تبخیرشدگان
کنکاشی در قتل علی زرکش
( در مورد قربانیان و مفقودین در سازمان مجاهدین خلق)
( قسمت پاياني )
محمد حسین سبحانی
جدا از نامه علی زرکش به همسرش مهین رضایی، موارد دیگری نیز وجود دارد که به شناخت ما از اختلافات علی زرکش و مسعود رجوی و سرانجام قتل وی ( عمد یا غیر عمد ) کمک می کند.
بعد از اعلام کشته شدن علی زرکش در عملیات باصطلاح فروغ جاویدان اعضای سازمان در درون تشکیلات از این خبر دچار بهت و حیرت شده بودند، بویژه مسئولین سازمان که علی زرکش را از نزدیک می شناختند؛ بطور جدی این سؤال برایشان مطرح شد که:
چرا علی زرکش در صف مقدم عملیات باصطلاحفروغ جاویــدان به عنوان سرباز صفر سازماندهی شده بود؟
کشته شدن علی زرکش بین گـروه های سیاسی و ایرانـیان ساکـن اروپا نیز انعـکاس وسیعی داشـت و رسانه های اطلاع رسانی و افکار عمومی آن را یک تصـفیه درون گروهی قلمداد می کردند تا بعد از شکست سیاسی و استراتژیک عملیات باصطلاح فروغ جاویدان، مدعی و جانشینی مانند علی زرکش در درون تشکیلات برای آقای رجوی وجود نداشته باشد.
یادم می آید که سازمان در آن موقع نشست های مختلفی را در این مورد در عـراق برگزار کرد و مسعود رجوی نیز برای خنثی کردن فضایی که در بالا به آن اشاره شد، دستور داد که وصیت نامه ای مـوسـوم به وصیت نامه علـی زرکش منتشر گردد. سپس این وصیت نامه در چند شب متوالی هنگام خوردن شام از بلندگوی سالن های غذا خوری کلیه پایگاه ها و قرارگاه های سازمان پخش گردید.
همزمان با دستور رهبری سازمان، صدای مجاهد نیز مصاحبه ای را با فروغ زرکش خواهر علی زرکش انجام داد.
صدای مجاهد برای توجیه و پاسخ دادن به سؤالات و ابهامات اعضای سازمان، و اینکه چـرا علـی زرکش به عنوان سرباز صفـر در خط مقـدم عملیات سازماندهی شده بود، از فروغ زرکش این گونه سوال کرد:
( متن نوشتاری این مصاحبه از نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشورـ شماره ۱۴۵ـ صفحه ۴۳ و ۴۴ عیناً نـقل می شود.)
صدای مجاهد:
در اخبار دو روز پیش صدای مجاهد اشاره شده بود به وصیت نامه شورانگیز مجاهد شهید علی زرکش. از شما خواهش می کنم متن وصیت نامه را برای شنوندگان عزیز صدای مجاهد بخوانید. بخصوص که ما شنیدیم مجاهد قهرمان علی زرکش در وصیت نامه خودش که چند روز قبل از عملیات فروغ جاویدان نوشته با اصرار از رهبری سازمان خواسته که مثل سایر رزمندگان و فرماندهان دیــگر شخصاً بتواند در میدان نبرد شرکت کند.
پرسش رادیو مجاهد دقیقاً نشان دهنده فضای مبهم و سؤال برانگیز چگونگی کشتــه شدن علی زرکش در درون و بیرون سازمان می باشد، در غیر این صورت ضرورتی به طرح این پرسش و پاسخ نبود.
جالب است کـه وقتی به متن وصیت نامه علی زرکش مراجعه می شود، هیچ اثری از گفته گـوینده رادیو مجاهد دیده نمی شود که وی درخواست کرده بـاشد به عنوان سرباز صفر در خط مقدم عملیات باصطلاح فروغ جاویدان سازماندهی شود.
