در عالم فرضیات
سایت مجاهدین، ششم ژوئن 2006
www.mojahedin.ws
مطلب زیر از سایت شخصی مسعود خدابنده اخذ شده است. تاریخ تحریر این مقاله 21 دسامبر 2004 است. نظر به تشدید فعالیتهای مجاهدین خلق در رابطه با خروج نام سازمان از لیست گروههای تروریستی درج و مرور دوباره این مقاله را خالی از لطف ندیدیم. نظر به اینکه نویسنده در این مقاله با فرض حذف نام سازمان از لیست گروههای تروریستی چشم اندازهای آن را مورد بررسی قرار داده کماکان مقاله می تواند برای علاقمندان جذاب و تازه باشد. از این مجموعه مقالات در سایت آقای خدابنده به مرور و به مناسبت های مختلف اخذ و با ویرایش و احتمالا توضیحات مقدماتی درج خواهد شد.
مي دانيم که ورود نام فرقه رجوي به ليست گروههای تروريستي ايالات متحده امريکا و کشور بريتانيا سالها قبل از فاجعه يازدهم سپتامبر بود و البته اتحاديه اروپا و ديگر کشور ها نيز پس از اين فاجعه اقدام به تدوين چنين ليست هايي کرده و متفق القول نام فرقه رجوي را در آن جا دادند. باز مي دانيم که تا زمان سقوط صدام حسين ولينعمت رجوي ها، حضور در ليست تروريست ها چندان هم مسئله آقا و خانم نبود و در پناه و در خدمت صدام بودن را پشتوانه ای مي ديدند که نيازشان به بقيه دنيا را رفع مي نمود. بياد داريم عربده کشي های رجوی ها و پشتيباني های سخنگويشان مرضيه را که تا دو روز قبل از سقوط صدام و به حمايت از وی، ايالات متحده امريکا را جهانخواری مي خواند که به زعم وی توان مقابله با آقای صدام را نخواهد داشت. همچنين به ياد داريم هلهله زدن ها و جشن و سروری که رجوی با شنيدن خبر جنايت هولناک يازده سپتامبر در قرارگاهش اشرف بپا کرد. اما ديديم که بار ديگر تابلويي ديگر از تراوشات مغز مشعشع زوجين صد و هشتاد درجه برعکس و غلط از آب در آمد و بعد از دو دهه مزدوری برای يکي از بزرگترين جانيان تاريخ معاصر جهان نتيجه اش بمباران قرارگاه های ارتش خصوصي صدام توسط نيروهای امريکايي و انگليسي، کشته شدن تعدادی ديگر از پيرمردان و پيرزنان اين ارتش خصوصي (که چون خرجش برای رجوي زياد بود، البته اسامي شان در ليست شهدای! سازمان جا نگرفت) و به اسارت رفتن الباقي و از جمله خود مسعود رجوي بود.
چند روزی نگذشته بود که مريم رجوي که توانسته بود خود را از مهلکه نجات داده و به پاريس برساند، با ميليون ها دلار از پول های بانک مرکزی عراق در اطاق خوابش در اور سورواز دستگير شد و مبالغ ديگری هم در مرز عراق و سوريه توسط ماموران ضد قاچاق ضبط گرديد. وی اکنون به همراه ديگر همراهانش منتظر شروع دادگاه در فرانسه است.
اکنون بيش از دو دهه از خزيدن رجوي به زير قبای صدام و بيش از يک و نيم سال از سقوط صدام و فراری شدن رجوي مي گذرد.
