دوباره نویسی یک عملیات شکست خورده
ایراندیدبان
در سالگرد عملیات ضدایرانی فروغ جاویدان بقایای رجوی تبلیغات وسیعی را پیرامون آن بهراه انداختهاند.
تبلیغات دار و دستهی رجوی در این زمینه، منعکس کنندهی نیازها و خواستهای حقیرانهی آنان از امریکا میباشد.
خلاصهی کلام و حرف مجاهدین به امریکا این است که ما را مسلح کنید و به ما اجازهی عملیات علیه ایران بدهید تا ما تغییرات مورد نظر شما را انجام دهیم.
دو علت اساسی برای این که مجاهدین در روزهای اخیر این خواست را کراراً مطرح میکنند، وجود دارد:
1- تلاشهای جناح جنگ طلب امریکایی و اقدامات مشترک آنان با اسراییل علیه ایران، از دید مجاهدین یک فرصت استثنایی است که باید به هر نحو ممکن از آن استفاده کنند. تنها راه بهرهوری از این فرصت هم جز از مسیر نظامیگری و خشونت نمیگذرد و مجاهدین باید به آنان و هیأت حاکمهی امریکا تفهیم کنند که قادر هستند جاده صاف کن آنها در ایران باشند. از این رو است که با تشدید تبلیغات و فعالیتها در سالگرد این عملیات ضدایرانی، از سوی مجاهدین روبرو هستیم.
2- تنها راه برای کنترل نیروهای داخل اردوگاه اشرف، امیدوار کردن آنان به انجام عملیاتی است که قرار است آنها با پشتیبانی امریکا انجام دهند. آنان سعی دارند با مشابهت سازی زمان حاضر با زمان برقراری آتشبس میان عراق و ایران، تغییراتی در چشمانداز نزدیک را برای نیروها تصویر کنند.
نکتهی بسیار مهم این است که نیروها هیچ انگیزهای برای جنگ و خودکشی ندارند، بلکه پس از ایجاد سد آهنین در برابر خروج افراد از اشرف به داخل کمپ جداشدگان، تنها روزنهای که امیدوارند از طریق آن از زندان اشرف خلاصی یابند، انجام یک عملیات! است. نیروها واقعاً دیگر برایشان هیچ اهمیتی ندارد که با پشتیبانی که و علیه چه کسی میخواهند عملیات کنند، بلکه فقط زمانی را تصور میکنند که از اشرف بیرون بیایند و هر کس آنچه در سر میپروراند را عملی سازد.
مشکل عمدهی مجاهدین، هم در راضی کردن امریکاییها و هم در زمینهی تبلیغاتی، شکست ذلیلانه و فاجعه باری است که در عملیات فروغ دریافت داشتهاند و از این رو است که مانند هزار ماجرای دیگر تاریخی، با بسته بندی جدید و متناسب با نیازهای امروزی این دار و دسته، به ارائهی تحلیل از عملیات ننگین خود رو آوردهاند.
در این رابطه یکی از برنامههای ساخته شده توسط دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین، برنامهای بود با حضور حسین ربوبی و اسماعیل مرتضایی، دو تن از کسانی که در آن عملیات نقش داشته و جان سالم بهدر بردهاند.
مجاهدین هیچگاه نتوانستهاند موقعیت خفتبار خود و عدم پایگاه اجتماعیشان را پنهان کنند و همواره از این ناحیه تحقیر شدهاند. در دورهی اخیر نیز دقیقاً به همین دلیل و از قضا با تکیه بر تجربهی شکست در فروغ، امریکاییها وقعی به ادعاهای واهی آنان نگذاشتهاند و تمام نیاز امروز مجاهدین این است که به نحوی ثابت کنند که پایگاه مردمی داشته و پیشروی تا گردنهی حسنآباد به همین دلیل بوده است که مردم از آنها استقبال کردهاند!
در واقع این دو کوتولهی عقبمانده مأموریت داشتند که در این برنامه به هر نحو ممکن این موضوع را القاء کنند و به همین خاطر حتی شکست در این عملیات را پذیرفتند (البته این را نیز نباید نادیده گرفت که بخشی از این توجیهات، با مصرف داخلی و برای حل کسانی بود که عدم اقبال مردم از این گروه در سال 1367 را به یاد دارند).
این دو تن بارها تکرار کردند که:
« فروغ را نباید با منطق نظامی تحلیل کرد! چرا که اساساً از لحاظ نظامی هدف تعیین شده که فتح تهران بود در قد و قواره ما نبود، این کار احتیاج به پشتیانی و نیروی زیاد دارد که ما نداشتیم. فروغ یک پاسخ تاریخی بود و تنها دستآوردش این بود که ثابت شد رژیم پایگاه مردمی ندارد و مجاهدین محبوبیت دارند. »!
این دو به شکلی مذبوحانه بارها و بارها با تکرار دروغهایی در مورد پیوستن مردم به مجاهدین و استقبال از آنان، کوشیدند تا شاید بتوانند مأموریت خود را بهخوبی انجام دهند، اما چه سود که واقعیت مشهود و ملموس را نمیتوان با دروغ وارونه نشان داد. و حال و روز کنونی مجاهدین به خوبی نشان میدهد که تا چه اندازه در بین مردم ایران محبوبیت دارند!
بهراستی اگر بنا باشد مجموع بحرانهای دامنگیر مجاهدین را مورد ارزیابی قرار داد، بدون تردید باید گفت بحران نفرت عمومی از آنان و عدم پایگاه اجتماعی، بزرگترین بحرانی است که با آن دست به گریبان هستند، همان بحرانی که تمامی اقدامات و تشبثات آنها را محکوم به شکست میکند.