پاسخي علني به نامه ي رسيده از سوي سازمان مجاهدين خلق
بخش دوم
هموطنان گرامي، برادران و خواهران عزيزم در سازمان مجاهدين خلق
سلام
اخيرا نامه اي بي امضا از سوي مجاهدين براي ياران شما در انجمن نجات ارسال شده است و ما در بخش اول اين سطور به برخي مطالب آن پاسخ داده ايم.
يكبار ديگر از اين اقدام نويسندگان نامه فوق ( كه حكايت از دنبال نمودن مطالب نگاشته شده از سوي ما را دارد ) تشكر نموده و تاكيد مي نماييم كه آماده ي گفتگوي مستقيم با تك تك اعضاي سازمان مي باشيم.
از آنجا كه در بخشي از مطالب اين نامه به آقاي آرش صامتي پور (عضو سابق فرقه رجوي) و خانواده ايشان اشاره شده است در اين قسمت وي جوابيه اي تهيه نموده و براي روشن شدن افكار عمومي به خصوص برادران و خواهران دربند فرقه رجوي به نكات چندي اشاره كرده اند كه عينا در ذيل آمده است:
اينجانب در سن 23 سالگي و زماني كه در آمريكا به تحصيل اشتغال داشتم توسط فرقه رجوي جذب شدم و متعاقبا در سال 1377 به عراق اعزام گرديدم. اوايل سال 79 بعنوان تيم عملياتي مجاهدين از سوي ستاد داخله به فرماندهي خانم فرشته يگانه براي انجام عمليات به داخل كشور اعزام گرديدم كه جزييات اين مطالب را به فرصتي ديگر وا مي گذارم و در اينجا تنها به ذكر اين نكته بسنده مي كنم كه تحت رهنمود هاي دقيق اطلاعاتي و عملياتي و فرماندهي بسيار راهگشاي سازمان!!! تيم ما ضربه خورد و من در بدو دستگيري اقدام به خوردن قرص سيانور (دو قرص) و انفجار انتحاري نارنجك نمودم و همين امر سبب شده تا دست راست من از مچ قطع شود.
توجه خواننده ي محترم را به اين نكته جلب مي كنم كه اينجانب عضو تيم عملياتي سازمان مجاهدين خلق بوده ام. نحوه ي گزينش و انتخاب افراد براي تيم هاي عملياتي سازمان نشان مي دهد كه اين انتخاب با توجه به فاكتور هاي بسيار ظريفي انجام گرديده و اعضاي تيم از ميان ايدئولوژيك ترين، حل شده ترين و با ثبات ترين اعضاي سازمان برگزيده مي شدند.
همانطور كه بسياري از مخاطبان مطلع و آگاه تا كنون از مطالعه بر روي فرقه ي مسعود رجوي دريافته اند، جدايي روحي هر عضو سكت فوق ممكن نيست مگر با تفكر بسيار نسبت به ايدئولوژي و ايجاد فاصله ي فيزيكي از سيستم هاي شستشوي مغزي سازمان. به عبارت ديگر هر گاه يك عضو گروه رجوي در محيطي واقعي و بدور از فضاي شعاري سازمان قرار گيرد مطمئنا قادر به بازنگري و انديشه در مباني اعتقادي خويش خواهد بود. و اين مسئله خوشبختانه براي من نيز رخ داده است.
اينجانب هيچگاه عضو شوراي ملي مقاومت سازمان مجاهدين نبوده ام و خوشبختانه افتخاردارم اعلام كنم اين عنوان بي اساس و بي ربط كه از جمله رده هاي پوشالي و فريبنده سازمان و ابزاري براي كنترل نيرو ميباشد را نداشته ام.
متاسفانه خبرنگار ايرنا كه در نشست انجمن نجات در تبريز حضور داشت به اشتباه بنده را تحت عنوان عضو شوراي ملي مقاومت! معرفي نمود كه ضمن تكذيب مقوله ي فوق مجددا تاكيد مي كنم كه عضو تيم هاي عملياتي سازمان بوده ام.
تا كنون بار ها و بارها مسئولين سازمان ضمن نفي حضور من در تشكيلات و مزدور خواندن من و دوستانم به فحاشي هاي مختلفي پرداخته اند كه توجه به اين نكته براي تك تك اعضاي سازمان و بررسي آينده اي كه مي توانند از طريق آزاد انديشي بدست آورند حائز اهميت فراوان است.
من اعتقاد راسخ دارم كه گشوده شدن راه دموكراسي در كشور ما نه تنها از كانال سازمان مجاهدين خلق عبور نمي كند، بلكه وجود يك گروه تروريستي و فرقه ي شبه نظامي تروريستي، تماميت خواه و ناقض حقوق بشر يكي از بزرگترين موانع در مسير تحقق آزادي و دموكراسي در هر كشوري منجمله سرزمين ما است. اشاره فوق به اين دليل است كه بدانيد امروز نظر من راجع به سازمان مجاهدين خلق چيست.
از سوي ديگر به دليل تجربه ي حضور در سازمان مجاهدين مي دانم ( و شما نيز مي دانيد) كه جبر، فشار (شستشوي مغزي و كنترل نيرو) و هراس تنها عوامل باقي ماندن افراد و نيرو ها در تشكيلات هستند. لذا ادامه ي حضور افراد در تشكيلات را اجباري و غير اختياري مي دانم.
