راه حل سوّم ! پنجره ای که به جایی باز نمیشود.
ابراهیم خدابنده، ارديبهشت 1385
مدت مدیدی است که در میان موضع گیریها و تبلیغات سازمان مجاهدین خلق به مقوله ای تحت عنوان راه حل سوم بر میخوریم که به عنوان یک راه حل استراتژیک در شرایط جدید سازمان مطرح گردیده و بر روی آن مانور میشود. تا جایی که امکانات اجازه میدهد و به میزانی که توانسته ام به مطالعه حول این راه حل بپردازم، اگر اشتباه نکرده باشم چنین متوجه شده ام که سازمان مجاهدین خلق بعد از تحولات بزرگی که سه سال پیش به ناچار از سر گذراند به یک راه حل جدید برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و کسب حاکمیت در ایران که هدف اصلی و نهایی اش میباشد دست یافته است. در این رابطه، راه حل اقدام به تهاجم نظامی علیه ایران توسط غرب و همینطور راه حل استمالت و مماشات در برابر نظام برای کسب امتیازات سیاسی رد شده و راه حل خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق از لیست های تروریستی در غرب و باز پس دادن سلاح های ارتش آزادی بخش مستقر در عراق ارائه گردیده است که فرضاً ارتش آزادی بخش بعد از تسلیح و دریافت لجستیک و پشتیبانی لازم، از عراق حرکت کرده و پس از مقابله با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به فتح تهران و برقراری حاکمیت مطلوب خود نائل آید.
اولا روشن است که مخاطب این راه حل، غرب و به طور خاص آمریکاست. یعنی نوعی راه حل و استراتژی ارائه شده است که در آن قرار است آمریکا کاری را که خواسته سازمان است انجام دهد و در این راه حل تا جایی که سراغ دارم فکری برای اینکه اگر آمریکا متقاعد نشود تا به حرف سازمان گوش بدهد نشده است و طبق معمول مردم ایران هم کاملا از معادله حذف شده اند. تا جایی که عقلم میرسد معمولا استراتژی یک سازمان مستقل و انقلابی، بر مبنای آنچه خود باید انجام دهد تنظیم میگردد و قاعدتا نباید منوط به نظر مساعد و اذن دیگری و آنهم کشوری مثل آمریکا شود. بهرحال به قول آقای بیژن نیابتی: ایده آل مجاهدین به رسمیت شناخته شدن اقتدار نظامیشان در قالب ارتش آزادی بخش ملی و آلترناتیو یکدست سیاسیشان تحت عنوان شورای ملی مقاومت توسط آمریکایی هاست. که البته به درستی آنرا کاملا غیر واقعی خوانده است چرا که آمریکا صرفا آلترناتیو مقبول خود را که سلطنت طلبان و جمهوریخواهان وابسته در آن نقش اصلی را داشته باشند به رسمیت خواهد شناخت و هرگز خواهان یک انقلاب قهرآمیز در ایران نخواهد بود مگر آنکه کنترل نظامی آن تماما در دست خودش باشد.
