نامه شماره 4 خانواد ه سميه محمدي

مريم و مسعود ، ضحاكانی كه برا ي ادامه حياتشان ،‌ خون سميه هاي جوان را مي نوشند
نامه شماره 4 خانواد ه سميه محمدي كه همچنان در اسارت مجاهدين بسر مي برد

خانواده محمدی، بیست و یکم نوامبر 2006
اقاي استورات بل خبرنگار روزنامه”نشنال پست” كانادا ماه قبل به ما اطلاع داد ه بود كه سازمان مجاهدين ازطريق ايميل به وي اطلاع داده است” كه سميه حاضر است كه با وي گفتگو داشته باشد” لذا در ماه گذشته ما هيچ تماسي با آقاي بل ند اشتيم زيرا نمي خواستيم هيچ گونه شائبه اي بوجود بيايد كه ما بجاي سميه سخن گفته ايم.
امروز جمعه 17 نوامبر با” بل” تماس گرفتيم تا از سميه خبري بگيريم. وي گفت مجاهدين با تماس تلفني مستقيم بين سميه و وي موافقت نكرد ه اند. نيروهاي آمريكائي هم به بل گفته اند كه عملا قانوني وجود ندارد كه آنها بتوانند تماس اين خبرنگا ر را با سميه ممكن سازد..
ايا زمان ان نرسيده است كه ان معدود هواداران سازمان از مریم و مسعود رجوي سوال كنند كه اگر ريگي در كفش نداريد چرا از برخورد مستقيم اعضا در اشرف با خانواده هايشان ممانعت ميكنيد ؟‌ چرا اجازه گفتگو سميه با خبرنگار نشنال پست را نداديد ؟‌ تنها كساني از گفتگوي رو درو و پاسخگوئي در هراس هستند كه سيستمشان بر دروغ بنا شده باشد. سيستمي كه بر دروغ و نيرنگ بنا شده باشد دير يا زود فرو خواهد ريخت.
دستگاه دروغ پردازي مجاهدين با شدت تمام به پخش ادعاهاي دروغين كه ديگر بسياري از هواداران را هم نمي فريبد و انا ن را با مسئله روبرو كرده است در داخل حصاربسته سازمان مي كوبد و انعكاس اين صدا در محيط بسته و پوشالي ايجاد هيجان كاذب ميكند.
در همين راستا هست كه سازمان شهرام گلستانه مدعي دروغين حقوق بشر كه تا كنون پايش به عراق نرسيده است به همراه فروغ حسني مادري دروغگو كه براستي پيرو مريم رجوي ضحاك ميباشد در محل باشگاه مطبوعاتي متعلق به پارلمان كانادا ( كه هركسي مي تواند بدون شرطي از ان استفاده كند ) به نمايندگي از سوي خانواده ها ي اعضاي گرفتار سازمان در قرارگاه اشرف ، خواهان پناهندگي برا ي انان ميشوند. والبته اين بار هيچ نماينده پارلمان حاضر نيست د ركنار انان باشد زيرا افتاب تا ابد زير ابر نمي ماند. داستان شكنجه‌ ،‌ زنداني شدن محمد و سميه در نشنال پست ماهيت ضد بشري اين سازمان را براي كانادائي ها منجمله نمايند گان مجلس ،‌چنان اين جريان را بي آبرو كرده است كه سالها كمر راست نخواهد كرد.
فروغ حسني يك مادردروغگو و بي عاطفه ايست كه خود را نماينده خانواد هاي افراد مقيم اشرف ميخواند سازمان مجاهدين و فروغ حسني آنقدر دروغ گفته اند كه فراموش ميكنند كه سميه محمدي هم در اشرف هست و و اين جماعت بي آبرو نمايند ه همه خانواده هاي گرفتار در اشرف نيستند
درحالي كه علي حسني فرزندش در مصاحبه ويدئوئي در 2004 ميگويد”‌مادر تو را خدا به اينجا بيا من حرفهائي دارم كه فقط در اينجا ميتوانم بتو بزنم. تو را خدا بيا من اين حرفها را نمي يتوانم اینجا
بگويم”‌
علي حسني24 ساله چه حرفهائي دارد كه بايد حضوري به مادرش بگويد ؟
اگرعلي مي خواهد از فداشدن براي مسعود و مريم صحبت كند و يا به منتقدان فحاشي كند كه سازمان و دستگاه تيليغاتي پر از چنین هجويات است. علي ، علي القاعده بايستي با افتخار از ان سخن ميگفت. پس چه چيزي باعث شده اين جوان 24 ساله اهل كانادا براي ديدن مادرش چندين مرتبه خواهش كند ؟
پاسخ روشن است. حرفهاي علي جوان همان حرفهائي است كه سميه ميگويد ،‌همان حرفهائي است كه مصطفي رجوي مي گويد و همان حرفهائي بود كه ياسر كه مظلومانه د رآتش جهل و ستم مجاهدين سوخت، مي گفت. اما ياسرمانند علي مادري نداشت كه از وي تقاضا كند كه به عراق بيايد تا حرفهايش را بگويد. حرفهائي كه به قيمت جانش تمام شد.
