نیمه خالی لیوان

نیمه خالی لیوان

www.mojahedin.ws
تاریخ: 14 اکتبر 2006
مقاله شما را با عنوان تروريسم، ثمره تحقير به مناسبت سالگرد واقعه 11 سپتامبر مطالعه کردم. به گمان من اما این عامل یک روی سکه تشدید راهکار تروریسم است. در این مقال می خواهم به زمینه های پنهانی تری از بروز تروریسم اشاره کنم.
تا آنجا که حافظه ام یاری می کند شما در کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین به موضوع مهمی اشاره کرده اید که اگر چه ارتباط مستقیمی با موضوع شما در این مقاله ندارد اما به گمان من می تواند به بخشی از چالش موجود حداقل در این سوی دنیا پاسخ بدهد. و اما نکته مورد نظر، اشاره شما به تاثیر تفکر چپ و به قول شما چپ زدگی در اندیشه های یک صد ساله اخیر ایران است. شما به درستی اشاره کرده بودید که حتی تفکر اسلام حوزوی نیز نتوانسته بود خود را از تاثیر این چپ زدگی مصون بدارد. تاریخ معاصر و یا حداقل همین چند دهه آخر قرن گذشته به شدت تحت تاثیر آرمانگرایی و مبارزات ضد استعماری و در بعد ایدئولوژیکی مبارزات ضد امریکایی و ضد امپریالیستی بوده است. اینکه این مبارزات و در اشکال مختلف خود از جمله مشی مسلحانه و خشونت آمیز تا چه حد و اندازه دارای مشروعیت بوده به گمانم میزان آن را باید در انسداد راه حلهای موجود گذشته برای حصول به دمکراسی و احقاق حقوق مورد تعرض دولتهای بزرگ و مشخصا امریکا ارزیابی کرد. من بخشی از این حقیقت را می پذیرم که راه حلهای خشونت امیز و مسلحانه در گذشته و چه بسا در حال حاضر مولود انسداد سیاسی در کلان مناسبات داخلی و بین المللی است. ریشه این تمایل را در مهندس بازرگان در دفاعیات خود در دهه چهل با تاکید بر این معنی که بن بست مبارزات سیاسی راه بر زیر زمینی کردن مبارزه و در نهایت مشی مسلحانه باز خواهد کرد می توان مورد بازخوانی قرار داد.
این مسیر در نهایت به زایمان سازمانها و تشکیلاتی منجر شد که خشونت را به عنوان ابزاری برای احقاق حقوق اجتماعی و سیاسی در دستور کار خود قرار دادند. در این مقطع بی گمان مارکسیسم نقش ویژه و تاثیر گذاری را ایفا کرد. هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ اخلاقیات مبارزه و هم ایجاد زمینه هایی که گروه های مذهبی نیز خواسته یا ناخواسته خود را در مسیر یک مسابقه برای ربودن گوی رهبری مبارزات سیاسی قرار دهند. می خواهم بگویم بخش قابل ملاحظه ای از خشونت گرایی که شما به عنوان یک راه حل در تحقق مطالبات بدیهی به آن اشاره کردید یعنی چپ زدگی در تفکر و روشهای مبارزه ناشی از این شرایط است. چنانچه موضوعیت سازمانی مثل القاعده به نسبت شرایط زمانی خود پاسخ ناگزیری بود به یک شرایط. آیا این ضرورت به خودی خود می تواند اقدامات بعدی این سازمان را به هر دلیلی از جمله آنچه شما با عنوان تحقیر تعبیر کرده اید توجیه و مشروعیت ببخشد. به گمان من اصل موضوعی که باید مورد چالش قرار بگیرد موضوعیت راه حل خشونت امیز و نفی آن برای حصول به هر گونه مطالبه است. سازمانها و تشکیلات سیاسی بسیاری بوده اند که از همین موضع