رجوی و زنش سال گذشته را صرف نگه داشتن سرخود خارج از آب کردند و در اين راه و برای جلوگيری از خفگي فيزيکي (خفگي سياسي که سالها پيش اتفاق افتاد و مقصر آن هم چيزی جز مغز مريض خود اين زوج نبود) کاری نبود که به آن دست نزده باشند. آدم سوزی، آدم ربايي، سوءاستفاده از کودکان خارجي، دزدی، کلاهبرداری مالي، جعل مدارک و امضا، خودفروشي سياسي در وسط خيابان و حتي جار زدن آن در بلندگو و…. و اما هدف؟!:
خارج شدن از ليست تروريسی در يکی از کشورهای غربي به اميد اين که بتوانند پس از آن در کشورهای ديگر نيز از ليست خارج شوند و باز به اميد اين که اگر چنين شد مسعود رجوي شايد بتواند از مخفي گاه بيرون آمده و فرضا در يکي از کشورهای خاورميانه يا افريقايي چهره بنمايد (طبعا خودش هم مي داند که جدای از مسئله ليست و زد و بند های سياسي، صد ها پرونده و شاکي عمومي و خصوصي وی در کشورهای اروپايي منتظر بيرون آمدنش هستند). از ديد يک انسان معقول و معمولي و به زبان عام مي شود داستان و شتر و خواب و پنبه دانه.
پس از سالها تابلو کشيدن و شق های مختلف را به خورد پيروانش دادن، بنظر مي رسد ديگر يک تابلو بيشتر برايش باقي نمانده باشد. ٌخروج از ليست به هر قيمت و هر وسيله ای ( البته هميشه و تا آخرين روزها تابلوی ديگری هم برای ديکتاتورهای ماليخوليايي بوده و هست ولي رجوي کجا و چشم بصيرت کجا). ديروز بيستم دسامبر، بار ديگر دادگاهي در امريکا ادعا و دفاع متهمين به همکاری با يک گروه تروريستي يعني همان فرقه رجوي را رد کرد. نمي دانم اين دفعه چندم است.
وکلای متهمين، حسين افشاری (همچنين به نام حسيني دکلمي شناخته شده است)، محمد اميدوار، حسن رضايي، رويا رحماني (همچني« به نام خواهر تهمينه شناخته شده است)، نويد تاج (همچنين به نام نجف اشکفتگي شناخته شده است)، مصطفي احمدی و عليرضا محمد مرادی، که به اتهام همکاری با يک گروه تروريستي (سازمان مجاهدين خلق ايران) مدعي شده بودند که موکلين آنها حق دارند در دفاعيه خود در دادگاه به تروريست نبودن! فرقه رجوي و به چالش کشيدن رای و نظر وزارت خارجه ايالات متحده امريکا دست بزنند. دادگاه فرجام امروز اين نظريه ايشان را مجددا رد کرد و صلاحيت وزارت خارجه امريکا را در اين امر تخصصي بر صلاحيت دادگاه تجديد نظر ترجيح داد و بخصوص تاکيد نمود که اين گروه تروريستي خارجي (همان فرقه رجوي) چند بار هم اين مسئله را به دادگاه های فرجام ارائه داده ولي فرجي حاصل نشده است و خلاصه دست خانم خيلي پيش از اين ها رو شده است. تاريخ شروع محاکمه متهمين به همکاری با مجاهدين هنوز اعلام نشده است. نمي دانم اين چندمين بار است که از آن طرف دنيا چنين تو دهني هايي نثار ایشان مي شود. اولينش اگر درست به خاطر داشته باشم سعي وی در رفتن به امريکا در سال 1996 بود که چون با تودهني جوابش کردند مجبور شد خودش را در پاريس علني کند (مراجعه کنيد به کتاب خاطرات آقای مسعود بني صدر که ماجرای توهمات او را در اين راستا تعريف کرده که چگونه منتظر بود برايش ويزا و هواپيمای خصوصي بفرستند و چگونه پس از بيدار شدن از خواب پنبه دانه، بجای تعقل يقه مرکبش سيد المحدثين را گرفته بود).
