17 ژوئن، کالبد شکافی خشونت و تروریسم پنهان

17 ژوئن، کالبد شکافی خشونت و تروریسم پنهان
امید پویا، سایت مجاهدین دیبلیو اس، هفدهم ژوئن 2006
دستگیری مریم رجوی در 17 ژوئن 2003 صرفنظر از ابعاد حقوقی و کیفری در عرصه سیاسی نیز مجاهدین خلق را با چالش جدی تری رودرو کرد. این چالش حاصل تقابل شاخصهای مدنی و دمکراتیک در غرب با روح آنارشیسم اجتماعی و آوانتوریسم لجام گسیخته حاکم بر مجاهدین خلق بود که در پوش آرمانگرایی تلاش می کردند با همسان سازی و جعل خود با اصیل ترین بخش مقاومت ضد فاشیستی اروپا برای خود وزن و قدی همانند بسازند.
دستگیری مریم رجوی و پی آمدهای آن حداقل برای دولتها و افکار عمومی اروپا این امکان را فراهم آورد تا ماورای چهره به ظاهر دمکراتیک این تشکیلات را رویت کنند. این واکنش سخت، متاثر کننده و ارتجاعی در واقع پاسخ حداقلی مجاهدین خلق به صورت مسئله ساده ای بود که با هر فرضی امکان تصحیح آن متصور بود.
مجاهدین خلق در واکنش به دستگیری مریم رجوی و شماری از اعضای بلند پایه این سازمان که بر اساس مدارک مستند ناگزیر به کشف و پیگیری موارد اتهامی از جمله پول شویی و در دستور کار قرار دادن حذف فیزیکی بخشی از اعضای جداشده خود بود، بر اساس یک دستور تشکیلاتی شماری از اعضای خود در اروپا را وادار به خودسوزی نمود. هدف سازمان از این اقدام تحت فشار گذاشتن فرانسه و ناگزیر کردن به آزادی افراد دستگیر شده و مشخصا مریم رجوی بود. در پی این اقدام سازمان یافته تشکیلاتی در سراسر اروپا دهها تن از اعضای مجاهدین خلق در مقابل چشمان بهت زده شهروندان اقدام به خودسوزی نمودند. حاصل این شانتاژ روانی به تایید سازمان دو قربانی به نامهای ندا حسنی و صدیقه مجاوری بودند. یک تن دیگر در این میان برای همه عمر ناگزیر به خانه نشینی شد.
این اقدام که محصول تنظیم رابطه مناسبات درون تشکیلاتی و ساختاری است می تواند رویکرد به خشونت را در اشکال مختلف و از جمله خودزنی به عنوان وجهی پنهان از گرایش ایدئولوژیک به این راهکار را مورد بازنگری و نتیجه گیری تئوریک قرار بدهد. پدیده خشونت همواره در سازمان مجاهدین خلق به تناسب شرایط مورد بهره برداری قرار گرفته است. فقط اشکال آن متفاوت بوده، اما نتایج حاصل از آن در راستای یک هدف کلان به تاثیرات مورد نظر مجاهدین خلق منجر شده است.
فشار ناشی از این واقعه بر دولتمردان سیاسی و افکار عمومی آن به حدی بود که همه معیارها و قوانین جاری در فرانسه را تحت الشعاع قرار داد و دادگاه فرانسه ناگزیر برای جلوگیری از هزینه های احتمالی بیشتر که عمدتا بر افکار عمومی خود تحمیل می شد به تعدیل مواضع خود ناچار گردید.
واقعه 17 ژوئن را به نوعی می توان با شرایط سازمان در اوایل دهه پنجاه ایران مقایسه کرد. مجاهدین خلق در این دوران از موضع ضعف تشکیلاتی ناگزیر بودند برای اثبات خود و به اقتضای شرایط آن زمان از موضع ترحم طلبی و ناگزیر کردن رژیم به اعمال خشونت روی اعضای سازمان به برانگیختن حس ترحم جامعه و در نهایت پیش بردن خطوط ایدئولوژیک خود اقدام کنند.
