آغاز یک پایان
ادوارد ترمادو، هشتم سپتامبر 2006
بیش از چهار دهه از تاسیس سازمان مجاهدین می گذرد در مورد چگونگی بنیانگزاری این سازمان و عملکرد آن قبل از انقلاب مقالات فراوانی نوشته شده در اینجا لازم دانستم به چند مورد از اشتباهات استراتژیک این سازمان که باعث انحراف و شکست سازمان شد اشاره کنم.
انتخاب جنگ مسلحانه اولین اشتباه این سازمان بود که این انتخاب در مقابل سازمان چریک های فدائی خلق که در آن زمان در حال مبارزه مسلحانه بر علیه حکومت شاه بود صورت گرفت، به این صورت که وقتی سازمان مجاهدین متوجه شد چریکهای فدائی با عقیده مارکسیستی توانسته اند در میان جوانان ایران در آن زمان پایگاه خوبی داشته باشند پس به این نتیجه رسید که سازمان مجاهد ین با ائدولوژی اسلامی می تواند بیش ازهرسازمان یا جریان سیاسی دیگر درمیان جوانان ایران تاثیر گذار باشد و به همین دلیل هم در جشنهای دو هزار و پانصد ساله دست به انفجاردکلهای برق در تهران زد در حالیکه در آن زمان سازمان چریکهای فدائی خلق عملیاتی مثل عملیات سیاهکلرا انجام میداد و سازمان مجاهدین قصد ربودن گوی سبقت از آنها را در سرداشت اما به گفته بنیانگزاران سازمان اقدامات سازمان جزء شکست چیزی بهمراه نداشت.
این اولین اشتباه استراتژیک این سازمان بود چرا که دوران مبارزه قهرآمیز در حال پایان یافتن بود.
پس از دستگیری و اعدام بنیانگزاران و مرکزیت سازمان توسط شاه اختلافات بین اعضای باقیمانده آغاز شد و همین اختلافات به تسویه های فیزیکی در درون سازمان مجاهدین منجر شد.
در زندان کسی بنام مسعود رجوی که ازاعدام جسته و با یک درجه تخفیف ملوکانه به حبس ابد محکوم شده بود که البته در دورانی که شاه تمام بنیانگزاران و کادرهای مرکزی را اعدام کرد دادن یک درجه تخفیف به مسعود رجوی بسیار مشکوک است و جای بحث دارد اما این فرد در زند ان و در زمانی که از مرکزیت سازمان کسی باقی نمانده بود با زرنگی تمام خود را به اعضای باقی مانده تحمیل کرد در حالیکه در بین اعضای باقی مانده کادرهای قدیمی تر از او وجود داشت.
پس از پیروزی انقلاب و آزادی افراد باقی مانده سازمان مجاهدین از زندان رجوی خود را جلو انداخت تا شاید از اوضاع درهم و بر هم کشور استفاده کرده و برای خود حکومتی دست و پا کند از آزادی عمل احزاب استفاده می کرد و با سخنرانی های آتشین تلاش می کرد تا جوانان کشور که شور انقلابی بر سر داشتند را به سمت خود جذب کند و حتی تا کاندید ریاست جمهوری پیش رفت.
در آن موقع حکومت نو پا بود و در کنترل کشوربدلیل از هم پاشیدگی در سیستم امنیتی بسیار ضعیف بود و به همین دلیل هم مجاهدین تصور می کردند که خواهند توانست به اهداف خود برسند.
رجوی در سخنرانی های خود تلاش می کرد خود را پرشور و هیجان جلوه دهد تا بتواند تاثیر کیفی در بین جوانان ایجاد کند و خود و سازمانش را مردمی معرفی کند.
با حمله صدام حسین به ایران و شروع جنگ ایران وعراق وقتی که رجوی متوجه شد که با سخنرانی و چهره نمائی به هدف خود نمی رسد نقاب از چهره خود پس زد و در زمانی اعلام جنگ مسلحانه کرد که خاک ایران توسط صدام حسین اشغال شده بود این دومین اشتباه سازمان مجاهدین بود.
با اعلام جنگ مسلحانه و به کشتن دادن جوانان ایران رجوی نتوانست در ایران بماند و از ترس کشته شدن همسر و بچه شیرخوار خود را در تهران رها کرد و با آبروریزی از ایران به فرانسه فرار کرد.
در فرانسه و در شورای ملی مقاومت که از سازمان ها و احزاب و شخصیتهای سیاسی کشور مانند آقای دکتر بنی صدر اولین رئیس جمهور پس از انقلاب و آقای دکتر قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ایران ووو تشکیل شده بود رجوی نتوانست دست از خود کامگی بر دارد و برای قبضه کردن شورا خیز برداشت که باعث شد تعداد زیادی از احزاب و شخضیتها مانند آقای دکتر بنی صدر و آقای دکتر قاسملواز شورا کناره گیری کنند.
خیز بعدی رجوی کوبیدن میخ خود بعنوان رهبرمجاهدین بود که برای تثبیت خود بعنوان رهبر با مریم عضدانلو ازدواج کرد( که خود بحث بلندی است و درموقع مناسب بحث خواهد شد ) و برای این کار مریم عضدانلو از همسر خود که مهدی ابریشمچی بود طلاق گرفت.
