سناريوي فشنگ رايگان و مرگ در خاك وطن

سناريوي فشنگ رايگان و مرگ در خاك وطن

خاطراتي هولناك درباره مرگ مخالفين در سازمان مجاهدين خلق!…

 در يكي از جلسات انجمن نجات شاخه ي خوزستان ،‌طي نقد  و بررسي هايي كه در رابطه با مناسبات دروني تشكيلات مجاهدين به عمل آمد،‌اين پرسش مطرح شد كه در اساس چرا طي سال هاي گذشته ،‌اعضاي ناراضي و خواهان جدايي از مجاهدين به ندرت طرح فرار ‌از قرارگاه را در برنامه هاي خود قرار مي دهند؟‌ و نيز چرا در بسياري موارد ،‌وقتي خود مجاهدين به افراد ناراضي ميگفتند شما را تا مرز ايران همراهي مي كنيم كه به ايران برگرديد ،‌باز هم افراد ناراضي اين پيشنهاد مجاهدين را نمي پذيرفتند و ماندن را بر  رفتن به شيوه ي مزبور ‌ ترجيح مي دادند؟!

در رابطه با اين موضوع جواد قاسمي نژاد معرفي،‌يكي از اعضاي جدا شده ي مجاهدين با توجه به مستندات و  وقايع تاريخي مربوط به اين بحث به طور كامل به تشريح و تحليل ماجرا پرداخت كه بخشي ازتوضيحات ايشان در اين جا ذكر مي شود. جواد قاسمي نژاد معرفي‌ گفت :

