غسل تعميد امپرياليسم!

غسل تعميد امپرياليسم!


ايران ديدبان
آقاي منوچهر هزارخاني از اعضاي شوراي ملي مقاومت ،در تاريخ يكشنبه 5 مهر ماه در برنامه ارتباط مستقيم تلويزيون مجاهدين شركت جست و به سئوالاتي كه از سوي هواداران اين گروه مطرح شد ، پاسخ گفت.
پاسخهاي آقاي هزارخاني در اكثر موارد گنگ و نامفهوم بود و به نظر مي رسيد كه وضعيت سردرگمي بر روان و شخصيت آقاي هزارخاني سايه انداخته است ، تا جايي كه حتي پاسخ كاملآ بي ارتباط به سئوالات ارائه مي داد ، اما در هر صورت برنامه ايشان اين امتياز را داشت كه گفتار و تحليل ايشان با پاسخهاي كليشه اي اعضاي مجاهدين تفاوت چشمگيري داشت.
اضطراب در مورد آينده و عدم افق روشن در مورد آينده نكته قابل توجه در مورد اكثر سئوالاتي كه در اين برنامه مطرح شد بود ، به گونه اي كه آقاي هزارخاني چندين بار بر نامتعين بودن شرايط پيش روي مجاهدين تاكيد كرد.
آقاي هزارخاني به نكته هاي بسيار جالبي اشاره كردند كه بازخواني آنها مبين وضعيت سازمان مجاهدين در شرايط كنوني خواهد بود.
چندين سئوال در مورد تاثير تظاهرات بروكسل بر روي اتحاديه اروپا و نتايج آن از ايشان شد، به طور مشخص در مورد درخواست خروج نام مجاهدين از ليست گروههاي تروريستي اتحاديه اروپا و همچنين پاسخ آقاي جك استراو نسبت به اين قضيه ،آقاي هزارخاني دنباله روي سياسي اروپائيها از آمريكا را يادآور شد و گفت كه آنها بدنباله روي آمريكا مجاهدين را در ليست قرار دادند و انگليس نيز يكي از مخالفين خروج نام مجاهدين از اين ليست مي باشد ، اما شكي نيست كه ابتدا بايد متولي اين امر ، يعني قرار دادن نام مجاهدين در ليست (آمريكا ) براي اين امر پيشقدم شود تا آنها نيز اين كار را انجام دهند!
وي اشاره نمود كه كشورهاي اروپايي اعتقادي به سرنگوني نظام ايران ندارند و معناي سياسي قرار دادن نام مجاهدين درليست گروههاي تروريستي نيز همين مي باشد و اگر ديدگاه آنها تغيير كند و نام مجاهدين را از ليست خارج سازند در حقيقت پنجره اي را باز كردند كه براندازي رژيم از داخل آن ديده مي شود!
در جايي ديگر نيز در تشريح اين موضوع، انگليس و ساير كشورهايي كه در عراق حضور دارند را محلي از اعراب ندانست و مسئوليت مستقيم موضوع عراق و مجاهدين را مربوط به آمريكا توصيف نمود ، چرا كه تمام بازجوئيها و تحقيقات از مجاهدين ازجانب آمريكا صورت گرفته است.
سئوال كننده بعدي كه گويي اين ابهام را درك كرده بود كه اگر اتحاديه اروپا در دنباله روي سياسي از آمريكا اين كار را انجام داده است ، تكليف ارتباط مجاهدين با آمريكا ، ديدگاه آنها نسبت به اين گروه و بطور كلي وضعيت آينده مجاهدين در ارتباط با آينده حركتهاي آمريكا در باره ايران را مورد سئوال قرار داد و ضمنآ اين نكته را روشن ساخت كه آمريكا از تمام جنبشهاي آزاديبخش و خواهان دمكراسي ( تعبير از ايشان است ) پرونده اي دارد كه بهيچوجه نمي گذارد آنها روي كار بيايند و سابقه آنها را مورد توجه قرار مي دهد ،پس آيا با توجه به نظم نوين جهاني مي توان اين اميد را داشت كه آمريكا مجاهدين را به رسميت بشناسد و آنها را به عنوان آلترناتيو ايران تاييد نمايد؟
در سئوالهاي بعدي نيز ،ابهاماتي در مورد ارتباط آمريكا با ايران و مجاهدين وجود دارد مانند اين كه :
آيا اساسآ آمريكا سرنگوني دولت ايران را در دستور كار خويش قرار داده است ؟
آيا حمايت آمريكا از مجاهدين نمي تواند با توجه به شرايطي كه آمريكائيها در عراق با آن روبرو شدند تشديد شود ؟
آيا برسميت شناخته شدن موقعيت حقوقي مجاهدين درعراق نمي تواند مبناي يك دعوي قضايي در سيستم آمريكا شود ؟
آيا تا كنون در خواستي از مجاهدين در مورد همكاري رسمي با آمريكا و يا شرايطي براي برسميت شناخته شدن مطرح گرديده است يا خير ؟
با توجه به اين مجموعه سئوالات و با ذكر اين نكته كه در ذهن شنونده تبعيت اروپا از آمريكا را از قبل قرار داده شده است ، آقاي هزارخاني بحثهايي را مطرح نمود كه حاوي نكات قابل توجهي بود.