با این رویکرد به ظاهر پراگماتیستی آیا می توان خشونت را پدیده ای چند وجهی تلقی و بعضا اعمال آن را به تناسب شرایط زمانی و مکانی مورد نقد و بررسی قرار داد.
خشونت از آن جهت مذموم است که ماهیتا با قراردادهای اجتماعی و عرفی در تقابل و تضاد آشکار است. ابزار خشونت برای دستیابی و نیل به هر هدفی ولو مقدس و مشروع به عاملین آن امکان می دهد تا از این ابزار به تناسب و فهم استراتژیک خود از موقعیت اجتماعی و سیاسی استفاده کنند. نوع و امکان استفاده از این ابزار را توازن قوه قهریه با شرایط اجتماعی و درک مصلحت جویانه آن تعیین می کند. این ضرورت توسل به خشونت را در اشکال مختلف توجیه و تئوریزه می کند. در واقع استفاده از این امکان و رویکرد ارتجاعی چه از موضع قدرت و توان نظامی و سیاسی و چه از موضع استیصال و ضعف سیاسی و تشکیلاتی , در واقع اشکال ماهیتا یکسان اما به ظاهر متفاوت است.
اصالت دادن به خشونت راه را بر هرگونه تعامل و گفتمان عقلانی برای دسترسی به یک راه حل دمکراتیک مسدود می کند. این روش چه از موضع تهدید یا ترحم طلبی تفاوت ماهوی در به کارگیری ابزاری خشونت نمی کند. از موضع تهدید و قدرت اقدام به حذف می کند و از موضع ترحم طلبی خشونت را جهت محقق کردن خواسته هایش بر خود اعمال می کند.
اقدامات خشونت آمیز اعضای سازمان مجاهدین خلق در خصوص خودسوزیهای چندش آور و فرقه ای، بار دیگر بر اهمیت و درک پیچیدگیهای فرقه ها تاکید کرد. بر تجدید نظر در این گمان که مقوله خشونت و خشونت طلبی الزاما نباید از مسیر اعمال مستقیم آن بر دیگران تعریف و مصداق یابد. خشونت اعمال شده بر دیگران در واقع روترین و برجسته ترین وجه آن است چه بسا با خودزنی خشونت آمیز فرقه ها به تاثیرات روانی فزاینده تری برای حصول به اهداف خود دست می یابند.
اگر خشونت اعمال شده روی دیگران قادر است جامعه را بطور نسبی با وحشت روانی روبرو کند خودزنی و خشونت روی خود بعلاوه وحشت روانی قادر است سلامت فردی و اجتماعی را دچار مخاطره و نگرانی کند.
به بیانی دیگر خود سوزی تعبیر غیر مستقیم این معنی است که فردیت مستحیل در مناسبات فرقه ای به همان میزان که آمادگی قربانی کردن خود را دارد، قادر است برای نیل به اهداف فرقه ای در اشلهای به مراتب پیچیده تر و بزرگتر انسانهای بی شماری را قربانی جزمیت های ایدئولوژیک خود نماید. خودسوزیهای ژوئن 2003 حداقل حامل این معنا بود که مجاهدین خلق بر اساس سبقه تاریخی و عملکردهای مشابه در مقاطع مختلف از هیچ اقدام خشونت آمیزی برای اهداف فرقه ای خود فروگذار نیستند. میل به اعمال خشونت نسبت به دیگران به همان میزان که ریشه در زمینه های روانی و تربیتی افراد دارد به همان میزان در آموزه های فرقه ای خود را متکی به مناسباتی می کند که به نسبت بیماران روانی رفتارهای خشونت آمیز خود را تا مرز یک عمل مقدس توجیه می کند. در واقع اقدام به خشونت از نوع خودزنی را می توان ماحصل نوعی استیصال فرقه ای در تقابل با دشمنان فرضی توصیف کرد. نمونه های این اقدام را می توان در فرقه های شناخته شده در جهان یادآوری نمود. اقداماتی که بعضا با فرمان رهبری فرقه منجر به خودکشی جمعی شده است.
