مصاحبه با سيروس غضنفري
س 1) خودتان را معرفي كنيد؟
بنده سيروس غضنفري ساكن تبريز
س 2) در چه تاريخي اسير شديد؟
در 18/3/66 به سربازي رفته بودم و در 21/4/67 اسير شدم.
س 3) از لحظه اسارت بگوييد؟
موقعي كه توسط عراقيها اسير شدم و ما را به العماره منتقل كردند و از آنجا به موصل كمپ 3 رفتيم كه تقريبا يكسال در كمپ موصل مانديم و بعدا من در 21/4/68 به سازمان رفتم.
س 4) در كدام اردوگاه بوديد ؟
در اردوگاه موصل 3
س 5) سازمان به چه شيوه هايي در اردوگاه موصل تبليغات مي كرد و چگونه نيرو جذب مي كرد؟
با تلويزيون و نشريه هايي كه به داخل اردوگاه مي آوردند مدت هفت هشت ماه تبليغات مي كردند و بعدا توسط استخبارات عراق تبليغات مي كردند و مي گفتند هر كس ميخواهد زود به ايران برود ميتواند نزد مجاهدین برود و از آنجا به ايران برود و با اين تبليغات از حدود 1700 نفر 450 نفر فريب خورديم.
س 6) در آن زمان كه جنگ پايان نيافته بود چطور آنها مي خواستند شما را به ايران بفرستند؟
در واقع ما گول خورديم چون هدف ما رهايي از زندانهاي عراقيها بود و ما ثبت نام كرديم كه به مقر اشرف برويم بعد از آن مهدي ابريشمچي به اردوگاه موصل آمد و طي سخناني اعلام كرد كه بعد از دو ماه اقامت در كمپ اشرف ميتوانيد به وطن برگرديد. چون قبلا هم اسرايي كه در عمليات خودشان مانند آفتاب گرفته بودند آزاد كرده بودند ما فكر كرديم كه ما را هم حتما آزاد خواهند كرد. بعد در سال 21/5/67 به اشرف رفتيم و دو ماه بعد اولين نشست با مسعود رجوي برگزار شد و يكي از بچه ها به مسعود گفت كه شما گفته بوديد دو ماه بعد مي توانيد به وطنتان برگرديد و الان دو ماه سپري شده و از طرف شما جوابي نشنيده ايم كه در پي آن مسعود خنديد و گفت كه مهدي ابريشمچي با شما نشست خواهد گذاشت و در اين باره صحبت خواهد كرد. حدود 10 روز بعد مهدي ابريشمچي در نشستي اعلام كرد كه من خودم موقع آمدن به سازمان قرار بود 6 ماه در سازمان بمانم ولي الان 36 سال است در سازمان هستم. بعد از حدود 7 ماه كه در مقر اشرف مستقر بوديم عراق به كويت حمله كرد و اعلام كرد كه حاضر به تعويض اسرا و آزاد كردن قسمتي از اسرا مي باشد.
لازم به ذكر است وقتي ما به مقر اشرف آمديم محدوده اشرف فقط با تابلوهايي مشخص مي شد ولي چون چند نفر فرار كردند تمام دور قرارگاه اشرف را با سيم خاردار سه لايه پوشش دادند و حدود 15 و 35 متري سيم خاردار چند محل براي كنترل قرار دادند.
س 7) معمولا افرادي كه با هيئت سازمان مجاهدین مي آمدند چه كساني بودند؟
مهدي ابريشمچي – منوچهر(فرهاد الفت) – تقي – محسن (زماني در حفاظت كار ميكرد) محسن سياه كلاه – سليماني كه الان سخنگوي سازمان در بغداد است – افشين كه در روابط سازمان بود.
س 8) از خانمها چه كسي مي امدند؟
از خانمها كسي نمي امد ولي زماني كه ما به قرارگاه رفته بوديم از مسئولين سازمان سوسن – نسرين و… بودند كه روي كار بودند.
س 9) در اولين لحظه اي كه به قرارگاه رسيديد چه كاري با شما انجام دادند؟
اول به امداد قرارگاه بردند و ما را معاينه پزشكي كردند.بعد پرونده تشكيل دادندو فرداي آنروز كه نماز عيد فطر بود بعد از ظهر را به اختيار خود بوديم. در آن زمان هم كه ما به قرارگاه رفته بوديم از پنجشنبه ساعت 11 تا شنبه صبح در اختيار خود بوديم و آنهاييكه خانواده داشتند در محل اسكان يا خود بغداد نزد خانواده هايشان ميرفتند. چون عيد فطر هم به پنجشنبه افتاده بود تا روز شنبه صبح بيكار بوديم. شنبه صبح فرمي به نام پي پي ام پر كرديم كه در آن زمان آغاز خدمت سربازي و مواردي درباره خدمت در آن نوشتيم كه حدود 5 ساعت طول كشيد.