راستي ديگر چه کاری مانده است که رجوي و زنش برای نرم کردن اربابان بالقوه خود نکرده باشد؟ (البته بجز نفي تروريسم و خشونت سياسي که کاخشان بر آن استوار است و پي و پايه فرقه است). سر پيری چه معلقي بايد بزنند که نزده اند؟ (البته بجز سر سوزني کشيدن به طرف مردم و ايران و ايراني) و چه نگفته اند که بايد بگويند؟ (البته بجز محکوم کردن جنايات صدام حسين و تقبيح وی و خودشان در استفاده از سلاح شيميايي و بجز محکوم کردن القاعده و کشتار يازدهم سپتامبر) اين که چگونه مي شود و يا اساسا مي شود رجوي از فرضا يک دستمال يک بار مصرف در دواير سياسي غرب به يک آچار فرانسه در جهان تبليغاتي تبديل شود. اين که حاميان تغيير رژيم به هر قيمت در بخشي از وزارت دفاع امريکا و حزب ليکود اسرائيل اساسا اعتماد و يا علاقه ای به کمک به خارج کردن اين نيروی مزدور سابق صدام را داشته باشند و اين که حتي برايشان عملي و يا حتي ممکن باشد، خود سوالي است که جای بحث خودش را دارد و مقوله ای است نيازمند مقاله ای ديگر. اما تا جايي که رجوي ، زنش و سازمان يتيم شده کنوني اش بر مي گردد چه؟
توضيح مي دهم.
فرض کنيم اقبال رجوي يکباره عوض شد. فرض کنيم همين فردا جلسه ای بين المللي در يک جايي تشکيل شد و تمامي کشورهای غربي در آن متفق القول به اين نتيجه رسيدند که اي وای ما چرا اين گروه را در ليست تروريست ها گذاشتيم؟. فرض کنيم که به ندای خش خش کنان موميايي زنش در مجلسي خصوصي در ساختمان پارلمان اروپا جواب رسيد که چشم. همانطور که شما مي فرماييد. چه مي خواهيد؟ بخواهيد تا اعطا کنيم. اصلا فرض کنيم که امروز صبح مسعود رجوي و زنش و پيروان فرقه اش به يک باره از ليست تروريستي تمامي کشورهای جهان خارج شدند. جز اين است که خانم رجوي اجازه خواهد داشت در کشور فرانسه (چون بخاطر جرائمي غير مرتبط با مسئله ليست با وثيقه آزاد شده و حق خروج ندارد و صد ها شاکي خصوصي هم دنبالش هستند) و فرضا در جلسه ای خصوصي در ساختمان پارلمان اروپا در استراسبورگ شرکت کند؟ جز اين است که در صورت توافق (توافق هم مي گويم بخاطر اين است که بالاخره يکي بايد خرج مسائل بدهد و اين هم باز ربطي به ليست ندارد) اجازه خواهد داشت در مقاطعي و در جهت سود محافلي شناخته شده در بروکسل و يا واشنگتن کارناوال راه بياندازند؟ جز اين است که به آنها در مراحلي اجازه داده خواهد شد ملقمه ای از اطلاعاتي حقيقي و دروغين را از طرف سرويس های سری شناخته شده خاص و عام در لندن و پاريس رله کنند؟ خوب اين را که همين الان هم مي کنند. پس چه چيزی عوض خواهد شد؟ چرا رجوي شلوارش را هم به سرش مي کشد تا شايد وجبي به اين خواسته اول و آخرش نزديک تر شود؟
اصلا فرض کنيم تمام جهان ديوانه شود، بيايند تمام توپ و تانک های صدام را هم دوباره بدهند به رجوی، تمام نيروهای ريخته در عراق و اروپا را هم يک آمپولي تزريق کردند و همه دوباره متوجه شدند که بايد همانجا تحت رهبری خاص الخاص رجوي مي ماندند. همه اين چند صد نفری هم که طي يکسال گذشته به ايران رفته اند هم مجددا پس داده شدند و همه آنهايي هم که از زندان های مجاهدين در عراق جان سالم بدر برده اند باز يکدفعه کشته مرده خانم رجوي و آقاشون شدند. حالا چه تابلوهايي و چه راه های مختلفي پيش پا خواهد بود؟ يک عمليات فروغ جاويدان ديگر؟ يک چند تا خمپاره زني ديگر در شهرهای ايران؟ حمله به لوله های نفت جنوب؟ ترور بقال و نانوا و…؟ کارنوالي به بزرگي کارناوال های کوبايي های ميامي؟ چه؟ اين ها که همان راه های رفته قبلي است که در بهترين شرايط سازمان رجوي به سنگ خورد. فروغ جاويدان اگر هيچ چيز نشان نداده باشد، حداقل اين را نشان داد که ده برابرش هم تراژدي ای بيش نيست. قبول نداريد از آنهايي که شرکت کردند بپرسيد تا به کنه تفکرات ماليخوليايي رجوی پي ببريد.