این شیوه های تربیتی و فرقه ای اساسا میل به خشونت به عنوان یک راهکار را در افراد نهادینه می کند تا جایی که بعضا افراد قادرند حتی قبل از دستور تشکیلاتی خود پیش قدم شده و داوطلب خود زنی شوند. در این رابطه می توان در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق به نمونه های بعضا قابل مطالعه ای اشاره کرد.
علیرضا جعفرزاده از اعضای بلند پایه و یکی از سخنگویان مجاهدین خلق در امریکا طی خواستنامه ای که جهت اقدام به خودسوزی در امریکا به نشریه ارگان سازمان نوشته بر این ادعا صحه می گذارد.
او رسما از سازمان می خواهد تا در جهت مقابله با آنچه به زعم او توطئه تعبیر شده با خودسوزی توان و قابلیتهای عنصر مجاهد را به نمایش بگذارد. او در این خواستنامه می نویسد:
به راستی این سفلگان هنوز تیزی و برایی و قاطعیت عنصر موحد مجاهد خلق را درک نکرده اند، چرا که هنوز مسعود را نشناخته اند. اینها خیلی کوتاه فکرتر از این هستند که بدانند فرمان رجوی چه توفانی به پا می کند و این نسل اگر اراده کند روزگار را بر آنها با تمام عرض و طولشان سیاه خواهد کرد.(1)
این اظهارات یکسره گویای بسیاری از آموزه های تشکیلاتی و فرقه ای است. آموزه هایی که بیش از هر چیز متکی به خشونت به عنوان یک راهکار موثر و تعیین کننده در استراتژی است. از متن این خواستنامه استنباط می شود که برای او تفاوتی نمی کند که او از موضع تشکیلاتی اش یک فاعل خشونت باشد یا قربانی خودزنی شود. این موضع گیری در بطن خود حامل یک تهدید جدی تر برای اقداماتی است که ظاهرا انجام آن با منافع سیاسی مجاهدین خلق در تعارض است. این برخوردهای چند لایه گواه این ادعاست که برای مجاهدین خلق اعمال خشونت و خودزنی، در واقع دو روی سکه خشونت طلبی به عنوان یک راهکار است.که در نهایت اثبات جزمیت های ایدئولوژیک و فرقه ای از طریق نفی یکسره دیگران است. از این رو راهشان به یک تعبیر تئوریک از خشونت منتهی می شود :
اینکه خشونت فی النفسه امر مذموم شده ای نیست.
در تاریخچه سازمان مجاهدین خلق این رویکرد سبقه تاریخی دارد. مجاهدین خلق در رژیم گذشته تا جایی که برایشان امکان داشت با اعمال خشونت بر عوامل رژیم شاه و بعد از سازماندهی مجدد در شهریور سال 50 با ترور مستشاران امریکایی بر حقانیت راه خود تاکید داشتند. این روش در جریان دستگیری اعضای سازمان جای خود را به وادار کردن رژیم به اعمال خشونت روی اعضا معاوضه نمود. آنها برای رسیدن به این مقصود به هواداران و اعضای خود تاکید داشتند در دفاعیات خود روشهایی اتخاذ کنند تا جای هیچگونه نرمش و تعدیلی در مجازاتهای آنها باقی نگذارد. این خودزنی آشکارا به مجاهدین امکان می داد تا مسیر دسترسی به اهداف تشکیلاتی و جزمی خود را سریعتر طی کنند. مجاهدین خلق برای دسترسی به این اهداف و به تناسب شرایط اقدام به تخلیه عواطف طبیعی و انسانی می کنند. در جریان دستگیریهای سال 1350 مجاهدین خلق که هنوز در موضع ضعف تشکیلاتی و سازمانی واقع بودند تلاش می کردند تا با خودزنی و تحریک رژیم به اعمال مجازاتهای شدیدتر در واقع خط سازمان را به پیش ببرند.