در نهایت به یک سازمان تروریستی و جزم تبدیل شده اند. در واقع می خواهم بگویم نیمه دیگر لیوان تروریسم را باید در تبدیل این سازمانها به ماهیت یک جریان تروریستی دید. نگاه موازی و توامان به این مقوله و همچنین عامل مورد اشاره شما در مقاله تان می تواند خطر جایگزینی جریانهای آرمانگرا به تروریسم را گوشزد کند. بدون شک شما به عنوان یک جامعه شناس می توانید در ریشه یابی پدیده تروریسم از این دو منظر کمک شایانی بکنید. مضاف بر اینکه رگه های این حساسیت را در نوشته ها و مقالات شما در گذشته به کرات شاهد بوده ایم. اگر بخواهم شفاف تر در این خصوص با شما سخن بگویم می توانم مشخصا به جریان سازمان مجاهدین خلق اشاره کنم. دو شاخصه این سازمان یعنی جزمیت ایدئولوژیک و سبقه عملیات تروریستی و خشونت آمیز انها در گذشته می تواند ضرورت این اهتمام را مورد تاکید قرار دهد. هر گونه تلاش برای مبارزه با تروریسم در حال حاضر علی القاعده نمی تواند بدون لحاظ و مبارزه پیگیر با اموزه ها و انگیزه های تاریخی آن محقق و عملی شود. نقشی که اینک مجاهدین در میلیتاریسمی کردن و خشونت آمیز کردن چالش های موجود میان ایران و ایالات متحده در خصوص بحران هسته ای پیش گرفته اند در واقع بخش نادیده و فراموش شده ای است که می تواند جریان تروریسم را در ابعاد دولتی اش تشدید و دامن بزند. در حالیکه اجماع جهانی و حتی مواضع دولت امریکا بر راه حلهای دیپلماسی تاکید دارد اما بنابه شواهد بیشمار از سوی مجاهدین در راستای اهداف سیاسی و منفعت جویانه شان می رود تا امریکا را به انتخاب گزینه نظامی که در راستای آن دستاوردی جز تشدید تروریسم و خشونت نخواهد داشت سوق بدهد. در گزارشی که اخیرا تلویزیون استرالیا (http://news.sbs.com.au/dateline) درباره سازمان مجاهدین و نقش تنش آفرین او به بهانه موضوع هسته ای پخش نموده این مهم مورد تاکید قرار گرفته است. در بخشی از این گزارش می آید:
در روزهای اخیر، پس از انتشار گزارش مجلس نمایندگان امریکا درباره‎ برنامه‎ هسته ای ایران، باید فریادهای اعتراض آژانس بین المللی انرژی اتمی را شنیده باشید. از آنجا که در این گزارش اعلام شده بود برنامه های هسته ای تهران به ‎سوی تسلیحات پیش می روند، آژانس این گزارش را توهین‎آمیز و نادرست خواند. البته این مورد جدیدترین حرکت تند در جریان بحثها درباره‎ خواستههای هستهای ایران است. بنابراین، واشنگتن اطلاعات خود را از کجا می آورد؟
به یک گروه اپوزیسیون ایرانی به نام مجاهدین خلق نگاه کنید. با توجه به افتضاح درباره‎ سلاح های کشتار جمعی صدام در عراق که هرگز پیدا نشدند، به این فکر می افتید که در جایی که تبعیدی های ایرانی در حال ارایه‎ اسرار هسته ای هستند باید جانب احتیاط را رعایت کرد. اما به گفته‎ برونوین ادکاک وقتی مجاهدین صحبت می کنند، افراطی ها در واشنگتن گوش می دهند.
در صورت محقق شدن این استراتژی تشدید عملیات تروریستی در منطقه آیا امر غیر منتظره ای خواهد بود.؟ آیا می توان نقش جریانی چون مجاهدین خلق را در آینده فرضی این چنین نادیده گرفت.