ولي آيا رجوی و زنش نمي دانستند؟ چرا.
آيا تمام ژنرال های صدام سعي در جلوگيری از اين حمام خون بي نتيجه نکردند و نتيجه اش را جلوي چشمش ترسيم نکردند؟ چرا.
آيا الان نمي داند؟ چرا.
مسئله اين ها نيست. در جهان خود خدا بيني و ماليخوليای رجوي، مسئله اصلي اين هايي که من و شما بعنوان مسئله اصلي مي بينيم نيست. شما و من ريختن مفت خون بي گناهان را مي بينيم که نه تنها مسئله ای از ايران حل نمي کند که مسئله هم مي آفريند. رجوی و زنش اما اين را بيمه نامه خود مي بينند. برای رجوي خون خوب است. خون خوراک است خون هر چه بيگناه تر شهيدش در ليست شهدا لذيذ تر.
خون بي گناه؟ مسائل ايران؟ اين مقولات حرف های بيروني است. تبليغات است. جفنگ است. شهيد اگر خونش در بانک رجوي ذخيره و سپس خرج نشود که با خون سگي که بي خبر آمد و بي خبر رفت فرقي ندارد. جريان جريان منت گذاشتن انسان بر گوسفند است که با خوردن آن از تباه شدن گوشت در مسير های غير تکاملي جلوگيری کرده است. نمي دانم متوجه مي شويد؟ اگر نه داستان يکي از نجات يافتگان از فرقه را بخوانيد. فرق هم نمي کند کدام. هر کدام از زاويه اي نظاره گر شده اند ولي محتوی از تمام آنها مشهود است. يکي از جلسات انقلاب ايدئولوژيک را گوش کنيد. نوار جلسات في مابين مخابرات صدام و رجوي را نگاه کنيد. محتوي يکي است.
توجه بفرماييد که مسئله، خيلي وقت است که ديگر مربوط به مسائل ايران نمي شود. هدف رجوي است. امام زمان رجوی است (با پوزش از تمامي شيعيان)، خلقت بخاطر رجوي بوده، اوست که تکامل انسان را جهش مي دهد و مقصود اوست و کعبه و بت خانه بهانه است (باز با پوزش از مسلمانان و معتقدين) اين وسط معلوم است که ايران و مسائل آن وسيله است. به ياد بياوريد حمايت های ميليوني ادعايي فرقه که عراقي ها از فرقه کرده اند. به ياد بياوريد ادعاهای دروغين حمايت های پارلمان ها از آنها را. و به ياد بياوريد خفقان ها، دروغ گويي ها و عربده کشي های فرقه در مقابله با سوالات مردم و اعضای جدا شده و نيروها و شخصيت های اپوزيسيون ايران را. راستي فکر مي کنيد چرا رجوي خودش را مقاومت ايران مي نامد؟ فکر مي کنيد اگر ذره ای احتمال مي داد که روزی و درجايي در بين آپوزيسيون و مقاومت قبولش خواهند کرد، اينچنين همه پل هايش را خراب مي کرد؟ چرا زنش را رئيس جمهور معرفي مي کند؟ فکر مي کنيد چنين فردی حتي در خواب هم اميد به ائتلاف با ديگران را داشته باشد؟ شعار ايران رجوي، رجوي ايران از کسي که حتي يک دوست بالقوه در دنيا داشته باشد (توجه داشته باشيد گفتم دوست و نگفتم ولينعمت و صاحب و قلاده دار) مي تواند بيرون بيايد؟