اما وصیت نامه علی زرکش که اتفاقاً از جانب سازمان مجاهدین منتشر شده ، و در اصالت آن حداقل سازمان نمی تواند تردید وارد کند، مطالبی وجود دارد که نشان می دهد که چگونه وی به میدان مرگ فرستاده شده است. اما لازم است ابتدا مطالب و خاطراتی را در مورد وصیت نامه نویسی کلیه اعضای سازمان قبل از عملیات فروغ جاویدان توضیح بدهم.
زرکش چگونه وصیت نامه خود را نوشت؟
همانطورکه اطلاع دارید در ۲۷ تیر ماه سال ۱۳۶۷ در میان حیرت افکار عمومی و بخصوص رهبری سازمان، رژیم جمهوری اسلامی آتش بس در جنگ و قطعنامه شماره ۵۹۸ شورای امنیـتِ سازمان ملل متحد را پذیرفت و آیت الله خمینی نیز از آن به عـنوان نوشیدن جام زهر یاد کرد.
در این پیوند مسعود رجوی در اوج غافل گیری در پایان یک استراتژی قرار گرفت. استراتژی ای که پایه های آن بر روی شعار صلح طناب دار رژیم بنا شده بود. در این شرایط مسعود رجوی فقط دو راه پیش خود داشت و جبراً رهبری سازمان می بایست یکی از آن دو را انتخـاب می کرد.
راه حل اول:
رهبری سازمان نیز مانند رهبری رژیم جمهوری اسلامی ، ظرفیت نوشیدن جام زهر را داشت و انتقاد سیاسی، استراتژیک از خود و مبارزه مسلحانه را در برنامه کار قرار می داد.
راه حل دوم:
با پافشاری بر استراتژی نادرست مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه و ادامـه شعار غیر واقعـی صلـح طناب دار رژیم بر نوشیدن جام قدرت طلبی ادامه می داد.
رهبری سازمان مجاهدین به دلیل عدم جسارت سیاسی و ایدئولوژیک و نداشتن ظرفیت انتقـاد از خــود، راه حل دوم را برگزید و بر استراتژی مبارزه مسلحانه اصرار ورزید و عملیات باصطلاح فروغ جاویدان را برنامه ریزی و طراحی کرد.
من آن موقع در شهر بغداد در بیمارستان طباطبایـی کار می کردم و محمود عضدانلو مسئول تشکیلاتی من بود. وی تمام اعضای سازمـان را در سالن عمومی پایگاه طباطبایی جمع کرد و گفت:
سریعاً تا دو ساعت آینده همه کارهایتان را جمع و جور کنید. همه باید به قرارگاه اشـرف برویم.
محمود عضـدانلو توضیح نداد که چه خبر است؟ ولـی همـه حـدس می زدنـد که نشست رهبری سازمان خواهد بود. بلافاصله چند دستگاه اتوبوس عراقی هم رسید. همه افراد پایگاه حتی بیماران و مجروحین عملیات های قبلـی (1) آماده رفتن به قرارگاه اشرف شدند و تنها تعداد محدودی از مجروحین که به لحاظ پزشکی بد حال و غیرقابل انتقال با اتوبوس بودند، در بیمارستان طباطبایی با دو یا سه پرستار و امدادگر باقی ماندند.
همه لباس های فرم اتو کشیده مان (2) را پوشیدیم و سوار اتوبوس شدیم و به سمت قرارگاه اشرف حرکت کردیم. یکی از بچه ها که به زبان عربی تسلط داشت، کنار راننده نشست تا راننده عراقی را راهنمایی کند.
به محض وارد شدن به قرارگاه اشرف، شرایط کاملاً غیرعادی در قرارگاه به چشم می خورد. ترافیک شدید عبور و مرور خودروهایی که از پایگاه ها و قرارگاه های دیگر به قرارگاه اشرف آمده بودند، کاملا مشهود بود.