س 10) سوالات فرمها چه بود؟
محل تولد – از خانواده كسي در ادارات كار مي كند – آيا از خانواده كسي در جبهه مي باشد – آيا از فاميلهايتان فرد حزب اللهي وجود دارد
آيا خودتان در مساجد فعاليتي داشته ايد ؟ به سربازي به چه علتي آمده ايد ؟ و…
س 11) شما در موقع سربازي در كدام لشكر بوديد؟
لشكر 21 حمزه گردان 874 تيپ 4
س 12) آيا در اين مورد كه لشكر شما دركدام منطقه استقرار يافته و فرمانده لشكر كيست و چند نفر در گردان شما بود و اينگونه موارد سوالاتي از شما شد؟
بلي. مثلا در مورد نفرات گردان و مثلا اينكه آيا به راديو گوش مي كرديد و… سوالاتي ميكردند. من خودم در دوراني كه در اشرف بودم حدود 16 – 17 بار از اين فرمها پر كردم و هر برا به عناويني مثل كامپيوتري كردن فرمها و يا اينكه مثلا اگر قبلا چيزي را بدليل ترس نگفته ايد آنها را بنويسيد فرمها را پر مي كردند و در اواخر هم فرمهايي آورده بودند كه خيلي كامل بودند و حتي در مورد تحصيلات اقوام و… هم سوالات ريزي مي كردند.
س 13) در سوالاتي كه از شما مي پرسيدند به چه نقطه هايي درباره لشكر شما حساس بودند؟ به تعداد نفرات یا مثلا تعداد تانكها يا…؟
انها قبل از سوال كردن اطلاعاتي در مورد فرماندهان دسته ها و يگانهاي لشكر ميدادند و ابراز مي كردند كه ما اين اطلاعات را داريم و شما هر چه قدر بيشتر از اين اطلاعات داريد بگوييد ولي محورهاي سئوالاتشان تعداد زرهي ها در لشكر و تعداد نفرات دسته و… بود و كروكي منطقه و محل توپخانه ها را هم مي پرسيدند. اگر هم فرد در ژاندارمري خدمت مي كرد سئوالاتي در مورد فرمانده ژاندارمري و نفرات مستقر در پايگاههاي مرزي و اينكه فرمانده هر پايگاه آيا شبها هم در آنجا استقرار دارد يا نه و… مي پرسيدند.
س 14) در قرار گاه بعد از تكميل فرمها چه ريلي با شما رفتند. آيا آموزش و يا… چگونه شما را تشكيلاتي كردند؟
براي تشكيلاتي كردن در انقلاب بازخواني ميكردند مثلا بند الف طلاق بود كه بعد از دو سال هم بازخواني طلاق انجام دادند. بازخواني يعني نقطه ضعفهايم اينهاست و در گذشته به اين نكات اشاره نكرده ام و با اين حرفها مي خواستند با سابقه كامل فرد آشنا شوند. ما در هر سال معمولا نشستهايي داشتيم مثلا در 15 شهريور سالروز تاسيس سازمان نشستهايي داشتيم كه يكماه قبل از آن جلساتي براي ما مي گذاشتند و در آن جلسات پروژه هايي را مطرح مي كردند و ما مجبور بوديم آنها را انجام دهيم. مثلا يكبار پروژه اي طرح كردند و از ما خواستند در مورد مدتي كه در اشرف بوديم و كارهايي كه انجام داده ايم و پيشرفتهايي كه در طول اين مدت داشته ايم بنويسيم و اين مطلب را القا مي كردند كه فشارهايي را كه شما از ناحيه حضور در اشرف مي بريد همه از نقص خودتان است و سازمان هيچ تاثيري ندارد و بعضي ها هم قبول كردند كه اشكال از خودشان است و از اين قبيل نشستها كه تا سال 76 زياد جدي نبود ولي با روي كار امدن نسرين بازخواني بند 5 تسويه حساب و مثلا پروژه اي در باره خانواده نوشته مي شد كه در آن بايد مي نوشتند كه علايقي كه به خانواده دارم جلوي بعضي از فعاليتهايم را گرفته و بين من و وظايفم و مسعود حايل شده است. ولي ما كه 10 سال بود آنجا بوديم و نه با خانواده رابطه اي داشتيم و نه همسر و فرزندي داشتيم نوشتيم كه در اين 10 سال نه نامه اي نوشته ايم و نه ارتباطي با خانواده داشته ايم فقط شما در نشستها ما را به ياد خانواده انداخته ايد و اين گزارش را كه نوشتيم آن را پاره كردند و به سطل آشغال انداختند و گفتند شما به عوض اينكه اشكالات خودتان را بنويسيد تشكيلات را مقصر دانسته ايد.