البته اين هم به الان و يک سال گذشته بر نمي گردد. از همان زمان که شعار فرقه ايران رجوي ، رجوي ايران شد. از همان زمان که رهبر خاص الخاص مريم رجوي را رئيس جمهور کرد. از همان زمان که نشست صليب و نشست امام زمان گذاشت و از همان زماني که در پس شعار جامعه بي طبقه توحيدي رجوی شد نوک پيکان تکامل انسان هر که هم قبول نکرد تحويل زندان های صدام شد شروع شده و ادامه دارد. حالا اگر وقت داريد برگرديد و مسائل مطرح شده بالا را مجددا مرور کنيد. جواب خيلي از سوالات روشن است. چرا آدم سوزي؟ چرا آدم ربايي؟ چرا وطن فروشي؟ چرا هزار و يک جور رقاصي رو و زير؟ واضح است. اين ها همه وسيله اند. همه دنيا وسيله است. برای مغز مريض، از کار افتاده، عقده اي و در هم ريخته شده عضو فرقه اصلا خود مريم خانم هم وسيله است (و به گفته خودش بزرگترين افتخارش هم هست). هدف يعني رجوي را بايد حفظ کرد. حالا ايران (يا هر کشور يا اصلا هر مقوله ديگری) مي خواهد باشد، مي خواهد نباشد. مسئله نه ايران بوده، نه ايران است و نه ايران خواهد بود.
خروج نام سازمان مجاهدين از نظر رجوي ها نه بخاطر اين است که مثلا مسئله ای در مورد ايران را تحت الشعاع قرار دهد يا مثلا رژيم جمهوری اسلامي را در تنگنا بگذارد که فرضا سر مباحث انرژی اتمي پوئن بدهد يا سر مسائل حقوق بشري دستش بسته تر شود و يا هزار ادعای بی محتوای ديگرشان (البته و طبعا مسئله کساني که خرج رجوي را مي دهند هست. آن هم به همان اندازه و قد وقواره رجوی). برای فرقه، خروج نام سازمان مجاهدين تنها و تنها قدمي است اوليه برای پروسه ای که بتواند به نجات مسعود رجوي و زنش از چنگال عدالت و رودررويي با شاکيان کرد و عرب و ايراني و اروپايي در اقصی نقاط جهان بيانجامد. در بي ربطي فرقه رجوي به مسائل ايران و ايراني همين بس که طرح رفراندومي را که اکنون روزانه به درست يا غلط هزار هزار امضايش مي کنند و نقل تمامي مجالس سياسي در نيروهای آپوزيسيون، حداقل در خارج از کشور، شده است، وقتي چند ماه قبل از دهان مريم رجوي بيرون آمده عملا کسي محل به آن نگذاشت. آخر درست است که گفتار مهم است ولي مردم از گوينده هم بعضا سابقه ذهني دارند.
البته بايد گفت که به تصديق همه کساني که به صورتي و در جهتي مسائل رجوي را دنبال کرده و مي کنند، دادگاه رجوي، همسرش و دژخيمانش دير و زود داشته باشد، سوخت و سوز ندارد و خارج شدن از ليست هم نخواهد توانست جلوی آن را بگيرد. البته بايد اذعان کنم که خارج شدن از ليست هم مي تواند همچون استاتوی اسارت گرفتن از ارتش امريکا و يا وقايع مشابه، به عنوان دستک و دنبک تبليغي تازه ای در داخل مجاهدين مدتي سر گرفتاران در فرقه را گرم کند.