بیماری لاعلاج باند هیستریک رجوی
ایران دیدبان
آقای سعید شاهسوندی از کادرهای قدیمی و سابق مجاهدین ، در تبیین علل ناتوانی رهبری مجاهدین از فرصتهای سیاسی بوجود آمده برای این گروه ، پس از انقلاب ، می گوید:
در آن ايام سازمان دچار چند مشكل اساسي است: يك: تحليل غلط از شرايط آن روزگار كه گويا سازمان تودهاي شده است… چهار: در تفکر ایدئولوژیزه شده، به نیرو و پایگاه اجتماعی متحدان (بنیصدر و…) پر بها داده، بدنه و نیروهای مومن تشکیلاتی را بهجای اقشار و طبقات اجتماعی حاملان تاریخ تصور میکند. پنج: در تشکیلات سازمان گونه با انظباط آهنین و سلسله مراتب بالا به پايین، گزارشهای تشکیلاتی ناخواسته آنگونه که رهبری مایل است نوشته و تنظیم میشود. چنان گزارشاتی از پایگاه گسترده متحدان سیاسی، از پایگاه تودهای سازمان و از ناتوانی نیروهای حاکمیت در مقابله با تشکیلات انقلابی خبر میدهند. (نقش ایدئولوژی در ندیدهگرفتن و یا کوچک شمردن مشکلات واقعی)… خلاصه کنم؛ تلفیقی از بیتجربهگی، توهم، ایدئولوژیک و حیثیتیکردن هر ماجرا، بر متنی از تحولات شتابان و گاه ساعت به ساعت، باعث میشود که رهبری مجاهدین گیج و تلوتلوخوران موضعگیری سیاسی کند. نیروهای خود را تحریک و به ظاهر بسیج کند اما درست سر بزنگاه یعنی جايی که آیتالله خمینی آن پیشنهاد را میدهد. سنکپ تشکیلاتی میکند. (1)
امروز پس از گذشت 25 سال از آن فاجعه که جز اعمال پاره ای از حوادث خشونت آمیز ِ ضد مردمی ، حاصل دیگری نداشت ، بازشاهد آن هستیم که بلندگوهای تبلیغاتی مجاهدین خبر از حمایت های عظیم مردمی و تجمع های پرخروش در هواداری از گروهشان می دهند :
اجتماع عظيم و با شكوه 30هزار نفره در يكي از سالنهاي نمايشگاه مشهور بورژه در شمال پاريس، نمايش تمام عياري از اقتدار، بالندگي و شكوفايي مقاومت ايران و جلوهيي درخشان از عزم ملي و ميهني مردم ايران براي سرنگوني رژیم واستقرار آزادي وحاكميت مردم بود…اکنون شاهد تجمع پرخروش انبوه عظيم ايرانيان در پاريس هستيم… سيل خروشان دهها هزار تن از هموطنان شريف و آزاده كه از دورترين راهها و با تحمل همه ناملايمات و هزينههاي مالي و تداركاتي خود را به پاريس رساندند تا در گرداگرد رئيسجمهور برگزيده مقاومت جمع شوند.(2)
اما آیا پس از تجربه ای 25 ساله و با هزاران بار اثبات کذب بودن چنین ادعاهایی ، باردیگر می توان آن را در چارچوب اشتباه برداشت و گزارشهای غیرواقعی عناصر تشکیلات و نگاه ایدئولوژیک رهبران به پدیده ها تحلیل نمود؟
این رویه حقیقتاً یک بیماری لاعلاج است که به دلیل رعایت نکردن ابتدایی ترین اصول اخلاقی و سیاسی از سوی مجاهدین ، گریبان آنها را گرفته است. بدیهی است که مهلک ترین ضربات را نیز از طریق همین بیماری دریافت داشته و خواهند کرد.
یکی از فعالین سیاسی در تشریح این بیماری می گوید:
«خوابگردى» يا Somnombolism پديده رايج و حيرت انگيز روزگار ماست كه نه شب ها در بستر خواب برخى آدم ها، بلكه روزها در قلمرو زندگى اجتماعى ما در جريان است.
پندارگرايى، خيال پردازى، اتوپياطلبى و رمانتيك مآبى با همه چاله چوله هايش هزار بار شرف دارد بر «خوابگردى» در عرصه اجتماعى. زيرا كه با اولى مى توان احتجاج كرد اما با دومى چه مى توان كرد؟! جز آن كه خوابگرد را به بستر خواب نوشين بازگردانى تا خداى ناخواسته جانش به مخاطره نيفتد. آنگاه كه يك جريان سياسى، يك حزب يا جناح دچار خوابگردى مى شود، در خواب حرف مى زند، به راه مى افتد، جماعتى را در پى خويش به راه مى اندازد، جايى را، چيزى را به عنوان نقطه هدف نشانه مى رود و خيلى جدى و مصمم به پيش مى راند و به هشدار و بيدارباش هيچ كس توجه نمى كند، در واقع نه فقط آرامش ديگران را برآشفته است بلكه موجوديت خويش را نيز به مخاطره انداخته است.به باور من در چند دهه اخير تحولات سياسى اجتماعى ايران، جريان موسوم به سازمان مجاهدين خلق از پيشگامان «خوابگردى سياسى» بوده اند كه البته سرانجامى جز تلف كردن خود، زحمت مردم ايران و رسوايى تاريخى نداشته است.بخش مهمى از اپوزيسيون نظام به ويژه خارج نشينان نيز از آغاز تاكنون دست به گريبان خوابگردى بوده اند. اين را خودشان هم دريافته اند.(3)
ابعاد بیماری لاعلاج و مهلک مجاهدین هنگامی عمیقاً فهمیده می شود که به این سئوال ساده و معمولی پاسخ فکر کنیم که اعداد و رقم سازی چه خاصیتی برای آنها در بردارد ؟
برفرض که آمریکا ،با توجه به شارلاتان بازیهای مجاهدین، نام آنها را از لیست گروههای تروریستی درآورد ، یک به یک خواسته های آنها را اجراء کرده و حتی آنها را تسلیح کند ، آیا دوباره مانند سی خرداد و عملیات فروغ و اردیبهشت 82 سنکپ نخواهند کرد ؟
بدون تردید پاسخ به این سئوال مثبت است.پس این گونه بی پروا و در کمال وقاحت دروغ بافتن چه دردی از دردهای بی درمان دار و دسته رجوی را دوا می کند؟
پاسخ معلوم است ، این تنها بخشی از عوارض بیماری خوابگردی مجاهدین است که صرفاً تشفی غریزه خود بزرگ بینی و حس هیستریک کر کری خواندن در فضای سیاسی خارج از کشور را دنبال می کند. خود ارضایی که نتیجه اش تحمیق هر چه بیشتر هواداران و عمیق تر شدن بیماری در ارگانیسم مجاهدین و تبدیل آن به یک منطق درونی می شود ، منطقی که نظیر آن کم نبوده و می توان به گونه هایی مشابه آن اشاره کرد.
———————————————–
1- نشریه چشم انداز ایران شماره 37 /اردیبهشت و خرداد 1385– گام به گام تا فاجعه سی خرداد 60 – مصاحبه با سعید شاهسوندی
2- روزنامه مجاهد- شماره 140 – یادداشت روز 14تیر 1385
3- روزنامه شرق سه شنبه 13 تیر 1385– خوابگردها –دکتر احمدپورنجاتی