جایگاه زنان در سازمان مجاهدین
مصاحبه با ابراهیم خدابنده
* یکی از بحث های اساسی که در سازمان وجود دارد بحث زنان است ،سازمان در رویکردی فرمالیستی یک سری شعارهای فمینیستی را مطرح می کند و پشت آنها مخفی می شود، اما می دانیم که هم اکنون زنان در یک موقعیت کاملاً محصور شده ای هستند ، زنان ناچارتر از مردان هستند ، اگر زنان بخواهند جدا بشوند جایی را ندارند که بروند ، کاری ندارند که بکنند ، خیلی هایشان اصلاً ناامید هستند ، چشم اندازی برای آینده ندارند.ولی خیلی هایشان هم نسبت به مردها پر انگیزه تر دارند کار می کنند.
با نگاهی به این موضوع سئوال این است که زنان چه وضعیتی در سازمان دارند چرا اصلاً درصد ریزش نیرو در زنان خیلی کمتر است؟
_ سازمان تحلیلش این بود که نقطه ضعف جدی نظام در ایران بحث زنان است ، یعنی این تنها جایی است که خوب می تواند مانور بدهد ، برای همین روی بحث های فمینیستی و آزادی زنان سرمایه گذاری و تمرکز کرد.
بالاخره با شرایطی که زنان به لحاظ سنتی در ایران داشتند،جدا از هر حاکمیتی که بوده است در جامعه معمولاً به این صورت بوده که مردها ، به لحاظ فکری و شخصیتی استقلال نسبی بیشتری، نسبت به زنان داشته اند.
یعنی زنان به بیرون از خودشان بیشتر وابسته بودند و کمتر از خودشان استقلال داشتند برعکس مردان که بیشتر به خودشان متکی بودند و کمتر وابسته بودند.
اتفاقاً آن چیزی که می تواند یک فرد را از سازمان جدا کند همین است ،همین احساس استقلال و روی پای خود ایستادن است که احساس نکند که حتماً باید وابسته به بیرون از خودش باشد.
سازمان افرادی را می خواهد چه مرد و چه زن ، که به این اعتقاد و باور برسند که خودشان چیزی نیستند ، هیچ استقلالی نمی توانند از خودشان داشته باشند ، آزادانه نمی توانند فکر کنند و باید حتماً به بیرون از خودشان وابسته باشند.
ایجاد این حس ،چه در مردان و چه در زنان ، باعث می شود که فرد در مبادلات تشکیلاتی مطیع محض سازمان باشد و بماند ، ایجاد این حس در زنان به دلیل شرایط تاریخی راحت تر از مردان است.
یعنی زن جماعت به طور تاریخی ، در هر کجای دنیا که باشد ، بیشتر در این دستگاه قرار می گیرد که خودش را بسپارد و خودسپاری داشته باشد، وابسته و متکی به خارج از خودش باشد تا مرد که این ضعف را در خودش احساس نمی کند.
یک بخش دیگر هم این است که خیلی ها هستند که عمری را در سازمان گذرانده اند چه مرد و چه زن و احساس می کند که الان جایی ندارد که برود ، چشم اندازی برای خودش نمی بیند ، از خود سئوال می کند که الان کجا می تواند برود.
یک بار برادر من می گفت که همین حرف هایی که متین دفتری می زند ، همین حرف ها در ذهن هزارخانی هم بوده است ، ولی چرا هزارخانی می ماند در سازمان و متین دفتری می آید بیرون ، دلیلش خیلی ساده است ، چون متین دفتری یک خانه و یک امکاناتی در لندن داشت که برود ولی هزارخانی این را ندارد ، یعنی پایش را از سازمان بگذارد بیرون باید در خیابان بنشیند.
نمی خواهم اهانتی به کسی بکنم و بگویم که کسی برای پول رفته دنبال سازمان ، ولی واقعیت است و بالاخره کسی که عمری را حتی به لحاظ ذهنی با یک جریانی گذرانده ، بیست و پنج سال با یک جریانی گذرانده ، راحت نیست که تصمیم بگیرد و پایش را راحت بگذارد بیرون و برود.
این احساس علاقه و وابستگی و ارتباط عاطفی ، که سازمان هم بین این افراد ارتباط عاطفی با مسعود و مریم برقرار می کند ، در زنان قوی تر است ، به همین دلیل هم تمام مسئولین را از زنان می گذارند ، چون احساس می کنند قابل اتکاترند ، قابل اعتمادترند ، بهتر می توانند به آنها اعتماد بکنند.
مرد خیلی راحت تر می تواند بکند و برود ، از یک محلی ، جایی یا هر چیزی تا زن ، به این دلیل هم در واقع در بحث…..زنان و همه مسئولیتها را به زنان سپرده اند و تمام زنان در سازمان به لحاظ رده از تمام مردان بالاترند.
به این دلیل که رهبری سازمان احساس کرد شرایط طوری است که دیگر نمی شود به مردها اتکا کرد ، یعنی هر مردی در هر شرایطی می تواند ول کند و برود و نپذیرد ، حالا یا مثلاً به لحاظ اجتماعی و صنفی یا به لحاظ ذهنی و روحی این وابستگی در زنان به سازمان وجود دارد که نمی تواند برود و جدا بشود.