مرضیه دیریست که دیگر مرضیه نیست

 مرضیه دیریست که دیگر مرضیه نیست
بهزاد علیشاهی ، نوزدهم آوریل
من مرضیه را در بدو ورود به ارتش آزادیبخش و از نزدیک شناختم دیدیم در نشست اولیه مسعود وقتی که هنوز خیلی ها تا دوماه بعد خبر نداشتند مرضیه آمده و در عراق است ،خواستم از نزدیک با او حرف بزنم شاید به عشق و رویای حرف زدن با آن خواننده قدیمی که صدای بوی جوی مولیانش هنوز در گوشم بود ، شاید هم به عشق اینکه به او بفهمانم که مسعود رجوی در باره او گفته که : مرضیه تفاله بورژوازی است ونیز گفته فقط بخاطر خواهر مریم است که این تفاله ها به ما میپیوندند پس او را تشویق نکنید خواهر مریمتان را تشویق کنید وبجای مرضیه غزلخوان بخوان دوباره بخوان، بگویید مرضیه غزلخوان برای مریم بخوان ؛ من با مرضیه صحبت کردم با هم عکس گرفتیم ، او نمایشنامه های مرا دیده بود و خوشش آمده بود برای همین چندین بار به خانه اش دعوت شدم ، همیشه نیکو خائف مراقب و محافظ او بود که کسی با او چیزی نگوید ، من هم نتوانستم و نخواستم ، چون از همان اول دیدم که او دیگر مرضیه ای نیست که مادرم ترانه هایش را زمزمه میکرد ، او دیگر خواننده بوی جوی مولیان نیست ؛ او شده بود خوانند ه سرود های مجاهدین و به مسعود میگفت سردار زمان و مسخ این دستگاه جهنمی شده بود و بسیار بدتر از بقیه چون از احترام سالیان مردم به خودش داشت سوءاستفاده میکرد و میخواست آن را به جیب مجاهدین بریزد ، اما عافل از اینکه مردم هوشیار تر از آنند که کسی را فقط برای هنرش تا ابد به یاد بسپارند ؛ اگر تختی ،تختی شده برای مردانگی و در کنار مردم بودنش شده و برای همین الان کسی اسکندرفیلابی را دیگر قهرمان نمیداند چون قهرمانی به نشان و کمربند نیست ؛ مدال و نشان قلب ملت است.
مرضیه الان در صفی ایستاده که از آمریکا میخواهند به ملت ایران حمله کنند! دیروز در همین صف مرضیه ژنرالهای عراقی را ستود و قبل از معرفی به ارتش آزادیبخش برای آنها خواند و یکبار هم قبل از جشنواره بابل برای پسران صدام ، اذهان این مردم به هیچ صدایی که صاحب صدایش با خائنین باشد دل نخواهد بست. شاید روزی مرضیه خودش را از این چنبره بجهاند اما تا آنموقع و تا پوزش خواهی از خلق قهرمانی که به ضدیت با آن پرداخت باید گفت مرضیه دیریست که مرضیه نیست و خانم میترا یوسفی در موردش چه خوب گفته که :
گویا دیگربار منافقین پیشانی سیاه به صرفه بیرون آوردن مرضیه از انبار افتاده اند و لابد یک سری دوپینگ، دود و دم، تمرین و مراقبت های ویژه برایش تدارک دیده اند تا چند ساعتی برپای دارندش و بتواند مجیز « لیدی مکبث » عصر جدید را هم بگوید. به اضافه ی صحبت های درگوشی به تحریک جاه طلبی، وسوسه ی تداعی روزی که علی آباد هم شهری بود! و مرضیه راستی راستی هنرمند و خواننده یی با ملاء واقعی و اجتماعی. در ترانه هایش منتظر وفا و یاری بود! ( دریغا حال با 180 درجه تغییر، یار و یاور قلع وقمع عشق و وفا وعاطفه شده، ازهنرمندی به مطربی، به قول پسرش برای« گرگها » نزول کرده است).
