یاد داشتی بر « سخنی در باره فرقه ها »

 یاد داشتی بر « سخنی در باره فرقه ها » :
ابراهیم خدابنده
زندان اوین
اسفند 1384
یک نسخه از جزوه تحقیقی مربوط به مرکز اطلاعات فرقه ها در انگلستان که در سایت ایران اینترلینک تحت عنوان « سخنی در باره فرقه ها » ارائه گردیده بود در زندان اوین به دستم رسید که چند بار به دقت آنرا مطالعه کردم. همانطور که در مقدمه مطلب آمده بود حقیقتا ابتدا چنین نتیجه گیری کردم که نویسنده با الگو قرار دادن سازمان مجاهدین خلق و تحقیق در مورد آنان به چنین جمعبندی رسیده است. بهرحال خواندن این جزوه را به تمامی کسانی که در سازمان مجاهدین خلق عضویت داشته یا دارند قویا توصیه میکنم. قطعا تمامی آنها مثل خود من مصداق ها و نمونه های فراوانی از داخل مناسبات سازمان که به طرز عجیبی با مطالب این جزوه همخوانی دارد خواهند یافت. اما لازم است ابتدا یک نکته مهم را یاد آور شوم.
خواننده این جزوه قبل از مطالعه آن باید پذیرفته باشد که مستقل و آزاد و بدور از پیش فرض های القا شده توسط سازمان اندیشه و تعمق نماید. ناگفته نماند که زندان برای خود من فرصتی بوجود آورد که در خصوص خیلی از مسائل در داخل سازمان بطور مستقل و با وقت کافی مطالعه و فکر و بررسی نمایم. بهرحال چنانچه ذهن خواننده در برخورد با جزوه مذکور همچنان محصور در تفکرات سازمان بوده و به خود اجازه ندهد تا پا از مرزهای تعیین شده توسط تشکیلات فراتر بگذارد برداشتی کاملا متفاوت و عکس خواهد داشت. در دستگاه ارزشی دیکته شده توسط رهبری سازمان تمامی این موضوعات نه تنها عیب و ایرادی نداشته بلکه تماما نقاط قوت و برتری نیز تلقی میگردند. افرادی که از سازمان جدا شده و مدتی در فضای آزاد و طبیعی و خارج از محیط مصنوعی و آببندی تشکیلات تنفس کرده باشند قطعا خیلی بهتر میتوانند به باطل بودن چنین معیارهای ارزشی پی ببرند.
در خصوص جزوه تحقیقی فوق و مطالبی که در مورد فرقه ها عنوان گردیده است موضوعاتی به نظرم رسید که فکر کردم از بابت انتقال تجربه و ثبت حقایق و واقعیات بد نباشد آنها را مکتوب نمایم. لازم به ذکر است که ممکن است این مطالب برای کسانی که تجربه عضویت در سازمان را نداشته باشند اساسا غیر قابل فهم و حتی مضحک به نظر رسند البته این واقعیت انکار ناپذیری است که متأسفانه اشراف بسیار کمی نسبت به این مقوله در کل وجود دارد و دستگاههای ذی ربط نیز نسبت به آن عموما غافلند.
***
در جزوه مربوطه آمده است که افراد به فرقه ها نمی پیوندند، بلکه فعالانه عضوگیری می شوند. حقیقت اینست که سازمان هرگز در جذب نیروهای جدید، تمامی دستگاه عقیدتی و ارزشی خود را از ابتدا برای سوژه مربوطه رو نمیکند. تمامی آموزش های ایدئولوژیک درونی حکم اسناد سری را دارند که نباید تحت هیچ شرایطی فاش گردند. آموزشها در درون تشکیلات بسته به رده و سابقه و خصوصا میزان حل شدگی و سر سپردگی افراد متفاوت است. بسیاری از کسانی که از سازمان جدا شده اند با قطعیت کامل اذعان دارند که اگر از روز اول تمامی مراحلی که می بایست در طول زمان طی میکردند در مقابل روی آنها قرار داده میشد هرگز از ابتدا گرایشی به عضویت در سازمان پیدا نمیکردند. بطور خلاصه این افراد نیستند که سازمان را آگاهانه و مختارانه انتخاب میکنند بلکه این سازمان است که افراد را زیرکانه انتخاب می نماید.
همچنین در این جزوه اشاره گردیده است که افراد با یک روش مشخص عضو گیری میگردند و نه یک پیام و یا شعار مشخص. به تحقیق کسی را نمیتوان یافت که خود با اشراف و اطلاع کافی از مواضع عقیدتی و استراتژیکی سازمان به دنبال آن آمده و عضو شده باشد. هر کس میتواند به تجربه خود مراجعه نماید که در حالی که اطلاع زیادی از چند و چون سازمان نداشته بهر ترتیب روزی توسط فردی که به او اعتماد داشته است با لطایف الحیل به طرف سازمان جذب شده است. هر کس در درون سازمان میتواند بخوبی بگوید که چه کسی او را برای اولین بار به داخل سازمان کشانده است و قطعا در این حرکت شور بر شعور و احساسات بر منطق و آگاهی کاملا برتری و تقدم داشته است.
همچنین آورده شده است که علت ماندن افراد در فرقه ها این نیست که کار بهتری نمی توانند بکنند، علت گیر کردنشان همان التصاق روانشناسانه است. آنچه فوق العاده در شناخت کارکردهای سازمان مهم است نحوه حفظ و کنترل نیروها بعد از جذب آنها است. در درون تشکیلات با انواع شیوه های غیر متعارف به فرد اینطور القا میگردد که اگر از سازمان خارج شود خیانتی بزرگ و گناهی نابخشودنی مرتکب شده است. هستند کسانی که بعد از جدا شدن از سازمان تا مدتها همچنان بار احساس گناه بر دوششان سنگینی کرده و آنها را از درون رنج میداده است. به لحاظ ذهنی بارها و بارها به ذهن هرکس خطور میکند که خودش را خلاص کند ولی بندهای نامرئی که رهایی از آنها غیر ممکن مینماید فرد را همچنان محبوس نگاه میدارند. به اعضا همیشه گفته میشود که کسانی که از سازمان جدا شده اند تعادل روحی خود را از دست داده و اکثرا معتاد و روانی شده اند و به این ترتیب فرد را از خروج از سازمان میترسانند. متقابلا در همین رابطه افراد جدا شده از تشکیلات همیشه با هدف مشخصی در تبلیغات بی امان سازمان مزدوران وزارت اطلاعات رژیم خوانده میشوند. در واقع هر فرد در درون سازمان روزی به این نقطه میرسد که دیگر به لحاظ روحی چاره ای جز ماندن و دم بر نیاوردن ندارد. افراد در سازمان مجاهدین خلق هرگز قانع نمیشوند بلکه با استفاده از تکنیک های روانشناسانه پیچیده صرفا ساکت میگردند.
هدف فرقه ها نگه داشتن افراد برای تمام عمر و یا تا زمانی است که بدردشان بخورند، این یک دوره و فاز نیست. افرادی که در داخل سازمان بوده اند خوب میدانند که تعهدات هر عضو نسبت به سازمان نظیر زندگی تشکیلاتی و طلاق همسر و پذیرش رهبری عقیدتی، مادام العمر بوده و مدت دار نیست. افراد بعد از جذب مستمرا با مکانیزم هایی مانند قطع کامل هر گونه ارتباط با دنیای خارج و نشست های روزانه و هفتگی و گزارش نویسی، چک و کنترل میگردند. به محض مشاهده علائم جدا شدن ذهنی فرد از تشکیلات، وی به عنوان کادر مسأله دار تحت برخورد قرار میگیرد. حجم بالایی از انرژی مسؤولین صرف مسائل تشکیلاتی که مستقیما مربوط به کنترل روانی نیروها است میشود. افراد دارای پرونده های تشکیلاتی هستند که جزئی ترین خصوصیات فردی و روحی و تمامی سوابق آنها ثبت و نگهداری میشود. یک کار روانشناسانه پیچیده و مستمر بر روی تک تک افراد صورت میپذیرد و افراد بدون اینکه خود بدرستی واقف باشند برای کنترل یک دیگر مورد استفاده قرار میگیرند. پایان خدمت و بازنشستگی و مرخصی هم البته در سازمان معنی و مفهومی ندارد.
اینها افرادی معمولی، از خانواده های معمولی هستند که در فرقه ها عضو گیری میگردند. درک این موضوع برای تمامی کسانی که با چنین افرادی سر و کار دارند فوق العاده ضروری و مهم است. نمونه های بسیاری وجود دارد که یک عضو سازمان به محض اینکه مدتی از فضای تشکیلات و مکانیزمهای اعمال شده روزمره آن جدا شده دیر یا زود لاجرم به فردی عادی با همان خصائص و علائق طبیعی هر فرد عادی تبدیل شده است. مسؤولین و رهبران سازمان نیز به خوبی بر این امر واقف بوده و به کرات متذکر شده اند که افراد سازمان بدون انقلاب ایدئولوژیک، که همان چهارچوب ذهنی محصور کننده و زنجیرهای نامرئی هر فرد در درون تشکیلات است، یک ساعت هم در سازمان دوام نخواهند آورد. رهبری سازمان بدرستی معتقد است که اگر انقلاب ایدئولوژیک و شگردهای خاص اعمال کنترل آن نبود سازمان مجاهدین خلق نیز به شکل امروزی وجود نداشت.
این فرقه ها هستند که به خاطر مسائل ایجاد شده گناهکارند و نه افراد عضوها، اعضای جدا شده و یا خانواده های قربانی مقصر نیستند، این ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد. در ادامه مطلب فوق فهم این موضوع در تنظیم رابطه درست با اعضای سازمان مجاهدین خلق و خانواده آنها بسیار اهمیت دارد. هرگز نمیشود از کسی که دست و پایش زنجیر شده و قدرت حرکت ندارد انتظار مانور بیش از حد توان داشت و او را تحت فشار قرار داد. مسؤولیت باز کردن این زنجیر ها بر عهده کسانی است که دست و پایشان باز بوده و قدرت حرکت دارند. باید به این افراد در بند به هر وسیله ممکن از بیرون کمک کرد.
اعضای فرقه ها واقعا و از ته قلب صادقند، قربانی ولی صادق. این نکته جهت تنظیم درست با اعضای سازمان برای کمک به آنها خیلی مهم است که آنها هیچ انگیزه ای به غیر از انگیزه های متعالی برای پیوستن به سازمان نداشته اند و اتفاقا همین امر مسأله را بی نهایت پیچیده و مشکل می سازد. عضو سازمان برای منافع شخصی وارد سازمان نشده است و در مقابل حتی همه چیز خود را نیز برای هدف و آرمان خویش از دست داده است. در عین احترام به آرمان های والای چنین افرادی باید آنها را به تدریج با اشکالات و اشتباهات دستگاه تشکیلاتی شان و سوء استفاده ای که از صداقتشان میشود آشنا نمود.
اعضای فرقه ها قربانیانی هستند که باید با صحبت معالجه شوند، این افراد نیاز به کمک دارند و نه پرخاش و رودرویی. اگر بخواهم از تجربه خودم بگویم در یک کلام وقتی فرد در چمبره تشکیلات گرفتار است به هیچ وجه حاضر به شنیدن حرفی به غیر از آنچه از جانب سازمان دیکته شده است نیست. از نظر او هر آنچه که خارج از تشکیلات باشد شیطانی و فاسد است. او به همه چیز حتی پدر و مادر خود به چشم دشمن نگاه میکند که آمده است تا او را از آرمان مقدسی که دنبال میکند باز دارد. به همین دلیل لازم است کمک به چنین فردی با نهایت ظرافت و صبر و ملاطفت انجام شود. درک این نکته که اعضای سازمان مجاهدین خلق حتی اگر مستقیما مرتکب ترور نیز شده باشند قبل از اینکه مجرم باشند یک قربانی اند در تنظیم رابطه با آنان و ارائه کمک به آنها بی اندازه حائز اهمیت است.
فرقه ها از همه سنین عضو گیری میکنند، این مسأله خاص جوانان نیست. برخی این واقعیت را که از همه سنین در سازمان جذب شده اند، دلیلی بر حقانیت آن میدانند. تصور بعضی افراد اینست که انسان ها صرفا در سنین خاصی جذب فرقه ها میگردند حال آنکه این موضوع مثل اعتیاد نیست که سن خاصی داشته باشد و از آنجا که تکیه بر احساسات و عواطف داشته و انگشت روی حس انسان دوستانه هر فرد میگذارد، هر کس را در هر سنی میتواند گرفتار کند.
افراد فرقه ها به ندرت از ظاهرشان تشخیص داده میشوند، در ظاهر کاملا مانند افراد عادی هستند که یک مقدار بیش از معمول دوستانه رفتار میکنند. در درون تشکیلات سازمان مجاهدین خلق به این موضوع که افراد حتی الامکان در حضور بیرونی تفاوت ظاهری با محیط پیرامون نداشته باشند خیلی اهمیت داده میشود. افراد آموخته اند که موضوعات و مقولات درون تشکیلاتی را صرفا در چهارچوب و کادر تشکیلات نگاه داشته و به بیرون درز ندهند. علت آنهم اینست که مسؤولین سازمان بخوبی واقفند که غیر منطقی و نا معقول بودن مناسبات درون تشکیلات برای کسانی که هنوز مراحل مغزشویی را بطور کامل پشت سر نگذاشته اند کاملا بارز و مشهود است و آنان را در مقابل سازمان قرار میدهد. همچنین افراد آموخته اند که در عین حالی که خود را یک سر و گردن از تمامی انسانها بالاتر و برتر میبینند از موضع جنت مکانی برخوردی کاملا دوستانه و جذب کننده داشته باشند.
هر فردی ممکن است قربانی روش های التصاق روانشناسانه فرقه ها گردد، البته کسانی که می دانند چگونه یک فرقه را تشخیص دهند کمتر در معرض قربانی شدن هستند. یکی از موضوعاتی که تعجب خیلی ها را بر می انگیزد این واقعیت است که اعضای سازمان مجاهدین خلق اصولا از افرادی فوق العاده صادق و خوش قلب و عاطفی تشکیل شده است. از آنجا که جذب افراد به سازمان نه بر اساس اقناع و دادن آگاهی بلکه بر مبنای احساسات و عواطف صورت میگیرد طبیعتا اینگونه افراد خیلی راحت تر برگزیده شده و جذب میگردند.
نفوذ در فرقه ها برای کسب اطلاعات راه مناسبی نیست، این عمل به شدت خطرناک است. نمیدانم نویسنده از چه بابت احساس خطر کرده است اما اینرا میدانم که نفوذ در سازمان مجاهدین خلق برای کسب اطلاعات کلا کاری بس دشوار بوده و فرد خیلی زود به اصطلاح لو رفته است چرا که سختی های زندگی در مناسبات درون تشکیلات را تنها کسانی که به آن اعتقاد کامل پیدا کرده اند میتوانند تحمل کرده و تاب بیاورند. برای فردی با عواطف و علائق معمولی هر انسان عادی، زندگی و کار در داخل سازمان و بریدن از زندگی معمولی برای مدت طولانی کاری فوق العاده طاقت فرسا خواهد بود.
***
در قسمت دیگری از جزوه مذکور در خصوص تعریف فرقه آمده است: هر فرقه ای را میتوان گروهی نامید که هر پنج کاراکتر زیر را دارا باشد. سپس این پنج کاراکتر به صورت زیر عنوان بندی گردیده است:
از روش التصاق روانشناسانه برای عضو گیری، تلقین و نگهداری اعضایش استفاده میکند. در بخش پیش مقداری به این موضوع پرداخته شد. افرادی که تجربه درون مناسبات سازمان را دارند با مقوله ای به نام انقلاب ایدئولوژیکی درون مجاهدین که با شاخص برجسته شدن هرچه تمام تر رهبری و تقدیس او و اطاعت بی چون و چرا از وی بارز میگردد آشنا گردیده اند. کارکرد و هدف این انقلاب که بطور روزمره با نشست های عملیات جاری تداوم می یابد به اعتراف خود مسؤولین سازمان، صرفا نگهداری نیروها در چهارچوب تشکیلات است و بس. در این خصوص اگر چه گفتنی زیاد است ولی توصیف مکانیزم آن در درون یک سازمان حتی برای کسانی که تجربه آنرا داشته اند بسیار دشوار است. در فرقه های مذهبی رهبر به جای وصل کردن افراد به خدا و پیامبر آنان را مستقیما به خویش تن وصل میکند و عملا خود را به جای خدا و پیامبر در ذهن آنان قرار داده و اتوریته مطلقش را زیر پوشش تقدس بر آنان اعمال مینماید.
یک جامعه بسته و توتالیتاریست میسازد. تصور نمیکنم بسته تر و محدودتر از مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق اساسا امکان پذیر باشد. تمامی کسانی که این مناسبات را تجربه کرده اند میتوانند بخوبی شهادت بدهند که در این چهارچوب مسؤول حکم خدا را دارد و امر او بدون چون و چرا باید اجرا گردد. ساختار سلسله مراتب و دیسیپلین درون مناسبات سازمان بسا خشک تر و بسته تر و نظامی تر از هر ارتشی است. انتقاد صرفا از بالا به پائین صورت میگیرد. همیشه در برابر هر کاستی فرد پائین تر مقصر است و به همین ترتیب رهبری که باید علی القاعده پاسخگوی اول در تمامی شکست ها و ناکامی ها باشد از لغزش و خطا مصون و مبراست و به هیچ کس پاسخگو نیست. پیروزی ها و قوت ها همه از آن رهبری و شکست ها و ضعف ها تماما از آن کادر هاست.
