ویژگی فرقه ها از زبان مجاهدین
هادی شمس حائری
۱٨ می ۲۰۰۶
در یکی از سایت های مجاهدین مقاله ای دیدم از قول خانمی بنام راحله محسنی که بخوبی و وضوح کامل مناسبات و مختصات فرقه ای مجاهدین را از زبان خودشان شرح داده اند.
در این مقاله خانم راحله اشاره میکند
در دنياي مجاهدين فهميدم كه اينجا هيچكس هيچ چيزي از خودش ندارد. این جمله یعنی نفی کامل هویت فردی، و فاصله دنیای تنگ مجاهدین با دنیای آزاد را نشان می دهد.
سازمان مجاهدین را بسیاری از نویسندگان و متخصصین امور فرقه ها، یک فرقه مذهبی- نظامی ارزیابی کرده اند و در این باره بسیار قلم زده اند. اما این بارخود مجاهدین با قلم خود مختصات فرقه ای درونی شان را بازگو کرده اند.
همه ما مختصات یک فرقه را می دانیم و مشخصات فرقه ها را در زمان حال و گذشته مطالعه کرده ایم، آنچه در فرقه ها بسیار بارز و آشکار است جدا شدن فرد از خانواده و سپس جامعه عادی و پیوستن به زندگی گروهی و حل شدن در گروه است.
فرقه ها از طریق نفی فردیت و هویت عضو، سعی می کنند تا از اعضای فرقه یک جمع یکدست و با هویت واحد بسازند.
در فرقه ها، فرد هویت خود را نه در استقلال فکری و شخصیتی خویش که در هویت جمع باز می یابد.
کسانی که مدت مدیدی در این فرقه ها عضو بوده اند بیشتر از محققین و کار شناسان امور فرقه ها در ترسیم یک تصویر واقعی از فرقه ها توانائی دارند زیرا آنها با پوست و گوشت خود این مناسبات را لمس کرده و بدان آگاهی دارند، چه آنها که جدا شده اند و چه آنها که هنوز در فرقه اسیرند.
فرقه ها ارزش های اخلاقی مختص بخود را دارند، آنچه در جامعه ارزش تلقی می شود در فرقه ضد ارزش بحساب می آید.
مثلا دلتنگ شدن برای فرزند و مادر و خواهر در جامعه نشانه مهر ورزی و احساس و عاطفه انسانی است و یک ارزش متعالی شمرده می شود. اما این عاطفه و احساس در فرقه ها ضد ارزش است و به عنوان تضاد از آن یاد می کنند که باید حل کنند.
کسانی که خانواده خود را تنها می گذارند و بی خبر آنها را ترک می کنند و والدین خود را در نگرانی و اضطراب نگه می دارند، افراد مهجور و بی عاطفه و روانی بحساب می آیند، اما همه این بی ارزشی ها در فرقه ها نوعی ایثار و ارزش محسوب می گردد و کسی که بیشتر ایثار کرده باشد، مانند مادری که طفل شیرخوار خود را رها کرده و به فرقه پیوسته است بیشتر مورد عنایت فرقه قرار می گیرد.
یکی از نظام های ارزشی جامعه مدرن خرد گرائی است. خرد گرائی محصول رشد فرد یت (به معنی تاریخی آن) است. تلاش برای نابود کردن فردیت و آزادی های فردی از ویژگی های مهم استبداد و دیکتاتوریست.
فرقه هه عموما یک نظام استبدادی هستند و حریم شخصی و هویت فردی را بر سمیت نمی شناسند.
در فرقه ها خرد فردی ضد ارزش است و فرد باید خود را به خرد جمعی و تشکیلاتی که از ناحیه رهبر ساطع شده است بسپارد. یعنی همه باید یک تن شوند و در رهبر حل شوند تا رهبر از یک تن به صد و هزار تن بدل شود. بی جهت نبود که رجوی بارها داستان سیمرغ را مثال می آورد.
اندیشیدن در فرقه ضد ارزش است و باید با اندیشه رهبر حرکت کرد.
وقتی نو اندیشی و اندیشه فردی تعطیل می گردد و عواطف و احساسات کشته می شود افراد فرقه به ابزار بدل می شوند و در نتیجه بسیار خطرناک و بی رحم می گردند. بی جهت نیست که عضو فرقه راحت آدم می کشد و در اماکن عمومی خمپاره می اندازد. او از ضجه یک کودک در اثر اصابت ترکش خمپاره هیچ وجدانش آزرده نمی شود. تنها هنگامی که مدت طولانی از آموزش های فرقه دور می شود کم کم بخود می اید و وجدانش از خواب بیدار می شود. به همین جهت است که عضو فرقه وقتی به زندان می افتد، چون از فرقه جدا افتاده است عوض می شود و هویت انسانی خود را باز می یابد.