بله مرضیه الان این موجود است و نه هنرمند نه ملی و نه حتی خواننده برای همین هم در این کنسرت با اقبالی روبرو نشد ؛ کنسرتی که مجاهدین به گفته خودشان ازیک سال و نیم پیش در تدارک آن بودند و همه نفراتشان را با اتوبوس به آنجا رسانده بودند فقط دوهزار و هشتصد نفر جمع شدند ، مقایسه ای با کنسرتهای خوانندگان در خارج کشور که با بیست تا سی هزار شرکت کنند ه بخوبی نشان میدهدکه مرضیه را کسی دیگر مرضیه نمیداند.
این مطلب از سایت همبستگی را بخوانید :
تدارك براي اين كنسرت كه نزديك به دو هزار و هشتصد نفر آن را در المپيا تماشا كردند, از يكسال و نيم پيش آغاز شده, با هزينه اي نسبتا سنگين, فقط اجاره تالار المپيا بيست و يك هزار يورو بود و البته هزينه دستمزد پنجاه و سه موزيسين فرانسوي عضو اپراي پاريس.
دوستم رویا در وبلاگش به اسم حرف غریب در باره مرضیه مینویسد :
اخبار ناخوشایندی از اوضاع و احوال مرضیه به گوش می رسد. مرضیه ی خواننده را عرض می کنم، مرضیه ی سیاسی را که من نمی شناسم. خانمی که در آستانه ی هفتاد سالگی به یک گروه سیاسی ورشکسته و مسلح می پیوندد را اصلا نمی شود جدی گرفت. باید روی حساب کبر سن گذاشت. مطمئنم که چنین شخصی حتی اگر در شورای مرکزی هم باشد نمی تواند تصمیمی بگیرد.
خانم آن سینگلتون هم در کتاب ارتش خصوصی صدام درباره این خواننده خصوصی دربار رجوی و نحوه پیوستنش مینویسد :
در طول این مدت، مرضیه خواننده برای ملاقات دوستان به اروپا آمده بود. دوستان او با مجاهدین درارتباط بودند و آنان را از سفر وی خبر دار کرده بودند. مجاهدین موقعیت را غنیمت شمردند. آن ها هرچه ممکن بود برای نگه داشتن وی انجام دادند، و به عنوان خواننده مشهور زمان شاه، مرضیه نمی توانست دربرابر این توجه مجدد مقاومت کند. سه نفر به وی داده شدند تا 24 ساعت شبانه روز، هفت روز هفته، هرچه وی می خواست برایش مهیا کنند. به او خانه ای با استودیوی ضبط در پاریس داده شد. مجاهدین هزینه خواندن وی در البرت هال در لندن را پرداختند. او به عنوان رئیس کمیته فرهنگی شورای ملی مقاومت منصوب شد، و جای دکتر هزارخانی، که همراه با متین دفتری، تنها شخص مشهور باقی مانده در شورا بود، را گرفت. هدایت و مریم متین دفتری دربرابر تغییرات شورای ملی مقاومت مقاومت کرده بودند وامیدواربودند که شورا را به سازمانی دموکراتیک تغییر دهند. چندماه بعد آنان از شورا استعفا دادند.
مرضیه ای که روی تانک خواند ، مرضیه ای که برای مریم رجوی خواند ، مرضیه ای که در انتهای خواندنش در المپیاد فرانسه میگوید : و يك مسئله خيلي خيلي مهم بهتون بگم درسته من خواندم در المپيا ولي گردانندگان اين كار امشب, مجاهدين خلق بود البته خانم مرضیه مجبور است که این حرف را آخر برنامه به خبرنگار بگوید چون مجاهدین متعهد شده اند که از این کنسرت استفاده سیاسی نکنند و حرفی از مریم رجوی هم نزنند درحالی که تنها خاصیت مرضیه برای آنها همین است که به مریم رجوی اعتباربدهد دریغ که خودش هم دیگر اعتباری نزد مردم و ایرانیان خارج کشور ندارد.مرضیه دیگر نه هنرمند است ؛ نه آنگونه که خودش ادعا میکند ملی و نه جایی در قلب مردم دارد. مگر اینکه خودش را از این منجلاب برهاند و از مردم پوزش خواهی کند.
 

خروج از نسخه موبایل