از دستشان خارج شده و گذشته و آينده را تشخيص نميدهند، حتي به اين بچه بي پناه نيز كه فرزند خود آنها بوده نيز رحم نميكنند.
البته اينگونه عملكرد دقيقاً به دليل اين است كه دروغهاي خود را خود باور كرده اند.
ميگويند مردي در مجلسي شعري خواند و اطرافيانش برايش به به و احسنت گفتند. رهگذري كه از آنجا ميگذشت به او گفت اين شعر كه تو خواندي، 200 سال پيش از اين حافظ خوانده است. مرد پاسخ داد بله، معلوم است كه اگر آن موقع من بودم نميگذاشتم شعرم را حافظ بخواند!!