وقتی حامی صهیونیست مجاهدین عرض حال مینویسد!
ایراندیدبان
بیماری تحریف تاریخ و تولید روایتهای گوناگون از یک حادثهی تاریخی، از جمله امراض ریشهدار و دیرینهی گروه تروریستی رجوی میباشد.
آنها بهدلایل مختلف از جمله پاک کردن جنایاتی که در گذشته انجام دادهاند و یا برای خوشآیند حامیان جدیدشان، هر از گاهی دست به تحریف تاریخ میزنند و نقل ِ جدیدی از آن را از بلندگوهای تبلیغی خود پخش میکنند.
اخیراً معلوم شده است که این مرض مسری نیز هست و حامیان مجاهدین نیز پس از مدتی مراوده با این دار و دستهی ورشکسته، به چنین بیماری مبتلا میشوند.
یکی از مطالب چند روز گذشته که سایتهای مجاهدین آن را منتشر ساختهاند، مقالهای است بهقلم خاخام صهیونیست دانیل زوکر که مسؤولیت گروهی مدافع امنیت اسراییل در امریکا را بر عهده دارد. ایشان همان فردی است که چند ماه قبل، بعد از ملاقات با مریم رجوی، بهطور رسمی از دولت اسراییل درخواست کرد که دوست واقعیاش (گروه تروریستی مجاهدین) را بهرسمیت شناخته و مورد حمایت علنی قرار دهد.
مقالهی اخیر ایشان بهنحو مضحکی تحریفآمیز و دروغ است تا آنجا که حتی دستگاه وقیح تبلیغاتی مجاهدین نیز از ترجمه و درج تمام آن امتناع ورزیده، چرا که میداند هر ایرانی با مطالعهی آن متوجه سر تا پا دروغ بودن آن میشود.
اما از آن جا که باند رجوی در خرمردرندی و فرصتطلبی حد و مرزی نمیشناسد، جملهای از مقالهی مزبور مبنی بر اینکه سازمان مجاهدین خلق ایران، نوهی دكتر محمد مصدق نخستوزیر محبوب و ملی ایران است را تیتر کرده و منتشر نموده است.
لابد مجاهدین با فریبکاری سر ِ زوکر را هم کلاه گذاشتهاند و خود را آقای متین دفتری که چند سالی است به همکاریاش با این گروه خاتمه داده است جا زدهاند، که ایشان آنها را نه فرزندان بلکه نوه! دکتر مصدق معرفی کرده است.
زوکر خود در ابتدای این مقاله تأکید میکند که:
« اکثر امریکاییها از مجاهدین خلق و مواضعش هیچ اطلاعی ندارند. »
از قضا باید رمز ادعاهای وارونهی باند رجوی و تحریفاتی را که نه تنها در امریکا بلکه در سرتاسر غرب انجام میدهند در همین واقعیت جستجو کرد.
اما زوکر نیز مانند مجاهدین این عدم آگاهی را مربوط به تلاش جمهوری اسلامی میداند و برای اینکه این ادعای کلیشهای را اثبات کند، به تولید ناشیانهترین دروغها میپردازد و مینویسد:
« علت این دشواری این است که رژیم ایران فریب خبری موفقی دربارهی مجاهدین داشته. حیلهای که ملاها از ک.گ.ب شوروی فرا گرفتند. در دوران قبل از سقوط شاه، بسیاری از دانشجویان پیرو آیةالله خمینی زمانی را در شوروی سابق برای یادگیری استراتژی و تاکتیکهای انقلابی صرف میکردند. یکی از این افراد رهبر عالی ایران، فقیه، آیةالله خامنهای است، فارغالتحصیل از دانشگاه دوستی پاتریس لومومبا در مسکو، یعنی آکسفورد ِ تروریسم. »
گمان نمیرود که هیچ توضیحی در مورد جملات بالا نیاز باشد و فقط باید آن را در چارچوب بهانهای برای ردیف کردن دروغهای بعدی، بهمنظور بزک کردن چهرهی مجاهدین در غرب دانست.
