مشی سیاسی! با رجوی یا بدون رجوی؟
ایراندیدبان
سازمان مجاهدین خلق یک گروه تروریستی است که اصلیترین مؤلفههای تشکیل دهندۀ آن، خشونتطلبی، ابرام و پافشاری بر روشهای مسلحانه و دارا بودن تشکیلات نظامی، بسته و زیرزمینی است، که با سابقهای سرشار از عملیات گستردۀ تروریستی و اعتقاد بر مواجهۀ مسلحانه و خشونتبار با حاکمیت ایران شناخته میشود.
اعلام و پذیرش هر گونه تغییر مشی از سوی آنان، منوط به ارائۀ جمعبندی کامل استراتژی مسلحانه، همراه با دلایل کافی و نتایجی که منجر به این تغییر شده است بوده و در غیر این صورت تاکتیکی سخیف در جهت منافع تشکیلاتی و گذر از بحران است و قطعاً در جهت در بردن مهرههای اصلی و هدایت کنندۀ این جریان از محاکمه بهخاطر جنایاتشان میباشد.
به چند دلیل تغییر مشی اعلام نشده از سوی مجاهدین (که همچنان رندانه و فرصت طلبانه میکوشند با باز کردن دکان دو نبش از هر فرصتی برای ادامۀ بقای تشکیلاتی استفاده نمایند) نمیتواند حاصل یک جمعبندی عمیق و تغییر زیربنایی دیدگاههای این گروه باشد:
1- اساساً برگزیدن خط مشی تروریستی و مسلحانه برخواسته از ضرورتهای سیاسی و اجتماعی نبود و مبنای آن خیز خائنانهای بود که رهبری مجاهدین گمان میکرد با دست یازیدن به آن، به قدرت سیاسی دست خواهد یافت.
2- واقعیتهای موجود مربوط به صحنۀ سیاسی و اجتماعی ایران (بهخصوص پس از جنگ) آشکارا نشان میداد که استراتژی مجاهدین نه تنها به بنبست رسیده بلکه نابودی آنها را رقم خواهد زد. اما علیرغم این واقعیتها، رهبری مجاهدین با کجاندیشی، وارونه نگری و لجاجت ابلهانه – و البته تکیه بر کمکهای صدام – چشم بر این واقعیتها بسته و خود را فراتر و برتر از معادلات سیاسی قلمداد نمود.
3- قرار گرفتن در قالبی سیاسی، امری بوده که همواره از سال 1367 به این سو، از سوی حامیان مجاهدین و یا کسانی که در صدد حمایت از آنها بودهاند به آنان پیشنهاد شده و رجوی هر بار در برابراین پیشنهادات، تاکتیکهای مقطعی همانند جبهۀ همبستگی را برمیگزید و به دلایلی از پذیرش آن سر باز میزد. مهمترین علت آن هم وقوف وی بر این نکته بود که اگر ذرهای عقبنشینی کند، میبایست کارنامۀ بیست سالهاش را به نقد بکشد و این یعنی مرگ محتوم و تاریخی فرقهای که برای خود ساخته بود. گذشته از این با یک ارزیابی ساده از محیط اپوزیسیون، میدانست که حرفی برای گفتن در این عرصه ندارد و با یک تشکیلات کمسواد و عقبمانده که صرفاً در انجام کارهای دیکته شدۀ نظامی تبحر دارد، جایی جز قدرتنماییهای میلیتاریستی برای خود نمییافت.
اصلیترین شاخصهای که همچنان نشانگر آن است که مجاهدین به روشهای تروریستی و خشونتآمیز پایبند هستند، عدم موافقت و همراهی با کسانی است که اعتقاد دارند فضای سیاسی و اجتماعی داخل و خارج ایران تغییراتی کرده است.
