نمودهای یک جریان انحرافی

نمودهای یک جریان انحرافی

ایران‎دیدبان
دجال‎گری و قباحت موضع‎گیری سیاسی مجاهدین و سوءاستفاده‎گری آنها در قضایای کاریکاتورهای اهانت‎آمیز نسبت به ساحت مقدس پیامبرعظیم‎الشأن اسلام (ص) و انفجار در مرقد امامان شیعه علیهما سلام در سامراء، آنقدر آشکار و روشن است که هر انسانی در مواجهه با آنها، بدون تأمل، به انگیزه‎ها و اغراض بقایای رجوی از چنین مواضعی پی می‎برد و البته متوجه بی‎ریشگی، دور از واقعیت بودن و متوهمانه بودن آنها می‎شود.
در تحلیل موضع‎گیری‎های بقایای رجوی سه محور عمده مورد بررسی قرار گرفته است:
– سوءاستفادهگری سیاسی و تلاش برای بهره‎برداری از آنها علیه ایران
– کینه‎توزی کور علیه اعتقادات مذهبی مسلمین و به‎خصوص مردم شیعۀ ایران
– استیصال و درماندگی و بهره بردن از این حوادث در جهت امکان وقوع ادامۀ حیات تشکیلاتی در عراق و جهت دادن آنها به سمت یک جنگ داخلی در این کشور که تنها محیط و اتمسفر مناسب برای حیات این گروه است.
اما آنچه نباید از نظر دور داشت این است که مواضع اخیر گروه تروریستی مجاهدین، از متن ایدئولوژی آنها برخواسته و منطبق با اعتقادات فرقه‎ای‎شان است و مشخصاً خاستگاهی ارزشی در نزد این گروه دارد.
آنچه که امروز اتفاق می‎افتد، تکامل یافته و به منصۀ ظهور رسیدۀ انحرافی است که در سال 1354 آغاز شد.
هنگامی که جریان مدعی ادامۀ راه مجاهدین در زندان، ضمن تفکیک مواضع خود با مارکسیسم و اسلام، داعیه‎دار اسلام انقلابی شد، بسیاری از دل‎سوزان و مبارزین و انقلابیون که شناخت عمیقی از اسلام و تشیع داشتند، نسبت به شکل‎گیری یک فرقۀ انحرافی هشدار دادند، که البته در آن روزگار و با توجه به شرایط حاکم بر دوران مبارزه با رژیم ستم‎شاهی، عمق آن هشدارها بر نیروهای انقلابی و کسانی که با مجاهدین با اعتمادی یک‎سویه همکاری می‎نمودند پوشیده و از نظرها دور ماند.
حقیقت آن است که هم مارکسیست‎ها و هم کسانی که ایدئولوژی اعتقادی مجاهدین را تاب نیاوردند، جایگاهی به مراتب روشن‎تر و مشخص‎تر از مجاهدین در طیف مبارزین علیه شاه داشتند و تصویر روشنی از اعتقادات و مرزبندی‎هاشان با مذهب ترسیم نمودند. امری که دار و دستۀ التقاطی رجوی از یک‎سو از تبیین واضح و دقیق آن طفره رفت و از دیگر سو در پشت شعارهای فریبنده‎ای همچون چپ‎تر از مارکسیست و اعتقاد به اسلام انقلابی آن را پنهان می‎نمود.
هشدار مبارزین از آن رو بود که به‎وضوح یک بدعت‎گذاری آشکار در مذهب را می‎دیدند که خوشبختانه هم به دلیل ضعف ذاتی این تفکر انحرافی و هم پای‎بندی و شناخت مردم نسبت به شیعه، هیچگاه وجهۀ اجتماعی نیافت.
برخی ممکن است به یاد داشته باشند که در اوج فعالیت‎های سیاسی این گروه، مردم پرسش‎گرانه و بی اعتناء به های و هوی روانی ِ دستگاه تبلیغاتی مجاهدین، اعضای این گروه را خطاب قرار می‎دادند که آیا شما خدا را قبول دارید یا خیر؟