ايشان با اشاره اي بسيار گذرا به جنگ سرد و اين نكته كه اكنون جهان تك قطبي شده است و خطر رقابتي! و دشمني آمريكا را تهديد نمي كند، ظرفيت و سيستم آمريكا را تغيير يافته معرفي كرد و بر اين اساس استدلال كرد كه اكنون سيستم باز شده و تحمل جنبشهاي آزاديخواهانه از سوي آمريكا بمراتب بيشتر از سابق شده است و بنا بر اين امكان اينكه مجاهدين از سوي آمريكا پذيرفته شوند وجود دارد!
در بخشي از پاسخها آقاي هزارخاني به تفاوت ديدگاهها در ميان وزارت خارجه و وزارت دفاع آمريكا و تسري آن به اجتماع آمريكا سخن گفت و تصريح كرد كه ما بايد مسائل را از ديد وزارت دفاع امريكا ببينيم ، ديدگاهي كه معتقد به خشونت و خونريزي براي پيش برد سياستهاي آمريكا در جهان مي باشد.
اكنون شرايطي پيش آمده كه وزارت دفاع مستقيمآ با اعضاي مجاهدين در عراق ارتباط مستقيمي داشته باشد و به دور از گزارش سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا، آنها را مورد ارزيابي قرار دهد و بر اين اساس شناخت جديدي را به دولت آمريكا ارائه كند.اساس اين اميدواري هم در ناآرامي هاي عراق نهفته است كه آمريكا بر اثر آن به ضرورت مقابله با حكومت ايران برسد و در اين راستا مجاهدين را مورد توجه قرار دهد!
سپس آقاي هزارخاني به تشريح اساس ارتباط كشورهاي غربي با ايران پرداخت و تصريح كرد كه اساسآ دولتهاي غربي و آمريكا اصلآ به ماهيت يك دولت و جريان توجهي ندارند بلكه براي آنها مصالح دولتي است كه اهميت دارد ،آنها به دنبال منافع خود هستند و دو سيستم دارند ، سيستم بينشي و ارزشي.
در سيستم بينشي آنها منافع خود را دنبال مي كنند و در سيستم ارزشي آنها با كشورهايي كه مورد توافق شان هستند و يا آنها را قبول دارند ، با گفتگو كارهاي خود را پيش مي برند و به كشورهايي كه قبول ندارند و ضعيف هستند فشار مي آورند و پس از آن اگر موفق نشدند دخالت كرده و وارد صحنه مي شوند.
بطور كلي منافع لحظه اي براي آنها اهميت دارد!!
وي در انتها اشاره كرد كه تا كنون هيچ پيغامي از سوي آمريكا به مجاهدين داده نشده است و هيچ توافقي هم صورت نگرفته است و به نظر ايشان تا كنون آمريكا در مورد حمله به ايران هنوز تصميم نگرفته است.
ماحصل سخنان آقاي هزارخاني را مي توان اينگونه خلاصه نمود كه اين آمريكا است كه در حال حاضر در مورد بود و نبود مجاهدين تصميم مي گيرد و موافقت آمريكا با آنها ، مسئله قرار داشتن در ليست گروههاي تروريستي اروپا و باقي ماندن مجاهدين در عراق را حل خواهد نمود.
آقاي هزارخاني مسئله عراق و اهميت آن براي مجاهدين و نيروهاي اين گروه را با صراحت تمام توضيح داد و در پاسخ به سئوالي كه يكي از هواداران اين گروه از آمريكا داشت كه وظيفه افراد مستقر در اشرف چيست اينگونه پاسخ داد:
اولين وظيفه آنها تثبيت وضعيت خودشان است ،پايه مقاومت بر روي آنها استوار است ،آنها بايد وجود داشته باشند تا مقاومت بتواند زندگي كند و وجود داشته باشد، من نگران اصل مطلب هستم و نگران چيز ديگري نيستم ، ما نبايد از تهديداتي كه هر لحظه ما را تهديد مي كند غافل بمانيم ، تهديدات تمام نشده است و اساس و پايه را بايد محكم كنيم.
بنا بر اين روشن است كه سازمان مجاهدين و آنچه كه از آن با عنوان مقاومت ياد مي شود در 3400 نفري كه در عراق بسر مي برند خلاصه مي گردد و خاتمه حضور آنها در عراق برابر است با خاتمه حضور مجاهدين در صحنه سياسي اپوزيسيون و همانگونه كه هم آقاي هزارخاني گفت اصلي ترين شرط براي بقاي اين افراد در عراق ، موافقت و پذيرش آمريكا مي باشد ،آن هم به مدد ديدگاهي ممكن و ميسر است كه معتقد به دخالت نظامي ، اعمال خشونت و زير پاي نهادن قوانين بين المللي است!
