مطلبی از سردبیر، نشریه نجات یافتگان، شماره بیست و هفتم، اکتبر 2006
آن سینگلتون، سردبیر، بیست و پنجم اکتبر 2006
بعد از تعطیلات تابستانی طولانی ای که داشتیم به نشریه نجات یافتگان این ماه خوش آمدید. امسال تابستان ما تحت الشعاع نگرانی هایمان برای افراد کمپ اشرف قرار گرفت و بازخبر خودکشی ای دیگر. خودکشی یکی از افراد جوانی که در کمپ گرفتار شده بود. خودکشی ای که طنین صداهای جدیدی را برای حمایت از آزادی به دنبال داشت.
کانون آوا در جریان نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل که از هجدهم سپتامبر تا ششم اکتبر در ژنو برگزار شده بود رهبری اعتراض به وضعیت کمپ اشرف و افرادی که در آنجا بر خلاف خواسته خود نگهداری شده اند را به عهده گرفت. البته سازمان مجاهدین خلق اصرار دارد که هیچ دلیل و مدرکی برای این موضوع وجود ندارد ولی کانون آوا توانست توجه نمایندگان سازمان های حقوق بشری را به این واقعیت جلب نماید که این قربانیان نه با زنجیر هایی فیزیکی که با زنجیرهایی روانی ای به بند کشیده شده اند. زنجیرهایی که حاصل استفاده از روش های التصاق روانشناسانه فرقه ای هستند.
نگاه از این زاویه جدید مسلما به ایده ای رهنمون می شود که معتقد است بسیاری از اعضای گروه های تروریستی خود قربانیانی هستند که روح و روانشان مورد حمله قرار گرفته است و طبعا نتیجه گیری از آن نشان می دهد که آنها خود مستحق کمک و نجاتند و نه تنبیه.
همزمان، گروهی دیگر نیزدر جریان نشست های شورای حقوق بشر شرکت داشت. نمایندگان کانون هابیلیان که از ایران آمده بودند و خانواده های بیش از شانزده هزار قربانی عملیات تروریستی در داخل ایران را نمایندگی می کردند. پیام آنها واضح و روشن بود. غرب نمی تواند فقط با این مستمسک که مجاهدین مدعی مبارزه بر علیه ایران هستند آنها را بعنوان یک گروه تروریستی خوب بپذیرد. قربانیان حملات تروریستی در ایران هیچ تفاوتی با قربانیان حملات تروریستی در نیویورک، بالی، مادرید و یا لندن ندارند.
در ماه سپتامبر سازمان غیردولتی ایرانی، انجمن نجات، هیئتی به پاریس فرستاد. در بین اعضای هیئت مادری بود که اجازه نیافته بود تا پسرش را در بیست سال گذشته ببیند. تنها درخواست وی در این سفر این بود که به وی کمک شود تا بتواند بمدت دو ساعت بصورت خصوصی با پسرش صحبت کند. آیا این خواسته زیادی برای یک مادر است؟ بعد از بیست سال؟
انجمن نجات همچنین بصورت مستقیم از مریم رجوی خواست تا اجازه دهد تا آن دسته از افراد مجاهدین که خود بخواهند بتوانند بدون حضور مامورین سازمان با خانواده های خود تماس برقرار کنند. این درخواست با از سکوت منفی بزدلانه ای مواجه شد.
مریم رجوی همان زنی است که وقتی سلاح سنگین و خمپاره و نارنجک در دست افراد خردسال قرار می داد و آنها را روانه می کرد تا مردم را بکشند هیچ نشانه ای از ترس در چهره اش دیده نمی شد. مریم رجوی همان زنی است که بیش از هشت میلیون دلار امریکایی متعلق به بانک های عراقی در اطاق خوابش پنهان کرده بود. مریم رجوی همان زنی است که مدعی است می تواند تمام ملت ایران را برای سرنگونی رژیم ملاها برخیزاند. ولی همین زن اینجا بنظر می رسد که از مادران و پدران و خواهران و برادران و فرزندان کسانی که او فرماندهی شان را به عهده دارد بشدت وحشت زده است. واقعا که! خانم رجوی! واقعا که!
راستی چرا او در مقابل مادر پیر یکی از افراد چنین ترسو و بزدل می شود؟ آیا این که یکی از تحت امر های شما بتواند با مادرش ملاقات کند از اولیه تریم حقوق انسانی آن فرد نیست؟ واقعا که! خانم رجوی! واقعا که!
البته با وجود تمام تلاش مریم رجوی برای کنترل کلیه جنبه های زندگی این افراد، ریزش نیرو در تمام سطوح آنچنان سرعت گرفته که اکنون از طرف خود اعضای سازمان با نام سونامی داخلی سازمان از آن نام می برند. حتی پروفسور ریموند تنتر از کمیته سیاست ایران که بارها بعنوان سخنگوی آنها صحبت کرده است اخیرا به خبرنگار تلویزیون استرالیا، برانویک ادکوک می گوید که: من برای اهداف آنها کار نمی کنم. من برای اهداف امریکا کار می کنم… آنها ابزاری برای اهداف غرب هستند… آنها خودشان می خواهند که بخشی از غرب باشند.
اکنون مریم رجوی سازمانی را که مدت ها است با همین هدف آرایش می کرد بصورت صد در صد در اختیار صاحبانش گذاشته تا مورد استفاده قرار گیرد. شاید تبریک هم به او بگویند.
ولی برای بقیه ما، ما باید بسرعت و با تمام توان توجهمان را به مردمی معطوف کنیم که بهای این سفر خیالی مشمئز کننده او را می پردازند. اعضای فرقه.