یا گاهی متفکرین نکته سنجانه در برابر برخی تعابیر و اعتقادات این فرقه سؤالاتی را مطرح می‎کردند نظیر اینکه:
چرا به خدا می‎گویید تکامل مطلق، در حالی که خدواند کمال مطلق است؟
چرا می‎گویید ارادۀ حاکم بر هستی، در حالی که این ارادۀ خدا است که بر هستی حاکم است؟
و…
اما پاسخ مجاهدین هم‎چنان در برابر این پرسش‎ها این بود که ما ضرورت نمی‎بینیم که هیچ بحث ایدئولوژیک کنیم و مشخصاً با این بهانه، تلاش می‎کردند تا ماهیت واقعی اعتقادات خود را در معرض داوری مردم نگذارند.
دیری نپایید که پس از فرار رجوی به اروپا، افتضاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 به‎وقوع پیوست.
همه به یاد دارند که آن ماجرا با اهانت آشکار به پیامبر (ص) و مقایسۀ حرکت زشت و نابخردانۀ رجوی با بخشی از زندگی پیامبر (ص) صورت گرفت و اعضای فرقه با به‎کار بردن واژه‎هایی نظیر استغفار از درک این انقلاب و… نمودهای عینی از ماهیت پنهان ایدئولوژیک این گروه را به منصۀ ظهور رساندند.
پس از آن، ماجراهای بندهای انقلاب ایدئولوژیک در عراق روی داد و رجوی با داعیۀ رهبری خاص‎الخاص ایدئولوژیک (و در حقیقت ادعای امامت) بخشی از بدعت‎های این خط انحرافی را آشکار ساخت. طلاق دسته‎جمعی، تملک زنان، سلب اختیار و تفکر از افراد، بازگویی خاطرات و قبایحی نظیر این، همه و همه بخش‎هایی از این انحرافات بود.
این ماهیت انحرافی البته در بستر حوادث و مسایل سیاسی نیز راه‎کارهای متناسب با خود را مقرر می‎داشت که هر از گاهی نمودهای آن در بیرون ملاحظه می‎گردید:
کشتن خلق خدا، دزدی اموال مردم به اسم مصادره، فتوای ریختن خون علماء، مباح دانستن شکنجۀ پاسداران، کشتار مردم بی‎پناه کردستان عراق، شکنجه و زندان کردن اعضاء، دروغ‎پردازی، سربه‎نیست کردن، جداکردن کودکان از پدران و مادران، قطع حرث و نسل و… از چنین نمودهایی بوده و هستند. آنها بر خلاف تمام اصول اسلامی، سیرۀ رسول‎الله (ص) و اعتقادات تشیع، این جریان انحرافی را مباح شمرده و با پلیدی به آن دست زده‎اند.
سال‎ها این انحراف درون فرقه پخته شده و به بلوغ خود رسیده است و همواره تحت لوای مبارزۀ سیاسی با حکومت ایران، به مبارزه‎ای بی‎امان با اعتقادات و باورهای شیعه دست زده است. نتیجۀ این مبارزۀ با اسلام، این شده است که امروز شاهد آن هستیم که به خاطر منافع کسی که او را امام و پیشوای خود می‎دانند، لحظه‎ای از کینه‎توزی با اهل بیت سلام‎الله علیها و شیعیان دریغ نمی‎کنند و به دور از تمام معادلات سیاسی، هر پدیده‎ای را به عرصۀ چنین منازعه‎ای می‎کشانند.
هم‎خطی و همکاری بقایای رجوی با افراطی‎ترین گروه‎های ضداسلامی در عراق و هم‎پیمانی و سفارش‎گیری آنها از صهیونیست‎های ضداسلام و خصوصاً ائتلاف دیرینه و ایدئولوژیک آنها با حزب بعث که کشتار شیعیان را بخشی از اهداف خود می‎دانند، نمودهای عینی و سرریز شدۀ همان ماهیت انحرافی است که سال‎ها پیش با عناد و لجاجت پایه‎ریزی شد.

خروج از نسخه موبایل