پس از این طلاق و ازدواج رجوی ابتدا کادرهای زیر دست خود را وادار کرد تا ازهمسران خود جدا شوند و نام این حرکت ضد انسانی را انقلاب ائیدولوژیک نهاد و بعد از چند سال در قرارگاه اشرف در خاک عراق به دلیل پایان جنگ ایران و عراق و قفل شدن سازمان مجاهد ین درعراق تمامی اعضای سازمان را وادار کرد تا از همسران خود جدا شوند و بعد هم به بهانه جنگ دوم خلیج تمامی کودکان را با این بهانه که ممکن است در بمباران آسیب ببینند از پدران و مادرانشان گرفت و به اروپا، امریکا و کانادا فرستاد البته درآن زمان و در آن جنگ هیچ گلوله ای به سمت مجاهدین شلیک نشد و رجوی این را خوب می دانست اما دلیل جدا کردن کودکان از پدر و مادرانشان تنها به این علت بود که کودکان برای انقلاب کذائی آنها واسطه ای بین پدران ومادران بودند و از نظررجوی آنها مزاحم تلقی می شدند.
اما با روند سیاسی که به سود ایران و به ضرر مجاهد ین به پیش می رفت فرانسه در دوران ریاست جمهوری فرانسوا میتران از سازمان مجاهد ین خواست که خاک فرانسه را ترک کنند سازمان وقتی که عرصه را تنگ دید عراق را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب کرد، مسعود و مریم رجوی همراه با تعدادی از کادرهای بالای سازمان به عراق پرواز کردند و مورد استقبال دولتمردان صدام حسین واقع شدند و در حالیکه بمب ها و موشکهای صدام حسین هر روز مردم ما را داغدار می کرد رجوی با صدام حسین دشمن قسم خورده مردم ایران پیمان اخوت بست و با این حرکت ضد ایرانی خود اگر در ایران اندک هواداری هم باقی مانده بود آنرا نیزاز دست داد و منفور مردم ایران شد، سال 1365 بود و جنگ ایران وعراق بشدت ادامه داشت.
و این بزرگترین اشتباه استراتژیک سازمان مجاهد ین بود البته بهتراست بگویم اشتباه مسعود رجوی که در طول حیات خود مرتکب شد و خط باطلی تا ابد روی خود کشید.
اما سازمان مجاهد ین از این همه اشتباهات خود درس نگرفت و با حمایت و کمک صدام حسین ارتشی تشکیل داد که بقول خود ایران را از دست آخوند ها آزاد کند اما این نیرو و این ارتش را به خدمت صدام حسین گرفت وباعملیات های بزرگ مرزی برعلیه ارتش و نیروهای ایران در مرز ایران وعراق در زمان جنگ، ترورها و بمب گذاری هائی که در درون ایران انجام داد و در آخر سرکوب اکراد عراقی خوش خدمتی خود به اربابش را به اوج رساند.
در درون مناسبات آنچنان فضائی ایجاد کرد که اگر کسی کوچکترین اعتراضی برعلیه سیاست های آقای رجوی از خود نشان می داد با مارک مزدور رژیم مواجه می شد و بعد هم ابتدا سر از زندان های سازمان در می آورد و اگر توبه نمی کرد او را تحویل زندان های عراق مثل (زندان ابوغریب یا زندان فضیلیه) که زیر نظر مخابرات واستخبارات عراق کنترل می شد می دادند و جوانانی را که با هدف آزادی به آنان پیوسته بودند وعمر و جوانی خود را در بیابان های عراق تقد یم آقا و خانم رجوی کرده بودند پاداش دهند و با زندانی کردن جوانان ایرانی به مردم ایران نوید آزادی.
پس از سرنگونی صدام حسین همین سازمان مجاهد ین که تا قبل ازسقوط صدام فریاد جنگ مسلحانه اش گوش فلک را کر کرده بود و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به نیروهای ایرانی دریغ نمی کرد برای سر پا ماندن خود از برکات انقلاب مریم اختراع تازه ای کرد و دکان دیگری گشود و اسم آنرا (را حل سوم) گذاشت و خیال آنرا داشت تا آنرا نیز چه در اروپا و امریکا و چه در داخل ایران به مردم قالب کند اما از آنجائی که تمام دنیا دست آنها را در این چند سال خوانده اند حنای آن رنگی نداشت.
در یک نگاه به گذشته سازمان مجاهد ین از بدو تاسیس خود به غیر از ترور و کشتار ازمستاشاران آمریکائی گرفته تا بکشتن دادن جونان ایران و بمب گذاری در درون ایران و زدن موشک آرپی جی به اماکن عمومی و پرتاب خمپاره بر سر مردم و سرکوبی اکراد عراقی چیز مثبتی دیده نمی شود.
حال سئوال از سازمان مجاهد ین این است اگر راه حل سوم شما از ته دل و از ایدئولوژیک شما سر چشمه گرفته پس چرا در این چهار دهه باعث ریخته شدن اینهمه خون جوانان بی گناه شدید؟
به چه دلیلی جوانان ایرانی را به مزدوری صدام حسین وادار کردید؟
و به چه دلیلی این همه انسان را از جاهعه انسانی و زنگی عادی دور و در بیابانهای عراق اسیر کرده اید و آنها را از آرزوه های خود که همانا تشکیل خانواده و لذت بردن از فرزند است محروم کرده اید؟
وچرا باعث از هم پاشیدگی آن همه خانواده شدید و فرزندان آنها را در خارج و دور از پدر و مادر خود رها کرده اید تا بدور از فرهنگ و آداب ایرانی بزرگ شوند؟
اما اگر سازمان مجاهدین دم از راه حل سوم می زند دلیلش این نیست که سرش به سنگ خورده بلکه بدلیل نبودن صدام حسین بعنوان ارباب و حامی اجبارا به این شعار پناه آورده تا بتواند خود را سر پا نگهدارد ولی ملت بزرگ و شریف ایران به آن حد از آگاهی سیاسی رسیده که هرگز بازیچه دست جنایتکارانی مثل سازمان مجاهد ین نشود.
سازمان مجاهدین با سیاست غلط در چهار دهه در عرصه سیاسی ایران به آغاز خود پایان داد است.