مجاهدین در گذشته نیز از موضعی کاملا متفاوت سعی در تشدید این شرایط داشته اند. فراموش نکرده ایم که سازمان در اوایل انقلاب چه تلاش دامنه دار و گسترده ای برای خشونت آمیز کردن مناقشات سیاسی ایران و امریکا انجام داده است. این استراتژی در حال حاضر با ماهیتی از همان جنس که تشدید بحران خشونت و تروریسم است دنبال می شود. آیا شما می توانید منکر نقش مجاهدین در تشدید این شرایط بشوید؟ مقایسه مواضع امروز مجاهدین با اوایل انقلاب بر استراتژی خشونت محوری آنها تاکید دارد. اینکه راه بر عقلانیت و منطق برای برون رفت از انسداد موجود بسته شود. در اینکه تروریسم خود مولود بخشی از همین نگره یعنی حذف و قیومیت گرایی بر نیمی از جهان است تردیدی نیست، اما این مهم را هم نباید فراموش کنیم که اساسا سازمانهایی از جنس مجاهدین و بعضا همان عنصر چپ زدگی در اندیشه و رفتار سیاسی موجودیت و موضوعیت خود را در آنتاگونیست کردن تضاد منافع ملتها با امریکا جستجو می کنند. تاکید بر قهرآمیز کردن این مناسبات از سوی این سازمانها و بعضا دولتهایی که متاثر از این آموزه ها هستند بواقع راه بر دوسویه کردن این تقابل ایدئولوژیک و در نهایت تشدید معضل تروریسم هموار می کند.
آیا تاکنون به این مهم اندیشیده اید که چرا مجاهدین خلق از اتخاذ یک موضع رسمی و صریح درباره واقعه تروریستی 11 سپتامبر اجتناب کرده اند. و حتی در مناسبات و تنظم رابطه شان با این واقعه در درون آشکارا آن را مولود تفکر شبه انقلابی از جنس و ماهیت انقلاب ایدئولوژیک شان تعبیر کرده اند. آیا این میل خفته و در سایه و احساس سمپاتی نسبت به عاملین واقعه سپتامبر اساسا می تواند ربطی به موضوع آرمانگرایی و ثمره آنچه شما به تحقیر تعبیر کرده اید داشته باشد. این احساس سمپاتی به القاعده را بگذارید در کنار تمایل مفرط مجاهدین به تشویق و متقاعد کردن امریکا برای اتخاذ راه حل نظامی و استفاده از تروریسم دولتی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی.
این پارادوکس را چگونه می توان توجیه کرد.
سازمان از یک سو ایران را متهم به ترویج و عاملیت تروریسم می کند. به زعم خود برای از میان بردن این کانون تروریسم، امریکا را تشویق به قشون کشی نظامی می کند. در همین حال اقدام تروریستی القاعده را فرایند درک آنها از انقلاب موسوم به ایدئولوژیک تعبیر می کند. در عین حال خود به انجام بیش از 140000 عملیات تروریستی در ایران اعتراف می کند.
به زعم شما این کولاژ چه نقشی در تعدیل، تشدید و یا فزاینده کردن موج عملیات تروریستی و ماهیت تروریست در جهان معاصر می تواند داشته باشد. من عجالتا به وزن سازمان در این موقعیت اصراری ندارم و فقط از جنبه نظری و تئوریک می خواهم این پارادوکس مورد مطالعه و تحلیل قرار بگیرد و تاکید دارم اگر واقع بینانه به انگیزه ها و زمینه های بحران و تشدید تروریسم در جهان نگاه کنیم نقش این سازمانهای بظاهر انقلابی را در تشدید اشکال مختلف تروریسم نمی توانیم نادیده بگیریم. هدف من چنانچه غیر مستقیم در گذشته به آن اشاره داشته اید توجه دادن به این روی سکه است. این به معنی نادیده گرفتن آن جنبه روانی مورد اهتمام شما یعنی تحقیر نیست. بازخوانی و ریشه یابی نقش این سازمانها در فزاینده کردن ابعاد تروریسم در جهان می تواند به بخشی از راهکارهای مبارزه با این پدیده کمک کند. مایلم در این خصوص و در صورت تمایل جنابعالی بیشتر و شفاف تر با شما وارد دیالوگ شوم. خوشحال خواهم شد مقدمتا نظرتان را در خصوص محور بحث دریافت نمایم. موفق باشید.

خروج از نسخه موبایل