دختران زنده به گور شده
مصاحبه با آقای جواهریان
* آقای جواهریان در بین صحبتهایی که قبلاً داشتیم ، به برادرت که با خانمش به عراق آمده بود و ماجراهایی برایشان اتفاق افتاده بود ،اشاره کردی. این مسئله ای که بین برادرتان و خانم شان بود و سازمان با آن برخورد کرد ، چه بوده است ؟
_ برادرم بعد از من به عراق آمد ، ایشان با خانمش آمد، که دختر خاله من هستند ، بعد از آمدن به قرارگاه اشرف ، اینها را از همدیگر جدا کردند، خانم ایشان را آوردند در قسمتی در پایگاه بدیع زادگان که من بودم.
در بدو ورود هر کسی را چک پزشکی می کردند ، آزمایش خون می گرفتند ، چک های دیگر می کردند ، بعد از چک پزشکی متوجه می شوند که خانم برادرم باردار است، و از او می خواهند که چون تو آمده ای در یک سازمان که زن و زندگی وجود ندارد و خانواده وجود ندارد و ما نمی توانیم حتی یک مورد بین خودمان اینجوری داشته باشیم ، برای این که تو بمانی اینجا ، بیا کورتاژ کن و بچه را از بین ببر و اینجا بمان!!
خانم برادر من وقتی این مسئله را می فهمد مخالفت می کند ، مدتی با او کار می کنند که روی افکارش بتوانند تأثیر بگذارند و به شکلی او را راضی کنند که آنجا بماند.
خلاصه بعد از این که موفق نمی شوند ، مجبور می شوند که او را دوباره برگردانند به ایران و به او قول می دهند که ما تو را ساپورت می کنیم ، نگران نباش چون شوهرت اینجاست ، ما حتماً هوای تو را داریم ، نگران خرج زندگی ات نباش.
به هر حال او جدا می شود و می آید و الان حدوداً پنچ سال است که زن برادر من هیچ گونه اطلاعی از برادرم ندارد و تا این لحظه نمی دانم که برادرم اطلاع دارد که دارای فرزند شده است یا خیر؟!
الان فرزندش چهار ساله هست ، یک دختر بچه به اسم نگین که با شرایط بی پدری دارد بزرگ می شود ، بین بچه های دیگر خجالت می کشد ، بارها و بارها این مسئله را مطرح کرده ، همیشه از مادرش می پرسد که پدر من کجاست ؟
و همیشه هم خانمش پیگیر این مسئله است که تو که آمدی ، شوهر من کی می خواهد بیاید ؟
او از ما سئوال می کند که اینها مدعی بودند که ما برای خلق مبارزه می کنیم ، مگر من جزء خلق نیستم ؟ مگر بچه من جزء خلق نیست ؟ چرا چنین بلایی سر من و امثال من آورده اند ؟ که به این شکل من باید زندگی سختی را داشته باشم.
به هر حال این تک نمود نیست در مسائل خانوادگی که برای بچه ها به وجود آمده است ، نمونه های مختلفی در گوشه و کنار خودتان هست ، می دانید و حتماً به گوشتان می رسد.
* خوب ، الان سازمان بنا بر همان قولی که داده بود ایشان را در این مدت ساپورت کرده است؟
_ کوچکترین ارتباطی با ایشان ندارند و همه اینها ادعا بود ، این هم جزء دروغ های دیگری بود که گفته بودند ، به هر حال ، یکی از اعضای خلق دچار مشکل شده است ، شما که می دانید مسبب جدایی پدر از فرزندش، یا شوهر از زنش هستید، چرا پاسخگوی این مسئله نیستید ؟
آقای جواهری ما می خواهیم با خانم برادر شما صحبت بکنیم آیا این امکان وجود دارد؟
_ خواهش می کنم ، من باید با ایشان صحبت بکنم ، چون وی خیلی لطمه خورده است و تجدید این خاطره ی وحشتناک برایش بسیار دشوار و ناممکن است.
* ایشان ممکن است بتواند سرنوشت همسرش را از طریق عفو بین الملل یا سازمان دیدبان حقوق بشر پیگیری کند، البته امیدواریم سازمانهای حقوق بشری وخامت حال این افراد را بفهمند و اقدامی بکنند.
_ بله ، به خاطر همین ، من هم تمام تلاشم این بود که به یک شکلی بتوانم کمک بکنم ، چون الان شرایط این بچه را که نگاه می کنی ، واقعاً یک شرایط بغرنجی است به هر حال مریض می شود ، یکی را می خواهد حمایتش کند ، چون خانواده ام هم در شرایطی نیست که بتواند چنین کاری بکند.
* الان رابطه شما با آنها کم است.
_ من اصلاً یک بار هم آنجا نرفته ام ، خجالت می کشم ، مثلاً پریروزها زنگ زده بود با گریه از وضعیت همسرش می پرسید من ماندم که به او چه بگویم.