« الهه »، الهه ی موسیقی ایران را آواز ده
میترا یوسفی، بیست و دوم آوریل
مرضیه را به « المپیا »، « آلبرت هال» و « گلوبن » و قصرهای صدام حسین بسپار
« جین فوندا» هنرمند ضد جنگ آمریکایی، طی یکی از جدیدترین مصاحبه های تلویزیونی می گفت رفتن به جنگ و دفاع از میهن کاربزرگی است. ولی رویگردانی، با دریافت آنک آتش جنگ براساس دلایل دروغ ( نه دفاع از میهن ) برپا شده، کاری بزرگتر است!
او با اصرار و ایقان بر مخالفت هایش با جنگ ویتنام، از رفتن به آن سرزمین و عکس گرفتن درکنار تانک های جنگی، از خود انتقاد می کند ( کاری که رجوی ها جراتش را ندارند).
هماهنگی نظر من در پیوستن و سپس گسستن از رجوی ها، با هنرمندی چنین پرآوازه بر علیه جنگ طلبی، احساس شیرین رضایت بخشی می داد و فرصتی به گفتگو با دوستان هم جبهه برعلیه دشمن مشترک، که درست درقلب این احساسات، مقاله آقای جعفر خویی را هم دریافتم.
پیش از همه ی این ها، بدنبال معرکه گری تکراری رجوی ها، نمایش با عروسک کهنه ی مرضیه، در قلب و حافظه ام، نقش الهه ی شایسته ی موسیقی ایران، خانم « الهه » بزرگتر و عظیم شد. او که به دنبال ادعاهای دروغ رجوی ها و به امید هدیه ی آزادی و سعادت، طبعا رهایی و برابری زنان به ملت ایران، شجاعانه پا به میدان گذاشت. زمان پیوستن ایشان، مقارن با گسستن من از مجاهدین بود و سبب تلخکامی ام گشت. الهه خواننده ی محبوب خواهرم و من بود و در حساسیت های عاطفی هجر و فراغ طولانی و چندین ساله از او، ظاهر شدن الهه در بساط رجوی ها بسا آزار دهنده می نمود، حتی فرصتی عاقلانه به من نمی داد که بیاندیشم… نگاه کن! او هیچ نمیداند. جایی گیرش آورده اند، مژده های منافقانه داده اند، پول زیر پایش ریخته اند، جاه طلبی فروریخته و دوران خوش گذشته را، برایش تکرار می کنند و به دامش انداخته اند. پیش از آنکه این فرصت ها را به او تقدیم کنم، خود از آن غبارهای متراکم سربلند و محکم پدیدار شد. الهه، از دام رست. و همه ی سالن های آنچنانی اروپایی را به مرضیه و امثال او بخشید.
در روزنامه کیهان لندن، احتمالا به صورت آگهی تجارتی، به اصرار تاکید برآن شده بود که مرضیه نخستین خواننده ایرانی است که در سالن « المپیا » می خواند. دریغا خواننده « کیهان » است که باید « کیهان » را در لندن آگاه کند!
« المپیا » سالن گرانقیمتی بیش نیست. و حضور درآن برهان هیچ ارزشی! نهایت شاید در تاریخ هنری ایران ثبت شود که خواننده خطاکاری با پیوستن به دشمنان ملت ایران و با هزینه ی وطن فروشی و خیانت دوسره، فروختن ملت ایران به هزینه ی خلق محروم عراق، برروی سن « المپیا » ظاهر شد. هیچ نکته ی مثبتی، در این واقعیت منفی متصور نیست. مگر تکرار معرکه گیری های رجوی ها در روز تعطیل و جمع کردن مشتی با جیب خالی برای دیدن در و دیوار سالن های آنچنانی، که بجز این، شانس و اقبال آن را نداشته اند. تازه با تلاش دوساله به اعتراف خودشان، چندان هم گیر نیاوردند. ازهمه دردآورتر برای رجوی ها، آنکه عفریته ی عظیم شان اجازه حضور و خودنمایی نداشت و طول ساعات برنامه در« المپیا»! آنچنان که به آن فخر ورزیده اند، گوشه ی ساختمان بدنامی در حومه ی پاریس بخود پیچید و حرص خورد.
مرضیه به قول آقای خویی، یکی از مادران بچه خواری بیش نیست که این صفت پلید را رجوی ها بر او نهادند.
باری، گویا اضافه بر تمام ورجه وورجه هایی که تاکنون از او کشیده اند، بار دیگری هم بر پشتش نهاده بودند که هر از گاهی باید یادآوری می کرد صاحب مجلس، رجوی ها هستند. گویا کمینه عقل سلیم، فکر دیگری می کرد.
بیایید دیگر از مرضیه حرف نزنیم، شایسته ی آنست که بدست می آورد. از الهه یاد کنیم و مرضیه را به رجوی ها ببخشیم و « المپیا»، « گلوبن » و بیاد « جان لنون » در ترانه ی از یاد نرفتنی « روزی در یک زندگی»، « آلبرت هال» با سوراخ هایش! ( لابد برای نفوذ موش هایی چنین)