در ادامه ي نامه ، نگارندگان فرقه رجوي از خواهر و برادر من اسم برده اند و گفته شده است كه من به چه رويي خواهم توانست به آنان رو كنم و… گويا خواسته اند به مخاطب يا مخاطبان نامعلوم بقبولانند كه برادر و خواهر من هوادار دو آتشه ي سازمان فوق هستند.
صادقانه اين پيشنهاد را مطرح مي كنم كه رجوي يكبار ديگر بخت خود را در رويارويي با خانواده ي من كه ساكن آمريكا هستند بيازمايد. آري انسان فراموش كار است و شايد خواهر مجاهد!!! مهرافروز پيكرنگار از ياد برده كه چگونه از در خانه ي ما رانده شده است. شايد برخورد خواهر من با ايشان از ياد مسئولين سازمان رفته و نياز به تكرار مجدد وجود دارد!!
شايد هم خواهر مهرافروز براي اينكه نتوانسته به تعهدش برسد و مجري خوبي باشد گزارش به مسئول بالاتر را وارونه نوشته يا اصلا ننوشته است.
به هر حال اگر قصد داريد يكبار ديگر بخت خود را بيازماييد اين گوي و اين ميدان. ابا نكنيد و قانون را هم در نظر نگيريد!
صميمانه به شما پيشنهاد مي كنم خود براي خودتان بينديشيد و تصميم بگيريد. هيچ فرد و انسان ديگري حق ندارد براي اشخاص ديگر تصميم گيري كند و خلاف اين اصل عقلي و وجداني، همان فرقه گرايي است كه مجاهدين به آن دچار مي باشند.
چنانكه افتد و داني….
در جريان نگارش اين سطور بودم كه نامه ي ديگري به صندوق پست الكترونيك ما واصل شد و عينا نامه ي فوق را در زير مي آورم:
موضوع: در جواب به نامه
با سلام
شما يك مقاله تحت جواب رسمي مجاهدين و… درج كرديد كه خواستم سر آن يك نكته بگم.
من عضو مجاهدين نيستم و فقط يك هوادار هستم من آرش را زماني كه آمريكا بود مي شناختم و در رابطه با ساير شما هم پرسيدم و خوندم.
شما امكان دارد سر مجاهدين نكاتي داشته باشيد، من سر اينش حرفي ندارم ولي بنظرم مبارزه مجاهدين براي آزاد كردن ايران قابل احترام هست.
بنا بر اين مي خواستم از شما بخواهم كه متن خود را تصحيح كنيد چون من نمي دونم مجاهدين موضعشون سر شما چيست.
فارغ از بررسي ادبيات طنز گونه و مشهود سازمان كه در اين نامه بكار رفته و عدم تغيير در آن از سال 60 تا كنون كه موجب اين قضاوت من است، تفكر و نتيجه گيري در مورد نامه ي اخير را به خوانندگان محترم وا مي گذارم و تنها از شما دعوت مي كنم به يك نكته مهم توجه نماييد.
مبارزه براي ايران آزاد ( و آباد) براي هر ايراني شريفي قابل احترام است. وطن پرستان واقعي از ميان همين مردم و همين خلق قهرمان برخواسته اند: بابك خرمدين، ستارخان، مصدق و…
اما درتاريخ كهن ميهنم سابقه ندارد كه از قدرت طلب هاي ضد آزادي نيز به نام مبارز ياد شده باشد. آزاديخواهان ايران هيچگاه چون ما ( آري مايي كه تا ديروز سر بر آخور صدام داشتيم و امروز ارباب قوي تري مي جوييم كه ايران را آماج بمب و موشك سازد تا بر ويرانه هاي تهران رژه برويم) نبوده اند. آنچه من و ما كرده ايم خيانت به سرزمين مادري است نه مبارزه. از همين رو بود كه اگر به خاطر داشته باشيد من بشكلي كاملا علني تنها و تنها از مردم ايران پوزش خواستم.
در كدامين مبارزه براي آزادي ميهن شكنجه، قتل، حمله خمپاره اي به مجتمع هاي مسكوني، زنداني كردن اعضاء، حمله و آزار و اذيت مخالف و همه ي آنچه نقض حقوق بشر ناميده مي شود تجلي مي يابد؟
آن كدام مبارزه است كه در آن براي رسيدن به هدف، توسل به هر شيوه و دست يازيدن به هر جنايتي توجيه پذير مي باشد؟
برادر يا خواهرم،
آرزومندم شما نيز بتوانيد خودتان بينديشيد و خودتان تصميم بگيريد. تاريخ ورق خواهد خورد و آنچه در سينه ي مردم نسل به نسل حفظ مي شود جز واقعيات چيز ديگري نخواهد بود.
اين نامه ي رسيده از طرف شما نيز گواهي مي دهد كه صداي فرو ريختن ديوار ها بگوش مي رسد و بقول آقاي مسعود خدابنده در مقاله اي به همين نام (در سايت ايران اينترلينك) نفس اقدام به چنين عملي برای هرعضو و يا هواداری در فرقه بيانگر شکستن تابو يي فرسوده است که بيانگر آغاز فازی جديد در زندگي فرد نويسنده مي باشد.
براي شروع بد نيست به عملكرد سازمان در مورد اعضاي خودش و سرنوشت آنان بينديشيد. همچنين براي تان در مسير جديدي كه در زندگي خود مي گشاييد و يا گشوده ايد آرزوي موفقيت دارم.
دوستدار شما و تك تك خواهران و برادران دربندم در فرقه رجوي و قلعه ي اشرف
آرش صامتي پور
sa.nejat@nejatngo.com