ثانیا فرض بگیریم که غرب و آمریکا تمامی خواسته های سازمان را برآورده کنند؛ یعنی هم نام سازمان را از تمامی لیست های تروریستی خارج کرده و هم سلاح های مصادره شده را تحویل دهند. این شرایط تازه مثل شرایط سالهای طلایی بعد از عملیات فروغ جاویدان میشود. در اینجا آیا جای این سؤال باقی نمی ماند که سازمان برای سالیان متمادی شرایط مطلوبی که ترسیم میکند را در عراق داشت ولی حرکتی از جانب ارتش دیده نشد پس چگونه در شرایط فعلی بازسازی همان شرایط میتواند راه گشا باشد؟ لابد سازمان به حمایتهایی بیشتر از آنچه صدام ارائه داده بود چشم دوخته و مثلا نوعی اقدام مشترک نظامی را مد نظر دارد که در آن صورت آمریکا بعید است که هم وارد اقدام نظامی بر علیه نظام شود و هم سازمان مجاهدین خلق را در رسیدن به قدرت پشتیبانی نماید. واقعیت اینست که آمریکا و غرب صرفا در صورتی نام سازمان را از لیست های تروریستی حذف خواهند کرد که سازمان بطور قاطع و علنی مبارزه مسلحانه و گذشته خود را کاملا نفی کرده و قبل از هر چیز ارتش آزادی بخش را رسما منحل نماید. همچنین آمریکا در حالتی آلترناتیو مجاهدین خلق را به رسمیت خواهد شناخت که کاملا به هیبت یک آلترناتیو وابسته در آید. مخلص کلام اینکه سازمان باید هم در استراتژی و هم در تاکتیک یک چرخش اساسی بنماید تا مقبول آمریکا گردد، آنچنان چرخشی که سر خیلی از نیروها گیج رفته و از گردونه به بیرون پرتاب شوند. آیا سازمان مجاهدین خلق که اینچنین به دامن آمریکا آویخته آمادگی این چرخش اساسی را پیدا کرده است؟
ثالثا سازمان مجاهدین خلق همیشه عنوان میکند که قرار گرفتن نام سازمان در لیست های تروریستی و همچنین بمباران قرارگاهها در عراق و خلع سلاح ارتش آزادی بخش به خواست نظام جمهوری اسلامی انجام پذیرفته است. سؤال اینست که اگر غرب و آمریکا چنین رابطه حسنه ای با نظام دارند که به راحتی علیرغم تمامی مشکلاتی که با هم دارند این چنین خواسته هایش را، آنهم در برابر نیرویی که اینقدر تلاش میکند نظرشان را جلب نماید، برآورده میکنند پس چه جای امید وجود دارد که ناگهان خط عوض کرده و طرف سازمان مجاهدین خلق را بگیرند. از طرفی اگر بر فرض ؛ غرب به خواست نظام عمل کرده باشد لابد منافعی در این کار داشته است و سؤال اینست که چگونه سازمان مجاهدین خلق میخواهد منافع غرب را بیش از نظام تأمین نماید که انتظار دارد غرب و خصوصا آمریکا خط و برنامه ای خلاف عملکرد و منافع گذشته اش پیش گرفته و خود را تسلیم راه حل سازمان نماید.
اما سؤال فردی خودم که به شدت ذهنم را مشغول کرده اینست که آیا این به اصطلاح راه حل واقعاً میتواند طرح و برنامه یک سازمان اسلامی، انقلابی، ملی، مردمی، ضد استثماری و ضد استعماری با سابقه بیش از 40 سال مبارزه بی وقفه و کاروانی از شهدا باشد؟ بیشتر به نظر میرسد که گویی کارشناسانی در پنتاگون نشسته و برای آمریکا راه حل ارائه داده اند تا منافعش بیشتر و بهتر تأمین شود. با خودم فکر میکردم که اگر بنیانگذاران سازمان امروز زنده میشدند و پشت کامپیوتر نشسته و گشتی در سایت های اینترنتی مختلف و متعدد سازمان مجاهدین خلق میزدند آیا واقعاً سازمان خود را باز میشناختند؟ آیا این سازمان همان تشکلی است که اعضای مسؤول و با سابقه فعلی در آن در ابتدای ورود برای خود ترسیم کرده بودند؟ راستی اگر فرضاً 20 سال پیش، وضعیت امروز سازمان مجاهدین خلق برایشان به روشنی تصویر میشد آیا واقعاً وارد آن شده و عضویت در آنرا میپذیرفتند؟ قویا توصیه میکنم که اعضای سازمان مجددا مراجعه ای به کتب سالهای اولیه بعد از انقلاب و همچنین نشریات مجاهد آن دوران داشته باشند، گو اینکه شک دارم چنین کتب و انتشاراتی در حال حاضر اساسا در دسترس آنان قرار گیرند. من در سازمان آموخته بودم که طیف نیروهای سیاسی به شکل یک دایره است. یعنی منتهی الیه چپ آن عملا درست در کنار منتهی الیه راست قرار میگیرد. امروز این را خود به عینه دیدم.