بسیاری از بچه ها خوشحال، و شور و شوق زیادی داشتند. آنها احساس می کردند که چند روز دیگر در ایران خواهیم بود، بعضـی ها نیز سکـوت کرده و در فکر فرو رفته بودند. راننده عراقـی اتوبوس هم فضـای غیر عـادی ما را متوجه شده بود. اتـوبـوس ها و خـودروهای مخـتلف و همچنین افـراد به صورت پیاده به سمت سـالن اجتماعات درضلع جنوبـی قرارگاه اشرف در حرکت بودند. همه کارها با عجـله و شتــاب در حال انجام شدن بود. اما هنوز یک چیز بدون عجله و با صبر و حوصله انجام می شد و آن هم بازرسی بدنی اعضا و مسئولین سازمان برای ورود به سالن اجتماعات توسط ستاد حفاظت مسعود رجوی بود.
افراد بعد از بازرسی بدنی گروه گروه وارد سالن می شدند. سالن کاملاً پر شده بود. در سالن نشست هم مانند داخل اتوبوسی که از بغداد به قرارگاه اشرف آمده بودیم، بعضی ها خندان و شاد بودند، بعضـی ها نیز به نقطه ای خـیره شده و در حال فکرکردن بودند، بعضی ها نیز در بیرون سالن اجتماعـات نشسـته بودند که معمولاً منتقدین و معترضین در این دستـه قرار داشتند.
همیشـه یکی از کارهای مهدی ابریشمچی قـبل از آمدن رهبری سازمان، این بود سراغ افرادی که بیرون سـالن نشسته بودند و چند نفری در حال صحبت کردن بودند، برود و از آنها بخواهد که به داخل سالن اجتماعات بیایند.
بچه ها در داخل سالن عمومی در حال صحبت و فکر کردن بودند کــه محمود عطایی (3) از پشت بلندگوی سالن نشست با صدای بلند فریاد زد:
برپا!
تمام بچه ها هم با شنیدن برپا از روی صندلی ها برخاستند و با حالت نظامی و خبردار ایستادند. سپس مسعود و مریم در حالیکه علیرضا باباخانی محافظ شخصـی مسعود رجوی پشت سر آنها حرکت می کرد بر روی سِن قرار گرفتند و دوباره صدای محمود عطایی از پشت بلندگو در سالن پیچید، و فریاد زد:
برجا.
سپس شعار ایران، رجوی ـ رجوی، ایران در سالن طنین انداخت. من احساس می کردم بعضی از بچه ها به شوق دیدار ایران این شعار را بلند تر از گذشته فریاد می زنند و دست هایشان را محکم تر به هم می کوبند، ولـی آنهایی که می توانستند تنـگه چـهـار زبر 0(4) را از قـبل به لحـاظ سیاسـی و استراتژیکـی، پیش بینـی کنند، دست هایشان به سختی به یکدیگر می رسید.
از مطالبی که در نشست توجیه عملیات باصطلاح فروغ جاویدان که توسط مسعود رجـوی مطرح شد، فعلاً صرفنظر می کنم و در فرصت مناسب به آن خواهم پرداخت، ولی در این نشست به دستور مسعود رجوی قرار شد، تمامی اعضا و مسئولین سازمان وصیت نامه های خود را حداکثر در ۲۴ ساعت آینده بنویسند.
ما وقتـی به بغـداد برگشـتیم نخـستین کار ما در هر سطـح و رده تشکیلاتـی، نوشتن وصیت نامه بود. یادم است من در وصیت نامه ام علاوه بر اینکه آرمان و انگیزه هایم از مبارزه را بیان کرده بودم، به همسرم نیز توصیه کرده بودم که بعد از کشته شدن من، حتماً ازدواج کند. به همین ترتیب تمام اعضا و مسئولین سازمان در بخش ها و ستاد ها و یکان های نظامی به نوشتن وصیت نامه اقدام کردند و علی زرکش نیز مؤظف بود که وصیت نامه خود را در مدت ۲۴ ساعت بنویسد.
