باند رجوی؛ همدست جنایات اسراییل
ایراندیدبان
در یک فرض نامحتمل و محال، تصور کنیم که اعضاء و هواداران مجاهدین، به حدی از آزادی برخوردار باشند که اجازه داشته باشند از گردانندگان این گروه سؤال کنند. سؤال، و نه بیشتر. نه مثلاً بازخواست و یا مخالفت کرده و یا مستقلاً بیانیه بدهند، بلکه فقط سؤال کنند.
فرض کنیم که سؤال این باشد: چرا مجاهدین در برابر جنایتهای اسراییل هیچ موضعی نمیگیرند؟
رجوی و سخنگویان باندش تاکنون چندین بار به چنین سؤالی پاسخ دادهاند. آن هنگام که مورد اعتراض سایر گروههای سیاسی و یا اعضای معترض، بهخاطر سکوت در برابر جنایات صورت گرفته از سوی امریکاییها و اسراییلیها، ماهیت صدام، اشغال عراق و کشتار مردم مظلوم و بیدفاع فلسطین قرار گرفتهاند:
« ما (مجاهدین ) فقط و فقط به یک اصل پای بند هستیم که آن هم سرنگونی رژیم ایران است و به هیچ وجه از اصولمان کوتاه نمی آئیم ، برای رسیدن به آن از هر فرصتی استفاده می کنیم و به سایر امور فرعی کاری نداریم و لحظه ای از توجه به هدف غافل نمی شویم.»
این پاسخ که به زعم مجاهدین از نهایت تیزهوشی رهبری آنها ترواش کرده است، البته ممکن است بعضی را بهصورت مقطعی قانع کند، اما بهخودی خود تناقض سنگینی را یدک میکشد.
اولاً این که برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده شود و به هر امکانی آویزان شوند اسمش پایبندی به اصول نیست، این عین بیاصولی و ورشکستگی است.
دوماً در راستای هدف تعیین شده از سوی رجوی که بهاصطلاح سرنگونی است، بارها مجاهدین زیر ضرب قرار گرفتهاند که موضع خود در مورد مسایل گوناگون را روشن کنند. معقولترین راه برای یک جریان پایبند به اصول این بود که برای خلع سلاح دشمنش، موضعگیری شفاف و روشنی انجام میداد. اما باند رجوی در نهایت افلاس حاضر شدند بر حقایقی که در مورد ماهیت و جهتگیری خائنانهشان گفته میشود مهر تأیید بزنند، اما از بیاصولی و بی پرنسیبی و جیره خواری قدرتها دست نکشند.
بهراستی که با موضعگیری شفاف در مقابل دیکتاتوری صدام در سرکوب و کشتار مردم عراق، در محکوم ساختن تجاوزش به کویت و همچنین استقبال از نظر جامعهی جهانی و سازمان ملل در معرفی وی بهعنوان آغازگر جنگ علیه ایران، مجاهدین یک فرصت استثنایی داشتند تا ادعای استقلال از رژیم صدام و پایبندی به اصول را تحقق بخشند، اما از آنجا که هیچکدام از این ادعاها ریشه در واقعیات نداشت، جرأت و توان چنین کاری را نداشتند.
هماکنون مگر مجاهدین ادعا ندارند که خواست مردم ایران را نمایندگی میکنند؟ آیا جز این است که تمام مردم ایران بهصورت یکپارچه خواستار محکومیت و مجازات دولت غاصب و متجاوز اسراییل هستند؟
پس چرا در برابر این خواست مردم ایران اینگونه ذلیلانه و در حضیض خفت سکوت کردهاند؟
آیا دار و دستهی دروغگوی رجوی که خود را متحد استراتژیک مردم عراق معرفی میکنند، خشم مردم عراق علیه جنایات اسراییل را مشاهده نکردند؟ پس چرا با آن همراهی نمیکنند؟
آیا به رسمیت شناختن روند صلح اسراییلی که مریم رجوی پیشاپیش آن را جزو امتیازاتی معرفی میکند که در صورت حمایت غرب از دار و دستهی رجوی، نصیب آنها خواهد شد، معنایی جز تأیید جنایات اسراییل علیه مردم فلسطین و لبنان دارد؟
با توجه به مواضع چند سال گذشتهی مجاهدین (بهخصوص پس از بازداشت رجوی) که از فرآیند صلح اسراییلی حمایت کرده، ایران را مانع تثبیت اسراییل و حماس و حزبالله را گروههای تروریستی معرفی نموده است و همچنین اقدامات تبلیغاتی و عملیاتی برای زمینهسازی حمله اسراییل به سوریه (که آن را مقدمهای برای حمله به ایران میداند) انجام داده، باید گفت علت سکوت دار و دستهی رجوی در برابر جنایات اسراییل چیزی جز وابستگی تمام عیار به این رژیم نژادپرست نیست.
گذشته از زد و بندهای وقیحانه و پشت پردهی باند رجوی با سرویسهای جاسوسی و ترس از قطع پشتیبانی لجستیکی قدرتها، سکوت ذلیلانهی مجاهدین طی دو دههی گذشته در برابر جنایتکاری اسراییل، فجایعی که صربها در نسلکشی مسلمانان در بوسنی آفریدند، جنایات اشغالگران در افغانستان و عراق و صدها موضوع دیگر، ناشی از منطق خاص رجوی است که هرگونه محکوم نمودن آنها را باعث تقویت حکومت ایران میداند؟!
بهراستی باید اعضاء و هواداران این گروه از رهبری خود بپرسند که مگر ایران چه میگوید که محکومیت جنایتهای اسراییل باعث تقویت آن میشود؟