وقتي كه تقاضاي جدايي را مطرح ميكرد، ‌سازمان قبل از هر چيز سعي مي كرد به روش هاي مختلف نفر را راضي به ماندن نمايد. تشكيلات با شناختي كه به لحاظ رواني افراد داشت و با توجه به اين كه درهمان روزهاي ورود ( در مرحله ي ورودي و ‌پذيرش )‌از افراد مي خواهند كه ‌زندگي نامه خود را جزء به جزء (‌از تولد تا روز ورود به سازمان ) مكتوب نمايند،‌در چنين مواقعي سازمان با مراجعه به اطلاعاتي كه قبلاً‌از خود فرد گرفته بود،‌نقاط ضعف و نقاط آسيب پذير فرد را شناسايي مي كرد. حال،‌ممكن بود كسي نياز داشت كار ايدئولوژيكي روي او انجام شود،‌يا كسي نياز به كار سياسي داشت كه تشكيلات با برپايي كلاس و آموزش يا تكرار آموزش هاي قبلي و يا فيلم هاي ويدئويي مربوط به سازمان سعي مي كرد مسايل فرد را حل نمايد. در نهايت،‌اگر هيچ كدام ا زاين رويكردها و ساز و كارها جواب نمي داد،‌آن وقت  فشار و توهين و تحقيرها را پيش مي گرفتند. بعد از اينكه اين سناريو را هم عمل كردند و باز جوابي نمي گرفتند‌،به فرد مي گفتند؛ ‌ما امكان اعزام به اروپا را نداريم چون كساني را كه قبلاً‌ فرستاده ايم دارند عليه سازمان فعاليت مي كنند پس تنها راه،‌بازگشت به ايران است. سازمان حتي كساني را كه با وعده ي اعزام به اروپا به عراق مي آورد،‌ تا آن افراد وعده سازمان ( بحث اروپا )‌را به آن ها يادآوري مي كردند سازمان در جواب مي گفت ؛‌ مگر اين جا ترانزيت اروپاست!؟‌اصولاً‌افراد ناراضي چند طيف بودند ؛‌برخي به خاطر ذهنيت و تابويي كه سازمان راجع به وضعيت ايران براي شان ساخته بود (‌يعني بحث زندان و شكنجه و اعدام توسط رژيم ايران ) از خواست خود عقب نشيني مي كردند ولي در اصل فرد بدون هيچ رضايتي و از روي اجبار خود را با مناسبات تشكيلاتي آن جا تطبيق مي داد و به انتظار ايجاد گشايشي در كارش مي سوخت و مي ساخت. دسته اي ديگر چنان تحت فشار بودند و از سامزان تنفر داشتند كه حتي مي گفتند؛‌حاضريم به ايران برگرديم و در ايران اعدام شويم اما در سازمان مجاهدين نمي مانيم.  البته  ازهمان ابتدا كه فرد وارد عراق مي شد (‌خاصه آن كساني كه با فريب و  وعده ي اعزام به اروپا انها را از ايران يا كشورهايي چون تركيه به آن جا مي آوردند)‌   سازمان سعي مي كرد كاري كند كه  فرد به اصطلاح وضعيتش قرمز ‌شود تا جرأت بازگشت به ايران را نداشته باشد. از سوي ديگر سازمان گاهي اوقات خيلي تعمدي و حساب شده، ‌فرد را بعد از قرمز كردن وضعيتش ،‌به ايران برمي گرداند تا توسط رژيم ايران دستگير شود و سازمان به عنوان ‌زنداني مجاهد و يا ‌مجاهد زير شكنجه‌از شرايط آن فرد بهره برداري تبليغاتي نمايد. يعني سازمان اين طور براي خودش حساب مي كرد؛‌حالا كه فردي هيچ بهره وري براي سازمان نداشته حداقل به اين طريق ( باايجاد شرايطي براي دستگير شدن او) سودي به جيب سازمان واريز گردد. اما قسمت عمده ي بحث به كساني بر ميگردد كه سازمان بعد از طي مراحل و ترفندهاي مختلف جهت راضي كردن آنها باز هم افراد مزبور بر تقاضاي برگشت به ايران پافشاري مي كردند سازمان به فرد اعلام مي كرد؛ با بازگشت او به ايران موافقت شده است. از فرد خواسته مي شد به ديگر دوستانش وانمود نمايد كه قرار است به مأموريت فرستاده شود. سپس سازمان فرد را از ‌جمع جدا كرده و به طوري كه طبيعي جلوه داده شود،‌همه ي وسايل شخصي اش را تحويلش مي داند و سپس او را به ‌قرنطينه مي بردند تا ديگران واقعاً‌ فكر كنند او را جهت مأموريت و عملايت از آن ها  جدا كرده اند. خود فرد نيز بدون اين كه از سناريوي سازمان راجع به خودش خبر داشته باشد به اين ذهنيت ديگران راجع به مسأله ي ‌مأموريت دامن مي زد. سازمان طوري رفتار ميكردكه فرد فكر مي كرد (‌و واقعاً ‌باور هم مي كرد)‌سازمان قصد دارد به او كمك نمايد تا به كشورش و نزد خانواده اش بازگردد. حتي سازمان براي پيشگيري از هر نوع ذهنيت و شك در فرد،‌مسايلي انحرافي پيش مي كشيد مانند اين بحث كه به فرد مي گفتند،‌حال كه قصد بازگشت به ايران را دارد بايد مرز بندي خودش را با رژيم حفظ نمايد و با رژيم همكاري نكند و يا اطلاعات مربوط به مجاهدين را در اختيار وزارت اطلاعات ايران نگذارد. فرد هم با توجه به سختي هايي كه متحمل شده بود تا رضايت سازمان را جهت جدا شدن فراهم نمايد ،‌براي اين كه زودتر خود را خلاص كند ظاهراً‌ تمام توصيه هاي سازمان را مي پذيرفت و حتي به دروغ قول مي داد در ايران براي سازمان نيرو جذب نمايد. بيچاره نمي دانست دارد رو به طرف چه تله يي مي رود! و غافل از اين كه سازمان چه نقشه ي شومي براي او طراحي كرده است!‌به هر جهت ‌،دو سه نفر از فرماندهان مجاهدين و يكي دو تن از افراد ‌استخبارات ‌رژيم  صدام همراه با فرد مزبور ا لب مرز مي رفتند. در لب مرز پس از خداحافظي معمول و كاملاً‌عادي ،‌حتي با او روبوسي مي كرده واز او مي خواهند  تا به طرف ايران برود. معمولاً‌سازمان ‌فرد را به نقطه يي از مرز مي آورد كه نيروهاي ارتش يا سپاه ايران استقرار داشتند. همين كه فرد از مجاهدين و نفرات استخبارات جدا مي شد و مسافتي را رو به داخل مرز ايران راه مي رفت،‌ و پس از اين كه تقريباً‌ بين نيروهاي ارتش ايران و نفرات مجاهدين واقع مي شد ‌،نفرات مجاهدين اقدام به تيراندازي شديد به طرف ارتشي هاي ايران مي كردند تا آن ها را وادار به واكنش نمايند. ارتشي ها يا سپاهي هاي مرزي هم مي ديدند كه فردي دارد به صورت مخفيانه خود را به داخل خاك ايران مي كشاند و جلو مي آيد،‌بنابراين با تيراندازي هايي كه به طرف آنها مي شد گمان مي كردن اين فرداست كه به طرف آن ها تيراندازي مي نمايد،‌پس به ناچار ارتشي هاي ايران او را به رگبار بسته و مي شكتند. پس از كشته شدن فرد بي نوا،‌مجاهدين تيراندازي رامتوقف كرده و با استتار خود به ارتشي هاي ايراني وانمود مي كردن عقب نشيني كرده اند. چند ساعتي مخفي مي شدند و به هر طريق ممكن جنازه ي فرد را به عقب يعني به قرارگاه مجاهدين منتقل مي كردند. از طرفي توسط خود فرد طوري بين نيروها و دوستان فرد در تشكيلات زمينه سازي كرده بودند كه همه فكر مي كردند او به مأموريت مرزي يا درون مرزي رفته است. سازمان رسماً او را به عنوان ‌مجاهد شهيد اعلام كرده و جنازه اش را هم در قطعه ي قبرستان شهداي قرارگاه دفن مي كردند.

