تعمقی در قبض و بسط تشکیلاتی (3)

تعمقی در قبض و بسط تشکیلاتی (3)
 ایران‎دیدبان
مبارزه در درون که گردانندگان مجاهدین به‎طور غریزی درک می‎کنند که مبارزه‎ای است بر سر ِ بود و نبود – آنگونه که خود توصیف می‎کنند – به صورت لحظه مره و با بهره بردن از تنها ابزار موجود – انقلاب ایدئولوژیک – که متناسب با سایر اجزاء فرهنگ و مناسبات مجاهدین طراحی گردیده است به پیش می‎برند.
این فرآیند که علیرغم سیکل ِ گاه شتابان و گاه – به‎دلایل و ملاحظات سیاسی و تشکیلاتی – آهسته‎اش، وجه کنترلی‎اش همواره عمیق‎تر شده، تلاشی است برای دست‎یابی و به زیر مهمیز کشیدن کنه ذهن و روح اعضاء، و این ویژگی‎ای است که تناسب آن را با سایر اجزاء این فرهنگ بارزتر می‎سازد.
چرا که اساساً دیدگاهی چنین ضدآزادی که با حذف مؤلفه‎هایی مانند جریان آزاد اطلاعات، حتی اخبار، بحث و تفکر، مطالعه و پاسخ‎گویی به مسایل سیاسی و ایدئولوژیک، برتری فرهی رهبری عقیدتی را تبلیغ و ترویج می‎کند و حتی تفکر را در حوزه‎ی توانایی‎های این رهبری تعریف می‎نماید، بیش از پیش نیازمند آن است که لایه‎های درونی افراد را به صورت‎های دوره‎ای، هفته‎ای، روزانه و گاه ساعتی، مورد کنکاش قرار دهد و وارسی نماید تا مبادا چیزی از جنس غیرخودی در آن راه یابد.
تمام کدهایی که (خصوصاً در این دو ساله‎ی اخیر و به یمن افشاگری‎ها در مورد انقلاب ایدئولوژیک) از سوی مجاهدین داده شده است، مانند جهاد اکبر، پالایش افراد، پاک‎سازی درونی و… مؤید احساس خطری است که مجاهدین از ناحیه‎ی درون افراد و اعضاء خود دارند.
خطری جدی که از زبان سخنگویان و کسانی که کوشیده‎اند در سه سال گذشته، بخشی از بحران درونی تشکیلاتی‎شان را مهار نمایند، شفاف‎تر و ملموس‎تر بیان شده است تا آنجا که کوشیده‎اند آن را مصرانه به فعالیت‎های اطلاعاتی و توطئه‎های سیاسی علیه خود نسبت دهند.
حاصل این دیدگاه در درون به‎طور بسیار خلاصه و موجز عبارت است از این که هر کس مسأله‎دار است رسماً توسط وزارت اطلاعات عضوگیری شده است!
پیش از این و در مرحله‎ی قبل از سقوط صدام که کمپی در جوار اشرف وجود نداشت و مجاهدین بخش عمده‎ای از این کنترل را با تمهیدات فیزیکی و زندان و سرکوب پیش می‎بردند، این افراد را طعمه می‎خواندند.
صرف نظر از این که چنین برداشتی و تبلیغ و اشاعه‎ی آن تا چه اندازه حماقت آمیز و مستبدانه است (که مواضع و عملکرد سازمانی را یک‎جا صحیح می‎داند، اما مسأله‎داری افراد را که نتیجه‎ی کم‎ترین زمان ممکن تفکر است، فعالیتی ضدامنیتی می‎نامد) گردانندگان تشکیلات مجبور به هر چه منقبض‎تر ساختن روابط و مناسبات خود، به جهت کنترل بحران غیرقابل مهار تفکر می‎شوند.