متن موسوم به وصیت نامه علی زرکش که سازمان مجاهدین در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجـویان مسلمان خارج از کشورـ شماره ۱۴۵ ـ صفحه ۴۴ منتشرکرده است، به ترتیب زیر است:
مسعود و مریم
نامه ام را بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و با تعظیم به مسعود و فرزند دلبندش، انقلاب نوین ایران و با سپاس به مریم که مسیر برقراری روابطی در خور مسعود را هموار کرد، آغاز می کنم.
چند روزی در نوشتن این یاد داشت تأخیر دارم. پشت اشکالات و انتقادات فردیم گیر بودم. از خدا استغفار می طلبم و دست شفاعت به سوی شما دراز کرده ام. یادداشت حاضر را بمنزله وصیت نامه می نویسم و……
(تو) انقلاب ایران را از حلقوم گشوده امپریالیست ها و نوکران دست نشانده آنها و بورژوازی وابسته گرا بیرون کشیده بودی و درون سازمان را در مقابل گستــرش تمایلات بورژوایی، بیمه کرده بودی.
اکنون که لحظه انقلاب را با شاخص آغاز خراب شدن دیوار جنگ بر روی رژیم خمینی به چشم می بینم، و در حقیقت اکنون که می بینم اساس کار قیام را که بارورکردن آن تا لحظه انقلاب بوده است، انجام داده ای، پرده دیگری از خود بخود گرایی که در تصورات گذشته خودم نسبت به لحظه انقلاب و این تصور که گویا آن لحظه تا درجاتی مستقل از کنش و واکنش های سازمان یافته مجاهدین ممکنست بوجود آید، از جلو چشمانم به کنار می رود و اضطـراب عدم تعین در آن لحظه و به تبع آن احساس ضرورت ریسکی غیر قانونمند، جای خود را به تعین و اطمینان قلبی می دهد که گام هایم را در مسیر انجام وظایف جاری و پذیرش فدای هرچه بیشتر در این مسیر قانونمند، استحکام می بخشد. به نحوی که می بینیم با طرح یا طرح های عملیاتی آینده، در صحنه نبرد، نیروها توده و توده ها بهمن شده و طومار رژیم را در هم خواهد پیچید. بنابر تمام اینهاست که فقط یک کلام حرف دارم. چون سال هاست که دیده ام تو در جهت منافع خلق وانقلاب، قـبل ازهـمه و بـیش ازهـمه از خـودت ( و اکـنون تـو و مـریم از خـودتـان ) مـایه می گذاری؛ از تو مـی خواهم که مستقل از فرد خـودت، به تمـاشـای صحنه ایـستاده و تصـدیق کنـی
که بـرای من (به عـنوان ذره ای ناچیز از مجـاهدین) و برای تمـام مجاهدین چقدر گواراست که هزار بار جان ببازیم تا مردم در کنار مسعود و مریم حلاوت پیروزی انقلاب نوین ایران را دریابند.
برقراری چنین رابطه ای از من ( و از ما ) دریغ نکنید. هر چه مرا در این راسـتا که همانا راستای تحقق جامعه بی طبقه توحیدی است، بخوانید، در این دنیا و در آن دنیا منت دار خواهم بود.
مرگ برخمینی ـ درود بر رجوی
نابود استثمار
علی زرکش ۲۶ تیرماه ۱۳۶۷
( پایان نقل قول )
اما در مورد مطلب بالا که سازمان مدعی است وصیت نامه علی زرکـش می باشد و دستی در آن نبرده است، نیز چند ابهام و پرسش اساسی وجود دارد که فقط مسعود رجوی می تواند پاسخگو باشد.
