اصلاحات در سازمان مجاهدین!!

اصلاحات در سازمان مجاهدین!!
علیرضا میرعسگری
12نوامبر2006
نامه به آقای ابراهیم خدابنده
دوست گرامی آقای ابراهیم خدابنده
باسلام
باید بگویم از کسانی هستم که مجموعه مقالات و نامه های شما را مطالعه میکنم و احساس میکنم که مباحث تئوریک شما در رابطه با فرقه کمک زیادی به شناخت جامعه و نسل جوان ما د راین رابطه میکند.
با تمام احترامی که برای عقاید و نظرگاه های شما قائل هستم د رمورد نامه سر گشاده شما به مریم رجوی نکاتی دیدم که صلاح دیدم که آنرا مطرح کنم.
ابتدا باید بگویم که دیدگاه من راجع به سازمان مجاهدین اساسا بحث مرده باد و نابود باد نیست، بلکه معتقد هستم که هر پدیده ای را میتوان اصلاح کردولیکن برای آن چارچوبی درذهن خود دارم که با مبحثی که شما کردید کمی متفاوت میباشد.
شما در نامه خود از مریم عضدانلو به عنوان رهبر عملی متشکل ترین و فعال ترین سازمان اپوزیسیون خارج کشور نام بردید که جا ی سوال دارد که شاخص شما در رابطه با اپوزیسیون چیست؟ آیا بازی دادن سازمان مجاهدین در معادلات ویا تحرکات سیاسی گذشته یا حال شاخص این امر میباشد یا شما پارمترهای دیگری را مد نظر دارید؟
شما همانطور که در همین مقاله هم اشاره کرده اید معتقد هستید که سازمان مجاهدین تبدیل به فرقه شده است هر چند نظرگاه های مختلفی در این رابطه وجود دارد که سازمان مجاهدین از چه زمانی تبدیل به فرقه شده( به نظر شخص بنده این سازمان ازابتدا بر اساس مناسبات فرقه ای بنیانگذاری شده وتنها مسعود رجوی نقش کاتالیزور را در این میان بازی کرده است هر چند که این مطلب جای بحث جداگانه دارد) ولی در اساس همه ما معتقد هستیم که سازمان مجاهدین د رحال حاضر یک فرقه است.
شما در نامه خود بارها اشاره به این نکته کرده اید مایلید که سازمان مجاهدین دوران بزرگی گذشته را از سر گیرد! تا آنجا که این خواسته یک نظرگاه فردی باشد باید به آن احترام گذاشت ولیکن یک سوال جدی باقی میماند وآن این که آیا یک فرقه پتانسیل تغییر در درون خودرا دارد؟
باید به این نکته جدی هم توجه کرد که سازمان مجاهدین با باقی فرقه ها یک فرق اساسی دارد و آن تروریستی بودن آن است.
براستی فرقه ایی که قبل از رسیدن به قدرت دردرون خود دست به شکنجه و کشتار ناراضیان خود میزند جایی را برای تغییرات دموکراتیک در درون خود باز گذاشته است؟
سوال جدی تراینکه اساسا شما معتقدید که تا به کجا میتوان به اصلاحات در درون یک پدیده امیدواربود و ازآنجا که بحث ما سازمان مجاهدین میباشد دوست دارم که توضیحات شما را در این رابطه بشنوم.
دوست دارم که ابتدا قسمتی از مطالب شما را که بیشتر مد نظرم میباشد مجددا ذکر کنم ؛ شما د رنامه خود خطاب به مریم عضدانلو اینگونه نوشته اید که :
شما میتوانید با یک اقدام شجاعانه و اعتراف به کج روی های گذشته و بازگرداندن سازمان به مسیر اصلی جبران مافات نموده و جلوی ضرر را از همین جا بگیرید.
شما بخوبی میتوانید با درس آموزی از گذشته خونبار و پر هزینه سازمان مجاهدین خلق و با سرمایه قرار دادن مردم ایران بجای هر قدرت خارجی و قبول واقعیات موجود در صحنه سیاسی و اجتماعی و بین المللی، به نیرویی تأثیر گذار در معادلات ایران تبدیل شوید.