از این رو رسماً موضع علیه هر گونه نشانه‎ی بریدگی! که سلسله مراتب تشکیلاتی آن را مشخص و معرفی می‎نماید وظیفه‎ی افراد بوده و مقابله و سرکوب افراد واجد این نشانه‎ها، جزیی از تلاش آن نیروها برای مهار بحران – که به‎عنوان توطئه‎های سیاسی و اطلاعاتی معرفی می‎شود – محسوب می‎گردد و به طرز اجتناب ناپذیری که لازمه‎ی محبوس و محدود بودن در این فضا است، افراد احساس می‎کنند که هر چه بیشتر به مبارزه با یکدیگر برآیند از مرتبه‎ی بهتری برخوردار خواهند شد و البته قربانیان این انقباض نیز به وفور یافت می‎شوند.
قبل از ادامه‎ی بحث، مروری بر ریشه‎های هراس و علل انقباض تشکیلاتی در برابر تفکرافراد، مواجهه با اخبار و ایده‎هایی به غیر از آنچه در دستگاه رجوی تولید و ترویج می‎شود، ضروری به نظر می‎رسد.
رجوی در سال 1354 هنگامی که ایدئولوژی التقاطی‎اش را تدوین می‎کرد، به‎خوبی به این نکته واقف گردید که بر اساس معیارهای مارکسیسم و اسلام، چالش‎ها و تناقضات فراوانی متوجه دیدگاه‎هایش است که تلاش می‎نمود با سفسطه و لج‎بازی از آنها عبور کند و با بهره جستن از روش‎های ناپسندی هم‎چون بایکوت و عدم ورود به گفت‎وگو، بر نقصان‎هایش سرپوش بگذارد.
پس از انقلاب نیز بزرگ‎ترین معضل مجاهدین، ایدئولوژیک بود که در عرصه‎ی عمل مواضع سیاسی منبعث از آن را به موضوعاتی جدی برای بحث و پرسش‎گری تبدیل می‎کرد و متأسفانه آن دوره نیز با بایکوت مطبوعات، عدم اجازه‎ی بحث به نیروها و… همچنان نقائص را قوت نشان می‎داد.
با شروع فاز عملیات‎های تروریستی، رجوی خیلی زود متوجه شد که ضربه‎ای که تشکیلات مجاهدین خورده است، که در جداشدن و ندامت دسته دسته اعضای این گروه و تلاش آنها برای نابودی این تشکیلات متجلی گردید، نه از ناحیه‎ی ضربه سیاسی، بلکه ناشی از بهره برداری حاکمیت از پاشنه آشیل اصلی سازمان، یعنی ضعف مفرط ایدئولوژیک نیروها، نداشتن دیدگاه سیاسی، جذب نیروها با انگیزه‎های ماجراجویانه و بالاخره مواجهه‎ی فکری و فرهنگی با این نیروها بوده است.
رجوی در یک جمع‎بندی به این نکته اعتراف کرد که در زندان‎ها بزرگ‎ترین شکنجه، جدا کردن نیرو از رهبری‎اش به‎وسیله‎ی القائات آخوندی بوده است و از این رهگذر بود که دستگاهی به نام دستگاه رژیم را آفرید که آن را بزرگ‎ترین، پیچیده‎ترین و سرسخت‎ترین دشمن ایدئولوژیک و تشکیلاتی مجاهدین دانست که مبارزه با آن نیاز به تلاش لحظه‎ی مره دارد و به هر طریق ممکن نیروها باید در برابر آن واکسینه شوند.
با درک عمق هراس رجوی و کابوسی که از رویارویی با اندیشه‎هایی که وی را به چالش می‎کشیده داشته و سال‎ها از آن رنج برده است، می‎توان به علل برگزیدن اهرم‎های کنترلی در تشکیلات مجاهدین از یک سو و ماهیت اتهامات و فحاشی‎هایی که مجاهدین علیه منتقدین و اعضای جداشده به کار می برند پی برد.

خروج از نسخه موبایل