اما دستاوردهاي اين جنايت براي سازمان چه بود؟!‌ :‌

1-    سازمان براي هميشه از شر اين فرد معترض راحت مي شد.

2-   نفري ديگر به فهرست كشته شدگان سازمان مجاهدين افزوده مي شد و چون سازمان به طور رسمي اعلام مي كرد يكي از مجاهدين توسط ارتش يا سپاه ايران به شهادت رسيده است ،‌مدتي خوراك تبليغاتي رسانه هاي سازمان مجاهدين فراهم مي شد و نام و ياد ‌قرباني (مجاهد شهيد!!!) بر روي آنتن هاي خبري سازمان قرار مي گرفت.

3-   به نام همان فرد قرباني وصيت نامه اي توسط خود مجاهدين نوشته مي شد كه شنونده يا خواننده با مطالعه ي آن ،‌به چشم يك قهرمان و اسوه ي مبارزاتي نگاه مي كرد و نيروهاي كم كار سازمان حتي توسط فرماندهان شان تحقير مي شدند كه ببينند فلاني مدتي كوتاه بود به مجاهدين پيوسته ولي در راه سازمان به شهادت رسيد آن وقت شما هنوز اندر خم يك كوچه ايد!‌ جالب اين كه معمولاً اين وصيت نامه ها را خود مسعود رجوي مي نوشت و با استفاده از ادبيات خاص آن وصيت نامه چنان تنظيم مي شد كه ديگران را تهييج و ترغيب به انجام عملیات و فداكاري براي سازمان مي نمود. ( موضوع نوشتن وصيت نامه توسط رجوي بعدها توسط يكي دو نفر از افراد نزديك به رجوي كه جدا شده  و عليه سازمان افشاگري كردند مطرح گرديد. به هر حال ،‌سازمان از مرده ي كسي كه به دست خود مجاهدين كشته شده بود ،‌ چنان خوراك تبليغاتي مي ساخت و با چاپ زندگي نامه و عكس و وصيت نامه و خاطرات دوستان نزديكش در رسانه هاي سازمان،‌ نهايت بهره را از اين بي نواي بيچاره مي برد.

4-  علاوه بر مصارف داخلي (‌در سازمان )‌كه ا زاين قرباني مي شد،‌ سازمان درخارج از عراق و نزد پارلمانترها و دولت هاي غربي با ارائه ي اين كشته شدگان،‌به آن ها يادآور مي شد كه اين ‌شهدا ‌سند اثبات استحقاق  و كارآيي مجاهدين به عنوان يگانه آلترناتيو رژيم ايران هستند. گذشته از اين كه بخش ‌مالي – اجتماعي مجاهدين در كشورهاي اروپايي ياامريكا با آلبوم عكس هايي نظير همين ‌قرباني كاسه ي گدايي شان را پر مي كردند.

خلاصه،‌ فردي ‌كه مي توانست در آينده استخواني باشد در گلوي سازمان مجاهدين و خطري بالقوه براي آنها ،‌با يك ‌فشنگ رايگان براي مدت ها مبدل به يك ‌نان داني و منبع ‌روزي رسان براي سازمان مي گرديد. واقعاً‌آيا در تاريخ تمام گروه هاي فاشيستي دنيا چنين بدذاتي ها و نا نجيبي هايي را مي توان پيدا كرد؟

رجوي با ادعاي دمكراسي طلبي و هزاران قمپز و شعار عوام فريبانه اش آن قدر رذيلانه عمل مي كند كه حتي يك جوان ايراني و انساني كه سال ها به او و تشكيلاتش خدمت كرده است را با چنين نقشه هايي ناجوانمردانه به كام مرگ مي فرستد،‌ فقط به خاطر اين كه چند صباحي حيات سياسي – نظامي اش را ادامه دهد. آيا در پيشگاه خداوند و در مقابل ملت ايران، رجوي و عواملش هيچ پاسخي براي اين اعمال ننگين خود خواهند داشت؟!‌

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا