آقا اسماعیل و صفا خانم و یه عالمه سئوال
بهزاد علیشاهی
سلام اسماعیل خان یغمایی! خدا را شکر که نوشتید برای آخرین باراست که جواب میدهید و دیگر اینکار را نمیکنید, اینجوری هم خودتان راحت شدید هم بنده , خودتان از این بابت که بالاخره حرف حساب جواب ندارد و بنده از این بابت که خواندن و فهمیدن مطالب شاعری که قافیه اش تنگ آمده و از صفا خانم و قصاب محله شان تا یار جدید زندگی اش و مکالمه خیالی با پسرش را به هم میبافدکه از مجاهدین دفاع کند, کار سختی است. اما خوب است که عرایض بنده را بخوانید خصوصا که منتظر پاسخ نیستم و خیالتان برای خواندن راحت تر است.
شما صد ها بار تکرار کرده اید که پسر شما میخواست برگردد و در سازمان نماند ولی دختر آقای محمدی نمیخواهد برگردد و میخواهد در اشرف بماند اولا که این فرض شما غلط است این دختر اسیر شده میخواهد برگردد و دستخط و مکالمه اش با پدر هم موجود است ولی گیریم که فرض شما درست. از خود یا از پسرتان پرسیده اید که در سازمان چه میگذرد؟ و آیا کسی هست که نخواهد آنجا بماند؟ و به زور مانده باشد حالا زور سازمان و یا آمریکایی ها ؟ آیا هر کس که با رژیم جمهوری اسلامی بجنگد قابل ستایش و حمایت است ؟ اگر اینجور است بروید از جناب ریگی در بلوچستان و بقیه اشرار هم حمایت کنید که در حال جنگ با جمهوری اسلامی هستند و کلی را هم سر بریده اند.خودتان را گول نزنید. وقتی از کودکی تعریف میکنید و از صفا خانم که روز تا شب در خانه آن مردیکه نکره کار میکردو شب هم تا صبح سنگ زیرین آسیاب بوده دارید توهین میکنید ؛ پس دیگر ژست روشنفکری و شاعری لازم نیست. البته این خاطره نویسی و بعضی مطالب دیگر شما در این مقاله معلوم است که سفارشی است و قبلا هم توسط دیگر برادرانتان در اشرف استعمال شده ( گفتم استعمال چون این لغت تشکیلاتی است شاید بهتر متوجه بشوید)مثلا همین کار خاطره نویسی و یا اون مطلب فروختن روح به شیطان که دوبار دیگر در سایت افشاگر آمده و هر دونفر هم مثل شما شب قبل از نوشتن مقاله کتاب را خوانده بودند.
البته این خاطرات شما نشان میدهد که از همان بچگی سروگوشتان میجنبیده و علاوه بر فهمیدن روابط نامشروع صفا خانم ,محل بقیه خانم های شب کار را هم بلد بوده اید شاید برای همین گذارتان به سازمان افتاده , راستی این نسخه ای که تجویز فرمودید همان کوبیدن گردو و خوردن سیر و عدس و پیاز و ریختن آب سرد بر اسافل اعضا و یاد مردگان اگر برای لحظه های جیم شفا بخش است و در دوران کودکی با آنهمه لحظات به یاریتان آمده لطف کنید این نسخه را برای ارتش آزادیبخش هم ارسال کنید که لااقل بجای غسل هفتگی چهار نفر چهار نفر اسافل اعضایشان را زیر شیر آبسردکن سالن غذاخوری بگیرند ( اینکه گفتم چهار نفر چهارنفر به این دلیل بودکه آبسردکن یگان ما چهار تا شیر داشت بقیه یگانها با شیرهای آبسردکن خودشان میتوانند سازماندهی کنند )
اما آقای یغمایی فرمودید که از نظر شما هیچ سازمانی با همه محاسنش تمامت ایران نیست خواستم بپرسم پس تکلیف شعر و مجیزی که برای مسعود گفتید که اینجور است : تو زنده بمان ای تمامت ایران که بی تمامت تو ناتمام ایران است چه میشود؟ آیا از حیز انتفاع ساقط است ؟ و یا هنوز مورد استعمال دارد؟
فرمودید که مسمتمر شما و مسعود و مریم رجوی نان و پیازی و نه بیشتر از سفره خلق و از پول خلق خورده اید و به این مفتخرید. اگر پول صدام و بقیه را سفره خلق حساب میکنید که هیچ, اگر نه وقتی سفره خلق اینقدر برکت دارد که شما و این عده اینهمه سال از آن میخورید چرا میگویید که خلق زیر خط فقر است ؟ وضعشان اینقدر خوب است که برای شما هم سفره انداخته اند آنهم نه نان و پیاز , چون دهن خانم رجوی اصلا بوی پیاز نمیدهد و لباس صد رنگ و سالن و نمایش و هزینه های جراحی و موارد اینچنینی هم در سفره موچود است و سخت ترین روزی که بر مریم رجوی گذشته است همان زندان فرانسه است که بگفته خودتان روزانه 20یورو نان میخریده که این خرچ یک هفته یک پناهنده است ( مرسی نان خور خلق )
آقای یغمایی تعارف و شکل قضیه را کنار بگذارید و مثل بقیه دوستانتان در سایت افشاگر به فحاشی بپردازید و اینقدرفحش دادن را پیچیده نکنید, از این بابت کسی به شما ایرادی نمیگیرد, چون همه وابستگی و دلبستگی شما را به مجاهدین میدانند و ادعا یا ژست استقلال شما هم دیگر مضحک به نظر میرسد.
مقوله خودکشی را هم فرموده اید که کاملا فردی است و نه تحت تاثیر محیط و فرمودید چون پسرتان به سن قانونی رسیده کاری به او و عقایدش ندارید اما فکر میکنم حتی اگر نپرسیده باشید امیر برای شما از فشارهای زندان اشرف گفته باشد و مناسبات ناپاک و نامشروع در آنجا و در کمپ , خیلی دلتان میخواست گفتگوی شما با امیر به آنگونه بود که نوشته اید, اما میدانم که نیست چون هم امیر را خوب میشناسم و هم میدانم که برای شما بخوبی تعریف کرده یکبارش را هم که در کمپ خود شاهد بوده ام , به این دلیل میگویم که شما خبر دارید که در اشرف چه میگذرد, من نمیگویم با ملاها دشمنی نکنید نه! اینکار را بکنید اما از این عناصری که شرف مبارزه را به دشمن فروختنند و با ساختن قلعه جهنمی اشرف به یک فرقه تبدیل شدند حمایت نکنید! البته که شما هم مختارید و به سن قانونی هم رسیده اید و میتوانید با وجود آگاهی از هرکس دلتان خواست دفاع کنید ولی لااقل به بقیه فحش ندهید و بگذارید که هرکس آزادانه فکر کند و نخواهید که همه مثل شما فکر کنند و تهمت نزنید که اگر مثل شما نیستند پس باید مثل صفا خانم باشند. گرچه باور کنید من فکر میکنم ته ذهن منظورتان از صفا خانم که شوهرش به سفر رفته و حضور ندارد و بعد مردم او را با شهردار محل دیده اند و غیره همان مهر تابان خودتان باشد.
در مورد مدیحه سرایی بارگاه من هم مثل شما قبول ندارم که بخاطر پول و ثروت اینکار را کرده اید برای همین اشعارتان در این زمینه بی حس وحال است و خوب میدانم که این اشعار و مداحی و گنده نمایی از شخصیت مریم و مسعود تحت تاثیر جمع و یک نوع ترس تشکیلاتی بوده به دیوان اشعار خودتان نگاه کنید. البته تنها کتاب شعری از شما که در قرارگاهها پیدا میشود همان است که برای ازداج مریم و مسعود سروده ای یک کتاب کامل فقط همین.
شما گفته اید قبل از اینکه با اسم مسعود آشنا شوید با اهداف سازمان آشنا شدید اسماعیل جان این هم از آن تظاهرهای مستقل نمایی شماست ؛مگر یادت رفته که در نشست انقلاب قبل از خواندن شعرمعروفت درباره مریم گفتی که بخاطر عشق به مسعود وارد این جرگه شده ای. متاسفم که میگویی حتی از شورا هم خارج شده ای ولی هنوز برای نوشتن و گفتن هزار تا چپ و راست باید رعایت کنی , اگر کسی که خروج کرده اینقدر چپ و راست دارد وای به آنکه هنوز در اشرف است ( رجوع شود به توضیحات لیبرال بودنت و…).
از بابت شعر آخر هم ممنونم واقعا بجا بود و خیلی به درد قلعه اشرف میخورد میگویی نه با امیر در این باره صحبت کن , ونظرش را بعنوان یک فرد به سن قانونی رسیده و با تشخیص خوب و بد بپرس.
موفق باشی