من معتقدم که زمان اصلاحات در سازمان مجاهدین خلق فرا رسیده است. (به نقل از نامه سرگشاده شما به مریم عضدانلو).
دوست عزیز
اینکه من میتوانم مطلب شما را خوانده و در نقد آن مقاله ای بنویسم را مدیون دنیای آزادی هستم که سعی میکنم هرچه بیشتر از آن بیاموزم و با فضای آن انس بگیرم ولیکن اینکه چرا در خارج کشور باز هم به این مسئله ( سازمان مجاهدین) می پردازم مسئولیتی است که بر دوش خود به عنوان یک ایرانی حس میکنم.
شخصا خیلی خوشحال میشوم که جواب شما را در رابطه با سوالاتی که مطرح کرد بشنوم ولیکن دوست دارم که نقطه نظر خودرا هم مطرح کنم ، چون به شدت احساس میکنم که حق دوستانی که به مانند من و شما با خلوص نیت پا به دورن سازمان مجاهدین گذاشتند ولی از تمامی اعتماد آنان در جهت اهدافی ضد ایرانی بهره برداری شد ضایع میشود؛ البته روی بحث من نه افراد زنده (چرا که آنان خود میتوانند مواضع خود را اعلام کنند) بلکه افرادی است که متاسفانه در این مسیر کشته شدند،جوانانی مانند پرویز احمدی و قربان ترابی و..
راستی شکنجه و کشتار زندانهای 1373 ، فرستادن افراد ناراضی به زندان فضیله و ابوغریب ، فرستادن افراد ناراضی به درون مرزها و شلیک ازپشت و سربه نیست کردن آنان و همه و همه جایی را باز میگذارد که به اصلاحات در درون سازمان مجاهدین واز سر گیری دوران بزرگی! امیدواربود.
دوست من
مطمئن هستم که پای صحبت خیلی از دوستانی که از سازمان مجاهدین جدا شده اند نشسته ای ، من خود در این راه سختی های زیادی کشیدم ولی هرگاه که پای صحبت دوستان دیگر مینشینم بغض درگلویم میشکند، به راستی میتوانید حس کنید کسی را که 5 سال در زندان ابوغریب و فضیله به بدترین وجه مورد آزار و اذیت قرار گرفته، میتوانید لحظه ای را حس کنید که درب سلول باز شود و جسد نیمه جان و شکنجه شده دوست شما توسط زندانبان به درون سلول پرتاب شود، یا لحظه ایی را که در درون قایقی تنهای تنها وفقط با اتکا به اعتماد به همان سازمان مورد شلیک از پشت سر قرارمیگیرید را احساس میکند ؟ باور کنید که در تمامی این لحظات نه خود واقعه بلکه اوج خیانتی که به اعتماد انسان میشود آدمی را به شوک میبرد.
دوست عزیز
به نظر من هر پدیده تا زمانی میتواند قابل اصلاح باشد که مرزهایی را پشت سر نگذاشته باشد و این مرزها را نه من و شما بلکه جامعه و قوانین موجود مشخص میکنند.
من و شما بعد از ربع قرن عملکرد سازمان مجاهدین به این بحث نشسته ایم ، این زمان نه زمان اصلاحات بلکه زمان پاسخگویی است.
هر چند که معتقد هستم که نحوه جدایی از سازمان مجاهدین و مجموعه مسائلی که فرد دردرون سازمان با آن مواجه بوده نقش جدی در این نگرش میتواند داشته باشد ولیکن حتی دریک نگاه کوتاه به عمکردسازمان و با اتکا به مدارک و شواهد موجود خارج از هر غرض ورزی میتوان به این نتیجه منطقی رسید که مسعود رجوی و مریم عضدانلو به عنوان رهبران این فرقه باید در یک دادگاه عادل و بی طرف به پای میز محاکمه کشیده شوندو شخصا همیشه در خلوت خود آرزو میکنم که اتفاقا این دو طول عمر هر چه بیشتری داشته باشندتا این امر محقق شود و حقایق بیشتری در رابطه با عملکرد ضد ملی و خیانت هایی که سازمان مجاهدین به اعتماد یک نسل کرد آشکار شود.
با آرزوی توفیق روز افزون برایتان
علیرضا میرعسگری

خروج از نسخه موبایل