هذیان یک قربانی
میترا یوسفی، دهم می
بازهم ایران ایفاگر نقشی درجام جهانی فوتبال گشت و رجوی و فرقه اش در کمین کاسه لیسی! کل جریان و اراجیفی که دراین باب می بافند همچون لطیفه ای می تواند همه را به خنده بیندازد و خود گوینده را به گریه! اما با به کارگرفتن شنیع ترین ابزار و وسایل، رجوی ها راه هرگونه خنده وتفریح را می بندند و آدمی را راهی تونل وحشتی، تاریک به سیاهی دلشان می سازند.
درشرایطی این خطوط نقش می گیرد که کاری ترین ضربه را براو و همدستانش، دو خواهر آزاده در توازن دلپذیر شجاعت و عطوفت، تبلور نورانی و انکارناپذیر حقایق، تا به آخر خواهند زد. هرچند فجایع رجوی از هر طرف که می شنوی نامکررست و چون نیک و عمیق بنگری، هرکدام ابعاد و وزن مخصوص خود دارند و فراتر از مقایسه می روند. اما در اتحاد و همنشینی یکدیگر، حلقه به حلقه بر دستهای شیطان رسوا، رجوی، زنجیری گشته و او را به پای میز محاکمه و دار مجازات خواهند کشاند.
باری، در تمای این قصه ها و غصه ها، هیچکس را نمی توان مقصر شمرد، مگر رجوی و همدستان درجه اولش، و تنها دست بستگی و ناچاری عوامل است که جهت درجه بندی معاصی، بالا و پایین میرود!
این بار و درموسم جام جهانی فوتبال، علیرغم افتضاحی که طی جام جهانی فرانسه برپا کردند و با همه لاف و گزاف پس از آن، به هیچوجه موفق به طرح نقشه شیطانی رجوی که برهم زدن مسابقه در درجه اول، برای اثبات قدرت فرقه، وشق دیگر تضعیف روحیه ی فوتبالیست ایرانی و بازنده شدن آنان که برنده شدن تیم، سبب شوق و شادمانی خلق ایران می شد و همین! سخت سبب آزردگی شیاطین رجوی می گشت.
در فصل جاری، یکی از مظلوم ترین قربیان فرقه را به زبانی! به میان آورده، کسی که از اوج انسانیت و عطوفت قلب، شرم، وظیفه شناسی و حمایت ناموسی کمترین دوست و آشنایی به حضیض انکارطبیعی ترین وظایف انسانی و هتک ناموس خویشتن، دردستگاه شیاطین، رسیده است. به خودکشی رسید تا مخلوق هولناک « فرانکشتین » شود. جلاد بنده صفت و فاحشه ی رسوا کلامی در دهان او می گذارد که یادآور یکی از سخت ترین و سخیف ترین جنایت های فرد مورد بحث، به مثابه یک « پدر» گشته، به سوی خود وی برمی گردد. و وجدانی را که می دانم روزی داشت، به عذاب ابدی می برد. آری در خیمه شب بازی شان به ولگردی و نمایشات و تشبثاتی در کشورهای مختلف غربی، حسن نایب آقا از به خطر افتادن موقعیت خانواده های اعضای فرقه رجوی، در صورت مسافرت احمدی نژاد به آلمان، طوطی صفت سخن می راند. حال پیدا کردن ربط این دو قضیه را بگذاریم برای مدعی، اما کل قضیه، بویژه کلمات وجملات فرمایشی ونمایشی، تداعی آن می شود که هشت سال پیش، درهمین دوران و مصادف با بازی های جام جهانی فرانسه، حسن نایب آقا از دیدار پسرمعصومش و همسری که وفاداری و فداکاری را چه در راه مردی که بااو پیوند ازدواج بست و چه خدا و خلق ایران ثابت کرده است، محروم ماند. طفل معصوم به جسارت و تلاش مادرش، در اتوبوس مجاهدین از حومه پاریس تا شهرلیون! و سکوهای استادیوم، تشنه ی شوق پدر رفت و تشنه تر برگشت. ضربه یی التیام ناپذیر برروح پسر پانزده ساله، در سالهای لطمه پذیری طبیعی زندگی وارد آوردند وهنوز در پیشروی خیره سری های فرقه، در بازار شام تلویزیونی شان، برعلیه همسر و فرزندش دروغ های بی شرمانه بافتند که جزای کلیه اعمالشان را خواهند دید. فیا عجبا عجبا! خانواده! از دهان نجس رجوی؟ کی رجوی را با خانواده سروکاری بود مگر ربودن اعضایش به هزار کید و مکر و سرقت اموالش به هزار حیله و راه نامشروع؟ از آن ازدواج رسوا و غیراخلاقی مسعود و مریم شان بگیریم تا طلاق اجباری و عمومی و دزدیدن کودکان از آغوش والدین به نزد بیگانگان که به بردگی و تجاوزهای جنسی انجامید. تا ربودن انسان های بالغ چون سعید نوروزی و دیگران. راستی آن زمان که برای بمباران های صدام حسین برخاک ایران زمین، هلهله می زدید، ویا عملیات کور تروریستی، یادی از خانواده ها می کردید؟ وقتی زیر پرچم موسوم به فروغ جاویدان( عملیات انتحاری دسته جمعی به نظر ناظرین) و تحت حمایت صدام حسین به ایران یورش بردید؟ فکر هزاران زندانی گروگان در زندان ها و خانواده های چشم براه و دل نگران آنها، کردید، حتی به ذره یی؟ چرا دور؟ چرا فقط گذشته ها را بکاویم؟ همین امروز که دامان قدرت ها را برای حمله به ایران زمین به التماس عاجل دودستی چنگ می زنید؟ به فکرخانواده ها در ایران، لحظه یی هم نیستید؟! بگذار این نگرانی منافقانه در سرداب سیاه اندیشه ودلهایتان بپوسد و غباری شود.در مورد گوینده با آنچه گذشت، تشبیهی رسا تر از« هذیان » بخاطر نمی آید، وقتی قربانی در تنور سوزان تب، در احساس سرما، بخود می لرزد!
دیگر با ر به سربلندی تکرار می کنم که الهام بخش پایه های این سطور، آگاهی از داستان به طرز معصومانه مهیب قتل سعید نوروزی و خطابه های دو خواهر سربلند الهام و سهیلا نوروزی، پویندگان راه زینب کبیراست که همچون بانوی کربلا حقیقت قتل برادرشان را بانگ می زنند.( اگرچه فکرمی کردم بسیار از رجوی ها می دانم) و موجد یک نقطه جهش درقضاوت من نسبت به وظایف همسر و پدر فرزندانم می شود