۱ـ چرا زرکـش در نوشتن وصیت نامه ای که قرار بود ۲۴ ساعته نگاشته شود، چند روز تأخیر داشته، و دلیل این تأخیر را انتقادات فردی خودش دانسته است؟
۲ـ هنگامیکه علی زرکش از نوشتن وصیت نامه امتناع کرده است، چه کسی سراغ وی رفته و او را تهدید یا تشویق برای نوشتن وصیت نامه کرده است؟
۳ـ جمله «این تصور که گویا آن لحظه( انقلاب) تا درجاتی مستقل از کنش و واکنش های سازمان یافته مجاهدین ممکنست بوجود آیـد» به لحاظ سیاسی و استراتژیک چه مفهومی دارد؟
آیا جمله بالا نشانه ای کوچک ـ اما بسیار عمیق ـ از اختلافات سیاسی و استراتژیک زرکش با رجوی نمی باشد که به حکم اعدام و زندان برای زرکش منجر شد؟
۴ـ آیا بـعد از هیجده سال آنچه علـی زرکش در مورد تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی ایران خارج از پارامتر مجاهدین اعتقاد داشت، رقم نخورده است؟
۵ـ آیا ریسکی غیر قانونمند که در متن نوشته زرکش می باشد. در عملیات غروب جاویدان به کشته شدن بیش از ۱۲۲۸نفر از اعضا و مسئولین سازمان منجر نشد؟
6ـ آیا این قتل عمد محسوب می شود؟
7ـ چرا باید علی زرکش در خط مقدم عملیات فروغ جاویدان سازماندهی می شد؟ آیا به دلیل کمبود نیرو بوده است؟ آیا نمی توانست وی مثل صد ها نفر دیگر از اعضای ارشد سازمان در پشت جبهه سازماندهی شود؟
8ـ آیا نمی توان گمان کرد که وی به عمد در خط مقدم سازماندهی شده تا توسط سربازان رژیم جمهوری اسلامی کشته شود؟
اگر بپذیریم که رجوی به عمد علی زرکش را در صف مقدم جنگ سازماندهی کرده تا کشته شود، حال او با صحنه ای مواجه می شود که علی زرکش سالم از صحنه عملیات به عراق بر می گردد، آیا منطقی نیست وی مثل ده ها نمونه قتلی که سابقه آن در تاریخچه سازمان مجاهدین وجود دارد، توسط فرد مورد اعتمادی به قتل برسد؟آیا در صورت زنده ماندن علی زرکش، صحت تحلیل های سیاسی و استراتژیک خودش را به رخ رجوی نمی کشید؟
آیا با زنده ماندن علی زرکش یک چالش جدید در رهبری رجوی پدید نمی آمد؟
همه اینها دلایلی است که ذهن را به سمت یک قتل عمد پیش می برد و درانتهای این بحث لازم است احساسم را در مورد کشته شدن علی زرکش بیان کنم. اگر چه برای اثبات آن دلیل و سند کافی ندارم، ولی بر اساس احساس و تجربه تشکیلاتی و قرائنی که برای خود دارم، حدس می زنم که علی زرکش توسط مسعود قربانی فرمانده تیم های ویژه عملیاتی در داخل کشور ــ که مورد اعتماد شخصی مسعود رجوی قرار داشت در صحنه عملیات فروغ جاویدان کشته شد و سپس مسعود قربانی نیز توسط فرد دیگری کشته شده است تا ردّی برجای نماند.
من فکر می کنم باید پرونده قتل علی زرکش همچنان باز بماند تا ابعاد واسناد دقیقتری از قتل وی توسط آیندگان به دست ما برسد. همانطور که آقای محسن نجات حسینی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین، بعد از 17 سال در سال 1380 با شجاعت از قتل مرتضی هودشتیان در بغداد در سال 1353 پرده برداشت، باید امید داشت که افرادی در آینده با شجاعت و جسارت نجات حسینی ها زبان بگشایند، و رازهای پنهان را عریان کنند.
زیرنویس ها:
(1) عملیات آفتاب و چلچراغ به ترتیب در تاریخ ۷ فروردین ۱۳۶۷ و ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ صورت گرفت.
