هادی شمس حائری/ 24.08.2005
در یکی از سایت های مزدوران رژیم سابق عراق (صدام حسین) مقاله ای از یک ایرانی به نام صدرالدین دیدم که خطاب به « برو بچه های اشرف» و فرزندان اینجانب هادی شمس حائری که در عراق اسیر مجاهدین هستند نوشته و به آنها گفته که کار بسیار خوبی کرده اید که در عراق مانده و با رژیم مبارزه می کنید.
اولا این فرد که ساکن خرونیگن است، سابق طرفدار رژیم بوده و از رژیم حمایت می کرد و بعد طرفدار چریک های فدائی شد و در ضدیت با یکی از دوستانش که فدائی بود یک شبه مجاهد شد. البته این حق هر انسانی است که تغییر عقیده بدهد، اما حالا که ایشان مجاهد شده و این همه از مزایای در عراق بودن و مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی کردن قلم فرسائی می کند.
چرا این آلت دست مجاهدین خودش و زن و بچه هایش به عراق و نزد مجاهدین نمی روند تا همراه با «نیروهای پیشتاز خلق» باصطلاح با رژیم مبارزه کنند و کنار گود نشسته ومی گوید لنگش کن اگر مرگ خوب است چرا برای همسایه؟ چرا برای او و بچه هایش نه؟ چرا این مرد از جان بچه های دیگران مایه می گذارد؟.
صدرالدین خائن را من از ده سال پیش می شناسم. او آدمی تکیده و کینه توز و خود خورو معتاد است ایشان دوستی دارند که او هم معتاد است و همیشه با هم به تظاهرات مجاهدین می روند. این مرد قادر به تنظیم روابط عاطفی و دمکراتیک در خانواده اش نیست و حتی برادرش هم که در همین شهر زندگی می کند او را قبول ندارد و خانواده اش در ایران به خاطر مزدوری برای مجاهدین با وی قطع رابطه کرده اند. باهیچ ایرانی جز دونفر که آنها هم هوادار مجاهدین هستند ارتباط ندارد و تقریبا از طرف ایرانیان بایکوت شده است.
این فرد به تازگی سر و کله اش در سایت های مجاهدین پیدا شده و در مقابل پول اندکی که (شاید هم زیاد و ما خبر نداریم) از مجاهدین می گیرد برای مجاهدین قلم می زند. کسی که شرفش را به پول می فروشد و مینی بوس اجاره می کند و به کمپ های پناهندگی می برد و آنها را قاچاقی از مرز رد می کند و به تظاهرات مجاهدین در این کشور و آن کشور می برد نه مبارز است و نه انسان و نه صلاحیت نامه نگاری به ناراضیان در اشرف را دارد.
این فرد مدافع خمپاره باران شهر ها و کشتن مردم بی دفاع و تروریسم کور مجاهدین می باشد به همین جهت پرونده این فرد اکنون نزد پلیس هلند باز وبه خاطر حمایت از تروریست های سابق صدام تحت نظر می باشد.
همچنین این مرد طرفدار طلاق های اجباری و پرورش تخم نفاق و کینه بین مردم و جدائی خانواده ها، (البته برای دیگران نه خودش). می باشد.
این فرد کارش سوء استفاده از مترجمی است و گزارش پرونده پناهندگان را به مجاهدین می دهد و برای تروریست ها نیرو یابی می کند وهمچنین برای مجاهدین در کمپ ها جاسوسی می کند که کدام پناهنده مخالف مجاهدین است و کدام پناهنده بی طرف است.
وی چندین بار برای فرستادن همسرش به ایران به سفارت جمهوری اسلامی رفته تا برگه اجازه خروج همسرش را امضا کند. حالا این مرد انقلابی دو آتشه شده و علیه اعضای سابق و به نفع مجاهدین یقه درانی می کند. خوشبختانه این فرد یک خنگی و عقب ماندگی ذهنی هم دارد و زمانی طرفدار مجاهدین شده که مجاهدین از هر موقع بیشتر در حضیض ذلت و بی ابروئی هستند و در لیست تروریسم قرار گرفته و هیچ محبوبیتی دربین ایرانیان ندارند.
متاسفانه مجاهدین ظرف این سالها، جنایات و جاسوسی هائی به نفع دشمن مرتکب شده اند که مردم رژیم را بر مجاهدین ترجیح می دهند و این فاجعه بار است که اپوزیسیون ما به این مرحله از سقوط برسد.
نامه ای که این فرد معتاد به فرزندان من نوشته است دیکته شده از جانب مجاهدین است زیرا این مرد، 14 سال پیش نه در بغداد بود و نه در رمادی بود تا چنین اطلاعات غلطی را از رمادی و بغداد سرهم بندی کند. مسلما این انشا دیکته شده مجاهدین است و صدرالدین یک الت بی اراده است که فقط امضایش زیر این مقاله می باشد.
مزدور صدرالدین می گوید «یادم میآید زمانیکه او برای اولین بار شما را در مدرسه آلمانی دید». گویا که ایشان در آنوقع در آلمان بوده و شاهد دیدار ما بوده است و حالا یادش افتاده. ایا خبر ملاقات من و فرزندم در المان را حز این که مجاهدین به صدرالدین داه اند از کجا می دانسته است؟. این اراجیف نشان می دهد که نامه دیکته شده مجاهدین است و نه ابتکار صدرالدین. سر تاسر نامه از این دورغ ها و اراجیف پر است که چنته خالی مجاهدین را می رساند.
این فرد که نمک به حرامی را از مجاهدین آموخته به جای قدر دانی از آقای مسعود جابانی که معلم فارسی کودکان وی بوده ویکی از شخصیت های قابل احترام و حقوق بشری و حقوق پناهندگی در هلند می باشد و اخیرا مورد تقدیر شهردار خرونینگن قرار گرفته و مدال شایستگی دریافت نموده را به باد فحش و ناسزا گرفته و لجن پراکنی هائی که شایسته مریم و مسعود رجوی، این خونخواران و جنایتکاران خلق، می باشد، نثار ایشان نموده است.