بنیانگذار و رهبرش خود انتصابی و دگم است، به هیچ کس پاسخگو نبوده و کاریزماتیک است. در سازمان مجاهدین خلق رهبری از پیش مشخص بوده و کسی او را تعیین یا تعویض نمیکند و او رهبر مادام العمر است. او تعیین کننده مطلق ایدئولوژی و استراتژی و تاکتیک و سیاست و عملکرد سازمان است ولی همه باید به او برای تمامی نارسایی های سازمان پاسخگو بوده و او به احد الناسی پاسخگو نیست. افراد در حد پرستش با او تنظیم رابطه میکنند و شخصیت کاریزماتیک او مبنای جذب و حفظ نیروها بوده است. او به طرق مختلف نظیر نصب عکس و پوستر و خواندن سرود و دادن شعار بطور مداوم تقدیس شده و مورد ستایش قرار میگیرد. انقلاب ایدئولوژیکی درونی مجاهدین خلق در یک کلام هدفش وصل کردن هر فرد به رهبری به گونه ای است که او را یگانه منجی نوع بشریت و تنها نقطه امید رهایی انسان های بلا دیده دانسته و تمامی عشق و عواطف خود را بی شائبه نثار او نماید.
با اعتقاد به این که هدف وسیله را توجیه میکند، سرمایه ها و افراد گول خورده عضو گیری شده را در جهت اهدافش بکار میگیرد. این نکته مصداق عینی همه عملکردهای سیاسی و اجتماعی و نظامی سازمان طی تمامی این سالیان بوده است. از نظر هر عضو تشکیلات مجاهدین خلق، گفتن هر دروغی به هر کسی حتی نزدیکترین اقوام اگر در جهت مصالح سازمان باشد کاملا مشروع و مباح است. همکاسه شدن با صدام حسین دشمن حربی مردم ایران، همسوئی سیاسی با آمریکا و اسرائیل و به قتل رساندن افراد بی گناه تحت عنوان عملیات نظامی و مسلحانه در داخل شهرهای کشور تماما در جهت منافع رهبری قابل توجیه بوده و عین خدمت به اسلام و ایران و بشریت قلمداد میشوند.
اعضا و جامعه ساختگی اش از سرمایه و اموالش بهره مند نمی شوند. این هم از جمله همان مقولاتی است که در دنیای عادی ضد ارزش و در درون مناسبات سازمان ارزش تلقی میگردد. در سازمان مجاهدین خلق سرمایه و اموال که سهل است، هیچ یک از اعضا حتی مالک احساسات و عواطف خود نیز نیستند و مالکیت همه چیز حتی تمامی قلب ها صرفا از آن رهبری است. هر چیزی حتی عشق و محبت باید منحصرا نثار رهبری گردد و هیچ کس نمیتواند نسبت به هیچ امکانی دارای توقع و انتظاری باشد. حتی انتظار تشویق در قبال بالاترین فدارکاری ها ضد ارزش تلقی شده و فرد، مورد برخورد و انتقاد قرار میگیرد. برای همه بخوبی مشخص شده است که هر گونه انتظاراتی حتی از قبیل دیدار و ارتباط با خانواده نقطه ضعف و لغزش تلقی شده و به عنوان یک خطا باید مورد رسیدگی در درون مناسبات و نشست های جمعی انتقادی قرار گیرد.
***
مجددا مطالعه دقیق این جزوه را به تمامی کسانی که تجربه ای در درون سازمان مجاهدین خلق داشته و یا به نوعی با چنین افرادی در ارتباط قرار گرفته اند اکیدا توصیه میکنم. بند بند موضوعات این جزوه حاکی از واقعیات انکار ناپذیری است که متأسفانه به دلایل مختلف مورد توجه لازم قرار نگرفته است. این واقعیت بدیهی باید مجددا در ذهن چنین افرادی جا بگیرد که هر انسانی به همان اندازه انسان است که اختیار دارد و میتواند آزاد و مستقل فکر و اندیشه کرده و تصمیم بگیرد. اگر قرار بود صرفا یک نفر فکر کرده و تصمیم بگیرد موضوع اختیار در خصوص انسان ها موضوعیتی نداشت و جوامع انسانی نیز مناسباتی مثل مورچه ها و زنبورها میداشتند.
 

خروج از نسخه موبایل