مسعود رجوی درباره استفاده ابزاری از خشونت به شیوه خودزنی در گذشته می گوید:
با تمام قوا باید می زدیم تا شاه ما را اعدام کند. آن وقت جنبش ما بر وقایع پیشی می گرفت. و اوست که باید پاسخ می داد و نباید می گذاشتیم فرار کند. (2)
دستاوردهای سازمان از این رویکرد به همان اندازه مهم بود که از موضع قدرت اقدام به ترور عناصر رژیم شاه و امریکایی ها نمودند. در اسناد باقی مانده از سازمان مجاهدین خلق در این رابطه تاکید شده است که در دادگاههای شاه تا آنجا پیش برویم که شاه چاره ای جز اعدام ما نداشته باشد. محقق کردن این خط جز از طریق تاکید سازمان بر مبارزه مسلحانه به عنوان تنها راه حل میان سازمان و رژیم شاه ممکن نبود. مجاهدین حتی با اعمال سخت گیرانه این روش بر روی بنیانگذار سازمان( محمد حنیف نژاد) نیز آن را پیش بردند.
او در دادگاه اول بنا به ملاحظاتی به حبس ابد محکوم می شود اما در نهایت با برخورد تشکیلاتی و حتی صدور حکم اعدام انقلابی از درون تشکیلات ، او را ناچار به پذیرش خودکشی درون تشکیلاتی می کنند به این هدف که مرگ او را متوجه رژیم کنند.
هر عنصر و یا جریان خشونت طلب بنابه ماهیت خود برای حل هر گونه چالشی ناگزیر است به خشونت به عنوان وجهی کاملا استراتژیک نگاه کند. تلاش مجاهدین خلق برای نظامی کردن راه حل هسته ای ایران جز بر پایه استراتژی خشونت و حذف و نفی بنا شده است.؟!
ادبیات نوشتاری و شفاهی مجاهدین خلق نیز کماکان این رویه را دنبال می کند. تاروپود این ادبیات بر سخیف ترین نثر ممکن و اهانت و هتاکی و ترور شخصیت بنا شده است. بر پایه چنین دیالوگی سراسر آمیخته به هتک و نفی چه محصولی جز خشونت محض می توان درو کرد.
با احتساب موارد مذکور می توان رویکرد خشونت آمیز مجاهدین خلق را در اشکال زیر کلاسه کرد.
1- عامل خشونت. از طریق انجام عملیات تروریستی. ( مشی مسلحانه)
2- محرک خشونت. از طریق تشویق راه حلهای خشونت آمیز. (نظامی کردن راه حل هسته ای ایران)
3- ناگزیر کردن دیگران به اعمال خشونت. (خط به اصطلاح شهادت طلبی در تقابل با حاکمیت های سیاسی. وادار کردن شاه به اعمال خشونت و اعدام اعضا سازمان)
4- ابزاری کردن خشونت. (از طریق خودسوزی و خود زنی برای ایجاد شانتاژ و برانگیختن حس ترحم)
17 ژوئن در راستای مبارزه با تروریسم و خشونت می تواند یک کیس و نمونه قابل مطالعه باشد. اهمیت 17 ژوئن را باید از این منظر بارها مورد تاکید و کالبد شکافی قرار داد.
منابع
(1) نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان خارج از کشور شماره 125، 28 آذرماه 1366. خواستنامه علیرضا جعفرزاده جهت خودسوزی در امریکا.
(2) کتاب بنیانگذاران. ص 96، انتشارات سازمان مجاهدین خلق در خارج از کشور.
 

خروج از نسخه موبایل