حامی صهیونیست مجاهدین درست در بزنگاهی که رژیم اسراییل مشغول قتل عام مردم بیگناه لبنان است، تلاش میکند که زمینههای برقراری پیوند هر چه بیشتر مجاهدین با اسراییل را فراهم آورد و برای دلجویی از لابی صهیونیستی در امریکا مینویسد:
« یکی از خطاها دربارهی مجاهدین خلق این اتهام است که آنان در ترور پرسنل ارتش امریکا و پیمانکاران نظامی ایالات متحده در اوایل و اواسط دههی 1970 دست داشتند. این اتهام بهواسطهی این واقعیت پیش آمده که سرویسهای اطلاعاتی امریکا در آن زمان اطلاعات بسیار کمی دربارهی مجاهدین خلق داشتند، و تا همین اواخر چیز زیادی دربارهی آنها بهدست نیامده بود. در سال 1971، رهبری مجاهدین بهخاطر فعالیتهای دموکراسیخواهانهشان توسط ساواک، پلیس مخفی شاه، دستگیر شدند. در حالی که رهبری در زندان بود، یک گروه ناراضی از مجاهدین مسلمان جدا شد و یک شعبهی مارکسیستی تشکیل داد. همین گروه هم بود که از نام مجاهدین استفاده کرد اما اصول آن را نقض نمود و به امریکاییها حمله کرد و آنها را کشت. »
بد نیست به ایشان که امروز پس از 25 سال در صدد تحریف تاریخ برآمده است، نشریات ابتدای انقلاب مجاهدین نشان داده شود که خود اعتراف به قتل امریکاییها کردهاند و از این رهگذر مترصد بهدست آوردن امتیاز و قدرت سیاسی بودند.
در جایی دیگر و بهطرز کاملاً فکاهی و خندهآوری، مواضع دار و دستهی رجوی در جریان اشغال سفارت امریکا در تهران را وارونه نشان میدهد و سعی دارد از آنها بچههایی مؤدب و مورد پسند امریکا بسازد، ضمن اینکه رذیلانه بر روی نام رییسجمهوری فعلی ایران تأکید میکند:
« دیگر اتهام اشتباه علیه مجاهدین این است که مجاهدین خلق از اشغال دانشجویی سفارت امریکا در تهران در سال 1979، و بحران گروگانگیری 444 روزه حمایت کرد. اعضای مجاهدین خلق در واقع تلاش کردند که از سفارت امریکا در برابر دار و دستهی خیابانی کمیتهایها (که سعی میکردند کنترل سفارت را بهنفع حزب اسلامگرای آیةالله روحالله خمینی بهدست بگیرند) حفاظت کنند. پیروان دانشجوی آقای خمینی، از جمله افرادی مانند محمود احمدینژاد، با مجاهدین خلق درگیر شدند، و به آنان اجازهی ورود به سفارت را ندادند. در حقیقت، رهبران اسلامی اشغال سفارت خودشان نوشتهاند که مجاهدین خلق بخشی از گروه آنان نبود و بهخاطر اختلافات عمدهی عقیدتی به آنان اجازهی مشارکت نمیدادند. »
زوکر مسؤولان وزارت خارجه و کاخ سفید را آنقدر ابله میداند که حتی گمان نمیبرد که آنها به آرشیوهای نشریات این گروه دسترسی داشته باشند و بههمین دلیل است که مجاهدین را محافظین سفارت امریکا معرفی میکند!