(2) سازمان به کلیه اعضا و مسئولین دستور داده بود که همیشه یک لباس فرم نو و اتو کشیده برای نشست های رهبری سازمـان به صورت آماده داشته باشند تا جلوی دوربین های تلویزیونی همه تر و تمیز جلوه کنند. اخیراً نیز سازمان به کلیه آقایان دستور داد که از رنگ مواستفاده کنند تا جلوی دوربین های تلویزیونی موهای سپید شده دربیابان های بغداد پنهان بماند. البته خانم ها در این زمیــنه نیز محروم بودند و به دلیل داشتـن روسری و ضوابط تشکیلاتی مجاز نیستند از رنگ مو استفاده کنند.
(3) محمود عطایی با نام تشکیلاتی حمید از اعضای قدیمی سازمان می باشد. وی اهل شهرستان تایباد، و از همین شهر کاندیدای سازمان برای انتخابات مجلس شورای ملی بود. وی مدتی نیز زندانی سیاسی در زندان های رژیم شاه بود. وی بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ عمدتاً در ستاد های اطلاعاتــی و امنیتی و نظامی سازمان فعالیت می کرد. محمود عطایی بعد از مسعود رجوی و علی زرکش فرد شماره ۳ سازمان محسوب می شد. وی در زمانیکه از موضع و رده قبلی خود پایین آمده بود، مدتی مسئول مستقیم من در انتظامات قرارگـاه اشرف بود. به نظر من او عمدتاً یک تیپ اجرایی بود و قدرت تحلیل سیاسی نداشت و تحصیلات وی نیز حداکثر دیپلم متوسطه بود. اتفاقاً به نظر من یکی از دلایل رشد تشکیلاتی وی در فاز سیاسی و تا سال ۱۳۶۸ و بحث طلاق های اجباری این بود که رجوی تهدیـدی از جانب وی به لحاظ سیاسی، تشکیلاتی برای خود تصور نمی کرد. رجوی تا وقتی که برای حـذف علی زرکش به وی احتیاج داشت وی را در رتبه تشکیلاتـی گذشته اش استفـاده کرد ولی بعد از حذف علی زرکش بتدریج رتبه محمود عطایی نیز از فرد شماره ۲ پایین آمد. وی در سـال ۱۳۶۴ عضو دفتر سیاسی و در در سال ۱۳۷۰ عضو هیئت اجرایی بود. وی در عملـیات باصطلاح فـروغ جاویدان از طرف مسعـود رجـوی به عـنـوان فرمانده فتح تهران انتخاب شد.
(4) عملیات باصطلاح فروغ جاویدان یک اشتباه کودکانه نظامی و سیاسی توسط مسعود رجوی و سازمان مجاهدین بود که بسیاری از کارشناسان نظامی، این عملیات را یک خودکشی و خود زنی ارزیابی کردند. البته مردم عادی نیز که فقط برای یکبار جاده اسلام آباد به کرمانشاه را پیموده بودند نیز متوجه این خودزنی نظامی شدند. زیرا در جاده اسلام آباد ـ کرمانشاه، گردنه حسن آباد قرار دارد و بعد از این گردنه، دشت حسن آباد واقع شده است. دشت کاسه مانندی که ۸ الی ۹ کیلومتر از جاده اسلام آباد ـ کرمانشاه از داخل آن عبور می کند. دور تا دور این دشت را ارتفاعات و کوهستانها فرا گرفته اند. خروجی این دشت کاسه مانند به تنگه چهارزبر منتهی می شود که حــدود ۴ کیلومتر طــول دارد. تنگه چهارزبر عــلاوه بر این که از چـپ و راست محصور در ارتفاعات است، در ورودی و خروجی خود نیز با دو ردیف یال موازی مشخص می شود که مانند دو سپر و دو دیوار بلند طبیعی و مشرف بر جاده عمل می کند. در این شرایط رجوی قصد داشت با نیروهایی که از اروپا و آمریکا و چهار گوشه جهان در طول یک هفته به عراق برده بود ــ نیروهایی که حتی یک تیر نیز تاکنون شلیک نکرده بودند ــ از این منطقه و در مقابل ارتش و سپاه و سایر نیروهای نظامی رژیم جمهوری اسلامی عبور کند.