من با این نظریه موافق نیستم که فرد مجرم در زندان در اثر تبلیغات و فشار زندان و شکنجه می برد وبه حقیقت دست می یابد. اگر فشار زندان تأثیر گذار بود باید امثال امیر انتظام ها و اکبر گنجی ها ببرند و اظهار ندامت کنند. پس تغییر عقیده عضو فرقه تحت فشار و محرومیت زندان نیست، مسئله آگاهی است و این آگاهی را زندانبان به وی نداده بلکه بخاطر دوری از روابط فرقه بدان رسیده است، حتی اگر زنذان هم نرفته باشد کافی است که چند ماه از فرقه دور بماند تا عوض شود.
مبارزین سیاسی مانند امیر انتظام و اکبر گنجی و.. هر گز در دوران زندان دچار چنین تغییرات فکری نمی گردند. زیرا آنها از سازمانهای در بسته فرقه نیامده اند و در جامعه عادی و بر اساس نرم های عادی جامعه به مبارزه روی آورده اند اما در فرقه ها بر عکس است.
انسان در جامعه عادی با افراد و فرهنگ های مختلف حشر و نشر دارد و بدین جهت ذهنش باز و فکرش پخته و دیدش وسیع می شود اما در فرقه ها باکسانی سر و کار داری که همه یکجور می اندیشند و هیچ اختلاف فرهنگی و قومی و زبانی در آنجا وجود ندارد و لذا فکر منجمد می شود.
اهالی فرقه هنگامی که به عضویت فرقه در می آیند دارای افکار و عقاید مختلفی هستند اما باید همه آنها را بفراموشی بسپارند و هویت جدید کسب کنند.
فرقه ها برای منکوب کردن و تحقیر اعضاء آنها را وادار می کنند که اشکالات و معایب و ضعف های خود را جلو جمع بیان کنند و علاوه بر آن، پس از اعتراف جلو جمع باید جداگانه آن را نوشته و به مسئول خود برای ثبت در بایگانی پرسنلی بسپارد تا در مواقع مقتضی از آن بعنوان حربه استفاده شود.
در مقاله مذبورشرایط مبارزه بگونه ای ترسیم شده است که گویا همه این مفاسد و انحرافات و ریاضت ها و خود آزاری ها طبیعی و ضرورت مبارزه است و بدون اینها نمی توان به آزادی رسید، البته اگر فرض را بر این بگیریم که مجاهدین برای آزادی مبارزه می کنند و نه برای قدرت.
مقاله خانم راحله محسنی گویای مناسبات و فرهنگ فرقه ای سازمان مجاهدین خلق است.
این خانم بخوبی خصوصیات و سختی های پیوستن به فرقه و حل تضادهای موجود زندگی در جمع را بیان کرده است.
این خانم خصوصیات فرقه را که دوری از خانواده و دلتنگی برای آنها و مقید بودن به چارچوب زندگی تشکیلاتی (فرقه ای) و گوش بفرمان بودن یعنی بی ارادگی محض، و نفی فردیت و دور شدن از زندگی عادی و پذیرفتن زندگی جمعی که از آن بنام نظم نوین یاد می کند را بخوبی شرح داده است.
نامه خانم راحله بیان حال محتضر و نهایت استیصال و درماندگی و حرمان مجاهدین، از سختی شرایط و موقعیت کنونی مجاهدین را نشان می دهد و کاملا از موضع دفاعی و ضعف مطلق نوشته شده است. در خلال نامه می توان روح کینه و نفرت و پرخاشجوئی و عقده های ناشی از شکست را بعیان دید.
توضیح: درنوشته خانم راحله مطالب دور از واقعیت نیز وجود دارد که اساسا با روح حاکم بر سازمان نمی خواند. مانند این جمله که کاملا دروغ است فرماندهان و مسؤلين ما بدون كمترين تفاوتي در كنارما بودند و روابطي مملو از اعتمادي كه از ايمان به هدف و آرماني بالا بود،…..
در روابط مجاهدین افراد هیچ اعتمادی به یکدیگر ندارند، زیرا مدام از یکدیگر گزارش می نویسند و چغلی می کنند و تبعیض و برخورداری از امکانات ویژه برای فرماندهان و رهبران تمام تار وپود سازمان را فرا گرفته، تفاوت بین زندگی مریم رجوی با عضو ساده مانند تفاوت زندگی شاه و گدا می ماند.