رابطه با امریکا، افتخار یا گناه کبیره
بهار ایرانی/ سایت مجاهدین
در برنامه ارتباط مستقیم سیمای موسوم به آزادی در تارخ 8/8/1384 محمدمحدثین طبق معمول در جهت افشای ماهیت بریده مزدورها!! کماکان آنها را وابستگان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی معرفی کرد. محدثین برای خنثی سازی افشاگریهای اعضای جدا شده در اروپا مدعی شد که جواد فیروزمند یا افشین برومند از عوامل جمهوری اسلامی بوده است. تفاوت عمده این افشاگری با برنامه های مشابه در این پرده از نمایش تکراری محدثین در این بود که ایشان برای اولین بار امریکایی ها را چماق کرد و بر سر اعضای جدا شده خود کوبید. محدثین ضمن اشاره به اینکه نامبرده پس از جدایی از مجاهدین پانزده ماه را در کمپ امریکایی ها گذرانده ، آن را مصداق گناهان کبیره و از مصادیق بارز بی غیرتی و بی شرافتی توصیف و آن را نسبت به گناه جدا شدن از مجاهدین نابخشودنی تر ارزیابی کرد. راستش اگر این جملات را از زبان محدثین نقل قول می کردند باورش برای نگارنده مشکل بود، اما حقیقت این است که این جملات قصار را بی واسطه از لسان آقای محدثین در برنامه ارتباط مستقیم مورد اشاره در تقبیح اقامت در کمپ امریکایی ها شنیدم. محدثین در تقبیح اقامت یکی از این بریده مزدورها!!در کمپ امریکایی ها می گوید،
این مزدور جواد فیروزمند یا افشین برومند از اشرف رفته به تیف خروجی تحت حمایت امریکایی ها، چهارده ، پانزده ماه آنجا بوده ، غیر از اینکه کسی که وجدان داشته باشد ، کسی که یک جو عرق ملی داشته باشد به صحنه رزم مقاومت پشت نمی کند به خانه ملت ایران یعنی اشرف ، این توی سرش بخورد بعد برود خروجی امریکایی ها ، اصلا خود این ذلت و بی شرافتی است.
باور کنید این سخنان آقای محدثین بود که باز بر اساس قوعئد کلاسیک مجاهدین که سالهاست در پی محو و نابودی و گم و گور کردن آن هستند بار دیگر از سنگر آن به یکی از اعضای جدا شده شلیک کردند. این نمایش کمدی کلاسیک را یک پرده پارادوکسیکال باید کامل می کرد، هم از جهت التذاذ هنری و هم اینکه به هر حال هر نمایش باید بر اساس منطق درونی خود پایانی همسو و موازی با بستر روایت داشته باشد. شاید بدون اتفاق دوم ، تحلیل پرده اول متن نیاز به ارجاع خواننده به خارج از متن داشت ، به اینکه برای اثبات این معنی که اگر رفتن به کمپ امریکایی ها بعنوان تنها گزینه برای خلاصی از دست مجاهدین داغ ننگ و رسوایی و بی غیرتی بر پیشانی عضو نگون بخت می نشاند ، خوب بر اساس این منطق لنگر انداختن رهبران سازمان در کنگره امریکا و استمالت بی وقفه از نمایندگان دست چندم آن و تضرع و عنابه به درگاه وزارت خارجه و پنتاگون و ارتجاعی ترین احزاب دست راستی امریکایی و نامه نگاری رهبر این مقاومت بی بدیل با ریاست جمهوری امریکا و عرض تبریک و تهنیت و درخواست عاجزانه برای اتخاذ یک راه حل عاجل برای سرنگونی جمهوری اسلامی و اخیرا سر در آستان اسرائیل سائیدن برای واسطه گری با امریکا ، (این سیاهه را می توان تا صفحه های زیادی ادامه داد) آیا این ها در نوع خود پشت کردن به خانه شرافت فرضی مجاهدین یعنی قرار گاه اشرف و مشمول ذلت و بی شرافتی می شود یا خیر. مجاهدین سالهای مدیدی است با این شاقول چیزی را اندازه نگرفته اند. از اینکه مرز شرافت و بی شرافتی ، غیرت و بی غیرتی و ذلت و ظفر را تعامل و تضاد با امریکا تعیین کند حداقل دو ، سه دهه گذشته است. آدمهای اهل تحقیق و تفحص حداقل با مراجعه گذرا به کتاب دمکراسی خیانت شده تالیف جناب محدثین حساب دستشان می آید که این ارزش گذاری در تاریخچه مجاهدین در مقایسه با کل تاریخ جهان فاصله اش با اکنون به مقایسه وضعیت انسان امروز با انسان پارینه سنگی می رسد. به وجهه تیپیکال مجاهد این دوره به اجمال نظری بیندازید تا این فاصله نجومی را باور کنید. فاصله مجاهد به ظاهر یک لاقبای گذشته با آن ظاهر پوپولیستی و کفشهای کتانی و اورکت کره ای را با این مجاهد مدره و اتو کشیده را چه چیزهایی پر می کند. بگذریم. ببخشید کمی حاشیه رفتم. داشتم می گفتم که نمایش آقای محدثین بر اساس قواعد دراماتیک الزاما باید از دل متن وجه پارادوکسیکال خود را زایمان می کرد که کرد. از نیمه دوم این نمایش و ورود آقای مهدی برائی به متن و صحنه همه چیز به روال آثار کلاسیک پیش رفت. قبل از برقراری ارتباط تلفنی برایی از اشرف با استودیو، محدثین وی را به عنوان مسئول اول قرار گاه اشرف معرفی و به سبقه مبارزات ایشان در رژیم شاه ، و در نهایت به امضای ایشان در پای توافق نامه با امریکایی ها بعنوان آخرین افتخارات سازمان مجاهدین خلق اشاره و در تمجید از افتخار ایشان و مجاهدین در همکاری با امریکایی ها اینگونه گفت،
برادرمان مهدی برائی در جریان جنگ عراق در سال 1382 از طرف ارتش آزادیبخش و سازمان مجاهدین قرارداد آتش بس و تفاهم بین امریکا و مجاهدین در 15 آوریل 2003( در این لحظه سیمای آزادی متن تفاهم نامه و امضای برائی را روی مونیتور آورده و به نظر بینندگان می رساند )، محدثین با کمی مکث برای رویت بهتر بینندگان با خوشحالی کودکانه ای ادامه می دهد دارند تصویرش را نشان می دهند چقدر خوب طرف قرارداد بوده اند که این قرارداد را از طرف ارتش آزادیبخش و مجاهدین برادرمان مهدی امضاء کردند با نیروهای امریکایی.
می مانم مات و مبهوت پای تلویزیون و از این همه تمارض به بلاهت آشکار که معادل اجتماعی اش می شود پارادوکس و توجیه هنرمندانه اش موقعیت کمیک و سفسطه فلسفی اش پراگماتیسم و توجیه تاریخی اش ریویزیونیسم و تفسیر اخلاقی اش ماکیاولیسم و تن پوش سیاسی اش اپورتونیسم و تعبیر مردمی اش دورویی و نان به نرخ روز خوری خنده ام می گیرد. تراژدی ها همیشه در برشهایی از روند واقعیت فرضی و تخیل شده هنرمند شکل می گیرند، و در هیبت نمایش نیز در چندین و چند پرده جان می گیرند، اما تراژدی مجاهدین تنها در یک نیم پرده جان می گیرد، و این پیام دراماتیک را القاء می کند که مفاهیمی چون غیرت و شرافت در یک نیم پرده نمایش نیز تابع اصول فرقه ای است.