قربانیان اوهام

قربانیان اوهام
ایران‎دیدبان
می‎بایست سبک کار و اندیشۀ مجاهدین در عرصۀ سیاسی را نوعی رومانتی‎سیسم دانست که با پوششی از الفاظ سیاسی عرضه می‎شود.
لابد به خاطر دارید که دستگاه تبلیغاتی مجاهدین در آستانۀ چهارشنبه سوری، با چه سرمایه گذاری حجیم تبلیغاتی، تلاش می‎نمود تا به تصورات و احساسات خود اصالت بخشد.
مجریان برنامه‎های رنگارنگ ارگان ماهواره‎ای این گروه، با ادای جملات نمادین و سمبلیک، تلاش می‎نمودند تا اوهام خود را مجسم و قابل باور سازند.
خبرسازی‎ها و تأویل حوادث و خوشه چینی از رویدادها، همگی به مدد این احساسات می‎آیند، تا هر چه بیشتر خود را اقناع کنند که آنچه می‎گویند ریشه‎ای بیرونی داشته و واقعی است.
مجریان با دوختن چشم به نقطه‎ای نامعلوم و سخن راندن از زمان و مکانی نامعلوم و خیره شدن بر آسمان و توصیف وعده‎ای معهود! و تحریک احساسات و هیجانات درونی هم کیشان خود، حادثه‎ای موهوم را نوید می‎دهند که کسی را به درستی از کیفیت آن آگاهی نیست و تنها باور دارند که به کمک آنها خواهد آمد، همین هم هست که آنها را زودباور و خوش‎باور می‎نماید، و به آسانی آنها را تحریک پذیر و البته اثرپذیر می‎سازد.
اینها مشخصه‎های مبارزۀ رمانتیکی، ساری در روح و روان نیروهای مجاهدین است که دنیایی فانتزی و به دور از واقعیت‎های سیاسی و اجتماعی فراهم آورده است.
در چند روز گذشته نیز دستگاه تبلیغاتی مجاهدین تلاش نمود تا برنامه‎هایی (در سطحی بسیار رقیق‎تر از چهارشنبه سوری) را برای مراسم سیزده بدر تدارک ببیند و خبر از تجمعی موهوم در روز 13 فروردین در پارک ملت داد!
گرچه گردانندگان خبیث و فریبکار مجاهدین می‎کوشند تا با استفاده از موقعیت‎های اینچنینی (مانند چهارشنبه سوری و یا سیزده بدر که به هر حال یک سنت اجتماعی غیرسیاسی است و مردم در آن شرکت می‎کنند) بهره برداری کرده و بر روی آن موج سواری کنند، لیکن برای القاع و تزریق آن بر پیکر بی جان تشکیلات خود، راهی جز توسل به رمانتی‎سیسم نداشته و فارغ از تمام معیارهای جهان واقعی و ارزیابی‎های سیاسی، با شور و فتوری فاقد شعور، به مشابه سازی و سمبلیزه کردن ذهنیات و اوهام خود و حقنه کردن آن به نیروها می‎پردازند.
در منگول بودن و عقب ماندگی مجاهدین همین بس که دعاوی یک مبارزۀ جدی سیاسی را محکوم به پیروی از چنین روشی میکنند، تا آنجا که در مواجهه با نیروها، آنها را به خلسه‎ای فرو می‎برند که مرگ را با تمام ابهام‎هایش، با مدیحه سرایی در باب ستاره شدن در آسمان ناکجاآباد، پذیرا گردند.
مهم‎تر از آن که چنین رویکردی را سوءاستفاده‎گری بنامیم، باید آن را اعتیادی غیرقابل درمان دانست که آنان را به نشئه‎ای فرو می‎برد که ناتوانی‎های خود را از یاد برده و خود را پهلوان رؤیایی افسانه‎ها می‎بینند.
نشئه‎ای که پیچیدگی‎های عمیق و هزار لایه‎ای از توهمات و افسون را به همراه دارد. تا آنجا که انبوه تراوشات درونی، متونی که آن را شعر می‎خوانند و همه در سبک و نگارش یک‎دست و قالب و کلمات مشابه تولید شده است را با دست‎آوردهای اجتماعی که لازمۀ یک مبارزۀ جدی است، اشتباه می‎گیرند و گاهی آدم را به یاد ال.اس.تی خورده‎ای می‎اندازند که هر چرت خود را که لاجرم سرش را به پایین پرت می‎کند، همسان سقوط آزاد از برجی بلندمرتبه احساس می‎کند.
بازشناسی چنین روحیه و فرهنگ و تبیین آن، از ضرورت شناخت ابزارهای کنترل نیروی دار و دستۀ رجوی بیرون می‎آید و به شناساندن، عمق پرت افتادگی، جهل و حقارت فرقۀ رجوی راه می‎برد.
 

خروج از نسخه موبایل