سپس زوکر نیز به سفسطهی رجوی من لعن میشوم، پس هستم متوسل میشود و مینویسد:
« این ادعا (که گاهی در واشنگتن شنیده میشود) که مجاهدین خلق در ایران از حمایت مردم برخوردار نیست بیمعنی است. اگر مجاهدین خلق محبوبیت ندارد، چرا رسانههای رژیم به مجاهدین خلق 350% بیشتر از هر گروه دیگری حمله کرده؟ »
معلوم نیست حمایت مردمی را باید از زبان تجمعات و طرفداریهای مردمی شنید یا بنا به منطق مجاهدین از زبان لعن و نفرین کنندگان!
زوکر سؤال میکند:
« چرا تهران از مجاهدین خلق میترسد اما از رضا پهلوی و سلطنتطلبان، حزب توده یا نهضت آزادی ِ ابراهیم یزدی خیر؟ اگر مردم به مجاهدین اعتماد نمیکنند و به آن احترام نمیگذارند، مجاهدین خلق چگونه جزییات برنامههای موشکی و هستهای رژیم را افشا میکند؟ »
اما به این سؤال پاسخ نمیدهد که مگر اطلاعات سری جزییات برنامههای هستهای هر کشوری و از جمله ایران در اختیار مردم است که اطلاع مجاهدین – به فرض صحت – را بتوان نتیجهی پایگاه مردمی آنها دانست؟
در این مقاله زوکر وارد میدان رقابت مجاهدین با سلطنتطلبان بر سر تصاحب جایگاه مورد تأیید امریکا شده و در چندین جا علیه سلطنتطلبان و حامیان آنها موضعگیری مینماید:
« شهادت دکتر مایکل روبین دربارهی خطاهای رژیم اسلامی در تهران همیشه در ردهی اول قرار دارد. اما روبین حامی رضا پهلوی و سلطنتطلبان است. در نتیجه، نظرات او دربارهی مجاهدین خلق باید مورد تردید قرار گیرند. در جای دیگری دربارهی همفکریهای دکتر روبین و همکارش دکتر کِنت تیمرمن با سلطنتطلبان نوشتهام. دوباره میپرسم که نظر حامیان سلطنت در ایران چقدر قابل اعتماد است؟… تیمرمن و روبین متخصصان خوبی دربارهی رژیم هستند، اما وقتی کسی دربارهی مقاومت ایران و سؤالِ مرتبط با تغییر رژیم صحبت میکند، غرضورزی این دو باید تشخیص داده شود. مجاهدین خلق نوهی دکتر محمد مصدق، نخستوزیر محبوب ملی است که سیا در سال 1953 سرنگون کرد تا شاه را به قدرت برگرداند… تودههای ایرانی خواست مصمم خود برای ترجیح دادن مجاهدین به هرگونه بازگشت احتمالی سلطنت پهلوی را نشان دادهاند. »
در خاتمه زوکر به درد ِ اصلی مجاهدین که ریشه در عدم پایگاه اجتماعی و غیرمردمی بودن این گروه دارد اشاره کرده و مصرانه خواستار حمایت امریکا از آنها میشود:
« بهمصلحت وزارت خارجه است که مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت را از لیست خارج کند تا مردم ایران را بهمنظور ایجاد تغییرات لازم و ایجاد دموکراسی سکولار در ایران رهبری کنند. »
بیهوده نیست که اقدامات و تلاشهای شبانهروزی مجاهدین در 10 سالهی گذشته برای خارج شدن از لیست گروههای تروریستی هیچ نتیجهای در بر نداشته و تمامی به شکست منجر شده است، چرا که تمامی آن تلاشها مبتنی بر دروغ و فریب بوده است.
مجاهدین گمان بردهاند که سیاستمداران و دولتها نیز مانند اعضای تحت سانسور و از همهجا بیخبر خود و یا کسانی مانند زوکر که معلوم نیست تاکنون کجا بودهاند که اکنون عرض ِ حال مجاهدین را از روی متن نوشته شده قرائت میکنند، احمق هستند که هر دروغ و تحریفی را بدون توجه به واقعیات تاریخی باور کنند و تحت تأثیر شیادیهای آنان قرار گیرند.