با این تفاصیل، تغییر مشی و برگزیدن مشی سیاسی از سوی مجاهدین (که شرمگینانه صورت گرفته و هنوز حاضر به بیان حتی نیمبند و بدون توضیح آن به بیرون از خود نیستند) چه معنایی دارد؟
پذیرش این تنها راه ِ حل برای بقای فرقۀ رجوی، نتیجۀ دو سال چانه زنیهای رجوی با بازجویان امریکاییاش است و نشان دهندۀ اینکه تمام آنچه رجوی در انبان توجیهات و استنباطهای خود داشته (بهعنوان تعیین کنندۀ خط مشی مجاهدین و استراتژیست این گروه) نتوانسته کارشناسان مربوطه را اقناع کند و این آنان بودهاند که حماقت رجوی را به وی نشان داده و چشمش را بر واقعیتهای نوی جهان باز کردهاند.
ضمن اینکه تا آنجا که به رجوی بر میگردد به هیچوجه با این تغییر موافق نبوده و ترجیح میدهد که پنتاگون در یک طراحی نظامی، آنان را به کار گیرد. از این رو بایستی گفت تغییر استراتژی و مشی این گروه، بهفرموده انجام شده و خواست امریکا بوده است. به بیان صریحتر، امریکا، گروهی که بنا است مجری فرامیناش باشد را اینگونه میپسندد!
اما بلافاصله این سؤال پیش میآید که آیا همچنان رجوی جلودار مجاهدین خواهد بود و یا به فکر مطرح کردن شخص و یا شکل دیگری برای ادارۀ این گروه میباشند؟
شکی نیست که این همه استمالت و چانهزنی و کوتاه آمدن از ادعاهای واهی گذشته، فقط و فقط بهخاطر شخص رجوی است. اصولاً گروه تروریستی مجاهدین بدون رجوی معنا و موجودیتی ندارد و تمام کسانی که نامی از آنان در مراتب این گروه مطرح است، مجریان و امربرهای رجوی هستند. بدین لحاظ از نظر تشکیلاتی، تغییر مشی الزاماً با وجود رجوی معنا پیدا میکند و لاغیر.
دیگر اینکه مجاهدین هیچگاه تغییر مشی را عذرخواهانه و انتقادی اعلام نخواهند کرد (اگر هم در این مسیر توضیحی بدهند که نخواهند داد، همراه با شور و فتور و اعلام پیروزی و گذر از بحران و سربلند کردن دوباره خواهد بود). و ظهور مجدد آنان در عرصۀ سیاسی نه بهعنوان گروهی است که قواعد و رسوم کار سیاسی را میپذیرد و با واقعبینی و تحلیل عینی، راه کار مبارزهای اصولی و دمکراتیک را در پیش میگیرد، بلکه فرم فعلی فعالیتهای سیاسی این گروه (آنارشیسم – جاسوسی – مزدوری) شاکله و اساس حرکت آنها در این بستر خواهد بود.
فقط چنین رویکردی است که تبیین کننندۀ جایگاه رجوی است. از سویی با نگاهی غیرانتقادی به آنچه گذشته است، از زیر ضرب رفتن رجوی به عنوان مسؤول تمام کارهای گذشته جلوگیری میکند و از سوی دیگر فقط با دمیدن در تنور رهبری رجوی و تمجیدهای مهوع از وی، تفوق بر سایر مدعیان آلترناتیوی را در رقابت نفسگیری که پیش روی دارد موفقیتآمیز میداند.
بنابراین، هرگونه موجودیت (سیاسی یا نظامی) برای مجاهدین، بدون رجوی متصور نیست. هرگونه تغییر مشی از نظامی به سیاسی با وجود رجوی (بهعنوان مسؤول اول مجاهدینی که بیست سال به خونریزی و کشتار مشغول بودند) بیمعنی است.
با این وجود ماهیت مجاهدین همواره تروریستی و خشونتطلب باقی خواهد ماند و این انتظار که آنان تبدیل به سازمانی سیاسی بشوند، ناشی از سادهانگاری است و دیری نخواهد پایید که بروز روشهای غیردموکراتیک و خشونت طلبانۀ آنان، دامنگیر همان کسانی خواهد شد که این راه را پیش روی مجاهدین گذاشتند و به جای تعیین تکلیف نهایی این دار و دستۀ آنارشیست، به آنان فرصت برای بقاء دادند.