تعمقی در قبض و بسط تشکیلاتی (4)
ایراندیدبان
بهطور خلاصه معلوم شد که تمامی روشهای انقباضی در تشکیلات مجاهدین به علت:
1- درک ناتوانی ایدئولوژیک و سیاسی نیروها در برابر صدها پرسشی است که پیش روی آنها قرار دارد که این نیز به طریق اولی، ناشی از شناخت ضعفها و کاستیهای ایدئولوژی التقاطی و استراتژی شکست خورده است.
2- اینکه نیروها را شدیداً در مواجهه با هرگونه هوای آزاد مانند عواطف، خاطرات، اخبار و حتی تنهایی، آسیبپذیر میبینند و باید مرتباً آنها را واکسینه کنند تا مبادا به چنین ویروسهای خطرناکی مبتلا شوند!
3- دشمن را – با هر تعریفی که از آن دارند که غالباً هم تعریف درست و دقیقی نیست و برای بالا بردن خود، کل حاکمیت را در مقابل خود قرار میدهند – بسیار قدرتمندتر از خود میدانند.
4- بهطور عام به نیروها اعتماد ندارند، مگر اینکه عکس آن اثبات شود.
باند رجوی نیز همانند هر مستبد و تمامیت خواه دیگری، برای به زیر سلطه در آوردن نیروها، هم زمان از ابزار تهدید و تطمیع بهره میبرد و از این رو است که سیاستهای انبساطی گاهی جاری میشود.
اساس این سیاستها بر تخلیهی درونی متمرکز شده است. تشدید بزن و برقصها و گروههای موسیقی، بهخصوص پس از خلع سلاح از باور به ایجاد سوپاپهای تخلیهی روانی پیروی میکند.
حتی گاهی میشود که شرایطی را فراهم میآورند که فرد یا افراد بهطور دسته جمعی گریه کنند و فریاد سر دهند.
در ابتدای دورهای که آغاز آن با خلع سلاح و فرار مریم رجوی شروع شد و به سلسله نشستهای مورد نظر در مقالهی آقای ابراهیم خدابنده ختم گردید، باند رجوی برای مهار نیروهایی که سرخورده از خلع سلاح به فرار مریم رجوی معترض و خواهان جدایی از گروه بودند، وسیعترین تاکتیک انبساطی و روشهای تطمیع گرانه را بهکار بست تا آنجا که بسیاری از نشستهای غسل هفتگی معوق گردید و رهنمودهایی مثل مثبت خوانی و تعریف از افراد در دستور کار قرار گرفت و حتی به برخی اعضاء پیشنهاد زندگی معمولی در چارچوب اشرف داده شد!
اما قانون حاکم بر اردوگاه اشرف و روابط درونی مجاهدین این است که با ایجاد سر سوزنی فضای آزاد – ولو تاکتیکی – مسائل عدیدهای سر بر میآورد که نهایتاً به سمت انقباض و سرکوب که خواست ذاتی مجاهدین است متمایل میگردد. کما اینکه در همین دوره نیز اتفاقات زیادی افتاد که باعث تشدید اقدامات کنترلی و نهایتاً زیر ذرهبین قرار دادن تمامی نیروها در این نشستها شد.
علیرغم اینکه مجاهدین میدانند که ذرهای گشایش، چه نتایج زیانباری برای آنها به همراه خواهد داشت، اما در یک نقطه مجبور به این کار هستند و هر روز عوارض وخیمتری برای آنان بر جای میگذارد.
بنا بر آموزههای رجوی در انقلاب ایدئولوژیک، نیروها صرفاً مهرههای دستگاه رهبری هستند که هیچ چیز از خود ندارند و مطلقاً در تشکیلات رسم نیست که از فرد و یا تواناییهایش تعریف بشود و یا شخصیت کسی بنا بر خصائلش ستوده شود، بلکه به میزان بازدهی که برای تشکیلات دارد، فقط فشار کمتری بر رویش هست. اما باند رجوی بنا بر سیاستهایش مجبور شده است که پس از خلع سلاح و بهویژه در دو سال اخیر – پس از استاتو – نیروها را بالا ببرد و با تعریف و تمجیدهایی مانند اشرفیان و مقاومت و پایمردی و یا مشابه سازیهایی مانند امیرخیز، به آنها انگیزههای لازم برای ماندن در عراق را بدهد و طوری وانمود کند که انگار الآن تمام مردم ایران منتظر آنها هستند که پناهندگی خود را در عراق دریافت کنند و بعد برایشان فرش قرمز پهن کنند، مثل رؤیاهایی که پیشتر در مورد استقبال مردم در میدان آزادی برای آنها میساختند.
این تاکتیکی است که مجاهدین با توجه به تمام عواقب آن در اشرف، به هیچ وجه نمیتوانند از آن دست بردارند، چرا که از یک سو با این کار میخواهند توجه سیاسی را به اشرف جلب کنند و از دیگر سو باید به افراد روحیه بدهند.
این تاکتیک باعث شده است که نیروها کمی احساس کنند که نقشی در معاملات سازمان دارند و به میزان باور به این امر، از پررنگترین خط قرمز تشکیلاتی که انکار شخصیت فردی است عبور کنند و معضلات عدیدهای برای گشتاپوی اشرف ایجاد کنند.
این است که باید در آن سوی سیاستهای انقباضی، سرنخ ِ گسترش فضای سرکوب و تشدید نشستهای ضدانسانی غسل و پروژه نویسی اخیر را در عقیم ماندن روشهای تطمیع گرانه گشتاپوی اشرف جستجو کرد.