واقعیت اینست که راه حل سوم اساسا یک استراتژی نیست و همان راه حل نظامی آمریکاست که سازمان خوش خیالانه میخواهد در آن سهیم شده و نقش خود را در آن پر رنگ نماید. آمریکا دو راه برای تعیین تکلیف نظام جمهوری اسلامی در پیش روی خود متصور میبیند. یکی راه حل نظامی مثل نمونه عراق و دیگری راه حل سیاسی یعنی وادار کردن نظام به عقب نشینی و متقابلا گرفتن امتیازاتی از جمله دادن آزادی عمل به نیروهای نزدیک به آمریکا که اصطلاحا در جهان انقلاب مخملی نام گرفته است. سازمان مجاهدین خلق که در هر دو راه حل سر خود را بی کلاه میبیند فکر میکند میتواند آمریکا را متقاعد نماید تا سرنگونی قهرآمیز نظام را به نام ارتش آزادی بخش ملی انجام دهد تا نقش سازمان در آینده ایران تضمین گردیده باشد. این رؤیا که به جای استراتژی نشسته است البته هرگز به حقیقت نخواهد رسید.
بهرحال لازم است تأکید کنم که سازمان در گذشته و حال دو مشی و عملکرد فوق العاده غلط را پیش گرفت. در گذشته تلاش کرد تا روی جنگ ایران و عراق سوار شده و با جلب نظر صدام حسین و ایستادن در کنار دشمن متجاوز و تشکیل ارتش آزادی بخش در عراق به مقاصد خود دست یابد؛ و در حال حاضر نیز سعی میکند تا با جلب نظر آمریکا جای خالی صدام حسین را در استراتژی خود پر نماید؛ و البته در هر دو حا لت دقیقا رو در روی خواست قاطع ملت ایران قرار میگیرد و لاجرم اوضاع به هر طرفی که بچرخد پایانی جز بن بست و شکست برایش نخواهد داشت. نمونه رفتن به عراق و سرمایه گذاری روی جنگ تجربه شد که با پذیرش آتش بس توسط ایران همه چیز به بن بست رسید، نمونه سرمایه گذاری روی شکاف بین آمریکا و ایران و مقوله پرونده هسته ای ایران نیز عینا تجربه خواهد شد.
البته باور نمیکنم حتی خود رهبران سازمان هم تصور کنند از این راه حل و از این استراتژی آبی برای حاکمیت آنها گرم شود و کسی آنرا جدی گرفته باشد. به همین دلیل هم هرگز حول آن توضیح نمیدهند و وارد جزئیات آن نمیشوند. از نظر من داستان راه حل سوم کاربرد و فایده ای جز مشغول و امیدوار نگاه داشتن باقی مانده نیروها ندارد. عقیده دارم همانطور که نیروها در عراق و در اروپا و آمریکا سالها با داستان ارتش آزادی بخش و عملیات سرنگونی از خاک عراق مشغول بودند، این قصه راه حل سوم هم از اساس حاصلی جز سرگرمی نداشته و کارکردی جز تلاش برای به تأخیر انداختن اضمحلال محتوم سازمان از درون را ندارد و این موضوع را هم خود مبتکر راه حل یعنی رهبری سازمان مجاهدین خلق و هم مخاطب آن یعنی دولت ایالات متحده آمریکا بهتر از هر کس دیگری میدانند و هیچ کس جز نیروهای خوش خیال محصور در درون تشکیلات حساب جدی روی آن باز نکرده و نخواهد کرد. این راه حل تنها تلاش برای نشان دادن مفر و پنجره ای به بیرون از بن بست فعلی در مقابل نیروهای به شدت سرخورده است؛ البته پنجره ای که مانند راه حل ها و استراتژی های این سالیان به جایی باز نمیشود.
ابراهیم خدابنده، ارديبهشت