فروپاشی مجاهدین، شرط یا الزام
ایراندیدبان
شرایط دشوار و پیچیدهای که گروه تروریستی مجاهدین با آن دست به گریبان است و کوشش فراوانی برای پنهان نمودن آن دارد، بحث بود و نبود این گروه است، چرا که:
رجوی در بازداشت است و امریکاییها از وی خواستهاند تا برای خلاصی، این شروط را بپذیرد: مبارزۀ مسلحانه را کنار بگذارد و رهبری و ساختار تشکیلاتی آن عوض شود.
همه چیز از آنجا آغاز شد که صدام، حامی و پدرخواندهای که چشم بسته و بدون ملاحظه از این گروه حمایت مینمود سرنگون گردید و پس از آن بود که موانع ماندن در عراق، برای آنان به بزرگترین تهدید تشکیلاتی تبدیل گردید. و حضور در لیست گروههای تروریستی که پیش از آن به یمن حمایتهای بیدریغ صدام، مسألۀ سیاسی برایشان ایجاد نمینمود، تبدیل به راهبند اصلی و مانع در برابر حیات تشکیلاتی آنها شد.
اما نقطۀ کانونی بحران موجودیت این گروه، وضعیت رجوی است که میبایست بهطور جدی و بدون تعارف بر سر آن تعیین تکلیف کنند.
از عکس العمل مجاهدین میتوان فهمید که شروطی که امریکاییها برای استخلاص رجوی گذاشتهاند، بقایای رجوی و شخص وی را با وضعیت پیچیده و دشواری مواجه ساخته است.
پروپگاند در مورد راه حل سوم، اجرای هر روز یک پروژه با تشکیل کنفرانسها و جلسات متعدد و آویختن به هر امکانی برای مطرح نمودن سازمان، که به بهانۀ حفظ موجودیت اشرف در دستور کار بقایای رجوی قرار دارد، در واقع بهمنظور بالا بردن قدرت چانهزنی رجوی در تغییر شروط مطروحه و یا در رد آنها میباشد.
به عبارت صریحتر حفظ اشرف فقط در راستای حفظ موجودیت رهبری کنندۀ رجوی برای مجاهدین معنا دارد.
شرط اصلی و بنیادی این است که مجاهدین دست از روشهای تروریستی و خشونتبار خود بردارند که با پذیرش این شرط بهطور خودکار، انحلال اشرف، تغییر ساختار تشکیلاتی و به احتمال بسیار زیاد، کمرنگ شدن نقش رجوی میسر خواهد شد.
از این رو، تنها پذیرش همین شرط نیز منجر به نابودی کامل مجاهدین خواهد شد و رهبری مجاهدین بهتر از هر کسی بر این امر وقوف دارد. به همین دلیل است که میبینیم در تحولات دو سال و نیم اخیر، بحث رفراندوم (که عکسالعمل ناگزیر و ابتدایی مجاهدین در برابر بازداشت رجوی بود) پس گرفته شده و به فراموشی سپرده میشود و به جای آن راه حل سوم جایگزین میگردد.
جوهرۀ راه حل سوم که در ملاقاتها و اعلامیههای مجاهدین و بهطور خاص صراحتاً خطاب به امریکا بیان میشود، این است که برای مقابله با حکومت ایران باید از مجاهدین حمایت کنید و تنها راه حمایت از مجاهدین نیز تسلیح دوباره و پشتیبانی از آنها در یک عملیات نظامی است.
فرض بگیریم که یک امریکای بدون تجربۀ صدام در حمایت از این گروه، و بدون وقوف به جایگاه مجاهدین در صحنۀ سیاسی ایران و یا ناآشنا به دروغها و دعاوی مجاهدین، با رجوی روبهرو است و یا اینکه میزان عملی بودن سرنگونی را میخواهد از زبان رجوی بشنود. در آن صورت است که سخنان بیربط و پرت و پلای مریم رجوی که طی دو سال گذشته بارها تکرار کرده است، معنی پیدا میکند و میتوان آنان را به عنوان پیغامی برای دولتمردان امریکایی تلقی نمود، هنگامی که مکانیسم سرنگونی را به نحو بلاهتباری اینگونه ترسیم میکند که شما به ما اجازه بدهید، ما و مردم ایران میدانیم با این رژیم چکار کنیم.
پاسخی که طبیعتاً هیچ کارشناسی را نمیفریبد و در واقع میتوان آن را دست و پا زدن بیهوده برای راضی کردن طرف حسابهای رجوی دانست.
در مورد اینکه پافشاری بر روشهای تروریستی چه جایگاهی در ایدئولوژی و تشکیلات مجاهدین دارد و تا چه میزان موجودیت و بود و نبود آنها به استمرار این امر بستگی دارد، زیاد گفته شده است و رجوی بارها بر این امر اذعان کرده است که اگر سر سوزنی از استراتژی غیرانسانی تروریستی کوتاه بیاید، میبایست دکان این گروه را تخته کند و هیچ بهانهای برای دفاع از سوابق خشونتبار خود ندارد. اما ذکر این نکته ضروری بهنظر میرسد که مجاهدین با پذیرش این شرط آیندهای برای خود نمیبینند، چرا که در صحنۀ سیاسی نیز آنها حرفی برای گفتن جز آویختن به دامان قدرتها و نشستن در انتظار تحولات جهانی را نداشته و کاملاً خنثی بوده و قدرت اثرگذاری آنها بر تحولات سیاسی صفر میباشد.
مسألۀ با اهمیت در رابطه با وضعیت بحرانی و بغرنج که گروه تروریستی مجاهدین با آن روبهرو میباشد این است که پذیرش یا عدم پذیرش شروطی که امریکاییها برای ادامۀ بقاء برای آنها تعیین کردند هیچ تأثیری در آیندۀ آنها نخواهد داشت.
اگر بپذیرند، باید به دست خود فاتحۀ تشکیلات نظامی خود را خوانده و حصارها را از اطراف 80% از نیروهایی که ظرف دو سال و نیم گذشته با انواع ترفندها در عراق نگه داشتهاند بردارند و عملاً تبدیل به مشتی تروریست ورشکسته در کشورهای اروپایی شوند (چه با رجوی یا بیرجوی).
و اگر هم نپذیرند، نه امریکا حاضر خواهد شد که آنها را بهعنوان یک گروه سیاسی بهحساب آورد و به آنها امتیاز دهد، و نه قادر خواهند بود که شرایط برای ماندن خود در عراق را مهیا کنند. و به هر حال باید از هماکنون دار و دستۀ رجوی را موضوعی مرتبط با گذشتهها قلمداد کرد.
ضمن اینکه اگر بتوانند با زحمت و مشقت، وضعیت فعلی را ادامه دهند، به نحو شایستهتری دچار انحلال و فروپاشی خواهند شد، چرا که دولت و ملت عراق حضور آنها را تحمل نخواهند کرد و ریزشهای درونگروهی نیز امان کافی برای نجات رجوی از زیر ضرب را نخواهد داد.