اما از آنجا كه اين بار نوبت مجاهدين است كه مورد پسند آمريكا واقع شوند ، اين امپرياليسم است كه تغيير ماهيت داده و قوانين حاكم بر آن پس از جنگ سرد دستخوش تحول گرديده است!!
جدآ كه بايد به اين همه نبوغ سياسي و تحليل رئاليستي آفرين گفت!!
توسعه طلبي روز افزون امپرياليسم و قوت گرفتن تفكر نئو محافظه كاران در آمريكا كه داعيه رهبري جهان را دارند بطور قطع يك تحول است ، اما تحولي به سمت افزون خواهيها و سلطه گري آمريكا و نه آنگونه كه آقاي هزارخاني سعي دارد آن را بازشدن فضا براي تحمل نيروهاي آزاديخواه نشان دهد.
واقعيت ارتباط آمريكا با مجاهدين را به راحتي مي توان از ماهيت آمريكا فهميد ، و در يك جمله آن را خلاصه نمود و هيچ چيز جز آن نمي تواند باشد:
آمريكا در حال حاضر بنا بر اظهارات مقامات بلند پايه پنتاگون مجاهدين را در عراق دهانه زده است تا در صورت لزوم از آنها استفاده نمايد و هيچ احتياجي هم به اين ندارد كه آنها را از آنچه هستند مهمتر جلوه دهد و يا به رسميت بشناسد.
حالا اين كه بخواهند امپرياليسم را غسل تعميد بدهند و تطهير كنند ، صرفآ در راستاي توجيه مواضع ذليلانه و توجيه بن بستهاي خطي و استراتژيك اين گروه مي باشد.
در مورد دنباله روي اروپا از آمريكا هم مي بايست به ايشان توجه داد كه شكاف بين اروپا و امريكا بسيار عميق مي باشد و اساسآ اين چگونه دنباله روي است كه آمريكا از سال 84 مجاهدين را تروريست معرفي و از سال 1994 آنها را در ليست گروههاي تروريستي قرار داده است‌ و اروپا بخاطر دنباله روي از آنان در سال 2001 اين كار را انجام دهد ؟!!
اعضاء و سخنگويان مجاهدين حاضرند ،كليه عوامل خارجي و سياستگزاريها را بررسي كنند و اين امر را مربوط به ماهيت خود ندانند كه اين ماهيت جز بر پايه خشونت و افراطي گري برقرار نبوده و جهان با درك خود نسبت به اين موضوع آنها را در ليست گروههاي تروريستي قرار داده است.
حتي آقاي هزارخاني نيز اظهار اميدواري كرد كه در آينده و با توجه به حمايت احتمالي آمريكا از آنها زمينه فعاليت نظامي براي آنها باز شود!!
اين تفكري است كه مقدساتش را جز سلاح وخشونت نمي سازد ولو با اين كه با هم قسم شدن و شريك شدن با دشمنان مردم ايران باشد.
سخنان آقاي هزارخاني بخوبي روشن مي سازد كه مجاهدين و اذناب آنها در چه وضعيت فلاكت باري قرار گرفته اند و تنها گوشه چشم پنتاگونيستها مي تواند آنها را از اين وضعيت برهاند.
قبل از هر چيز نشان مي دهد كه اين گروه تا چه اندازه بي ريشه و بي پايگاه است كه وجود و حيات خود را در سرنوشت 3400 نيرويي مي بيند كه مدت بيست سال است كه در يك اردوگاه به پارامترهاي خارجي دل بسته اند.
و از سوي ديگر اثبات مي شود كه آنها صرفآ ابزاري بوده و هستند كه در دست قدرتهاي منطقه اي و جهاني در برابر مردم ايران قرار دارند.
نكته جالب اين كه آقاي هزارخاني با اين سخنان مشعشع باز هم ادعا دارند كه هيچكدام از اتهاماتي كه به مجاهدين زده مي شود درست از كار در نيامده است!!!
صرف نظر از صدها سند و مدرك غير قابل انكاري كه در مورد وابستگي مجاهدين به صدام و وابستگي امروز آنها به سياستهاي جهاني وجود دارد ،آيا فقط همين بحراني كه امروز مجاهدين با آن دست به گريبان مي باشند ، اثبات نمي كند كه آنها نه تنها زائده اي از جنگ عراق بر عليه ايران ،بلكه زائده اي چسبيده به صدام بودند كه با سرنگوني وي اينچنين به حضيض ذلت فرو افتاده اند؟!!
نكند كه در ديدگاه آقاي هزاخاني معناي وابستگي ، صف كشيدن اعضاي شوراي ملي مقاومت در برابر استخبارات براي دريافت حقوق مي باشد؟!!
 
خروج از نسخه موبایل