زیرا جوانان انها حق انتخاب ندارند ،‌انها بر خلاف ميلشان در بلاتكليفي در بدترين شرايط روحي و سانسور خبري بسر ميبرند.
انها مي خواهد زنده بمانند و لي مسعود ومريم رجوي خواهان مرگ انان هستند..
چه کسی د راشرف قدرت دارد ؟
، در تابستان 2004 پدرمان مصطفي كه برا ي سومين بار براي نجات جان سميه و محمد به عراق امده بود.در اينكه شب بيستم ،‌فرهاد الفت ( اسم سازماني – منوچهر )‌،‌افشين فرجي و بهزاد صفاري به محل اقامت مصطفي و محمد مي روند،‌ و به انها مي گويند تا بحال مهمان ما بوديد بعد از ين از انچا بايد برويد زيراحضورتان باعث فلج شدن دستکاه افشین فرجی از ناقضان حقوق بشر و جنایتکاران جنگی فرمانده محمد شد ه است.. پدرمان كه تا بحال بر خلاف سازمان حرفي نزده بود تا خروج سميه و محمد را ا زاشرف تضمين كند. به الفت مي گويد. شما اين بچه را اذيت كرد ايد ، زنداني كرده ايد در حالکیه
” سيما كرمي در پايگاه پيرايش در سال 2000 به من قول داده بود كه هروقت بچه ها نخواستند انها را به كانادابر می گرداند”. سيما كرمي گفته بود”‌ همانگونه كه انها را غير قانوني برده ايم همانطور هم بر مبگردانيم. پس چرا عمل نكرديد.
فرهاد الفت ميگويد تو زياد حرف مي زني.
همان شب ، شهره حسين تاش ، زهرا حسيني ، مهين و نيلو فر ، سميه محمدي به محل ما در اشرف امدند. زهرا حسيني که سیاست شکجنه گر خوب را بازی می کرد گفت انها ( الفت و..) حق نداشتند چنين رفتاري با شما داشته باشند.
د راین زمان محمد گفت : سگ آمريكائيان به مجاهدين شرف دارند.
مصطفي محمدي :‌ شما كه با من چنين رفتاري داريد كه اجازه نداد يد من 7 روز اشرف را ترك كنم و اين كارها را با بچه ها كرده ايد.
تمامی زنان فورا اتاق را ترک می کنند.
فردا ی انروز مصطفی با سرهنگ جورج (‌يوناني الاصل )،‌ سرهنگ اورمن و 2 سرهنگ ديگربه اتفاق خانم پرنيا مترجم نيروهاي آمريكائي جريان عدم اجازه خروج را گفت.
سرهنگ جورج رو به بهزاد صفاري کرد و با تحکم گفت چرا نگذاشتي اين بره بيرون»؟
بهزاد صفاري :‌ شما گفتيد كه بيرون وضعيت قرمزه ؟‌
سرهنگ جورج : من د رمورد غير نظامي ها نگفتم د رمورد شماها گفتم.
بهزاد صفاري : شما مگه سربازاني را كه در زمان جنگ بيرون برند نمي كشيد ؟
سرهنگ جورج با عصبانيت : كي اين را گفته معلومه كه ما نمي كشيم. این جرندیان چیست که تو میگی
مصطفي محمدي مي گويد اينها گفته اند كه ما ميتوانيم اين بچه ها ر بر اساس قوانین بین المللی ببريم
سرهنگ جورج :‌اينها راستش را به شما نگفته اند
فرداي انروز مصطفي بعد از 8 روز اجازه خروج از اشرف را پيدا می كند و به بغدادمي رود
سرهنگ جورج با 5 تا تانك ( بي.ام.بي )‌ برای اینکه نشان بدهد مجاهدین هیچ قدرتی در انجا ندارند به اشرف مي ايد وبه همه جا سر ميزند..
در اين فرصت ميان بهزاد صفاري به نزد محمد مي آيد. انقدرا عجله داشته که محمد در حمام بوده است بدون در زدن وارد حمام می شود که با اعتراض محمد روبرو میشود. وی با خواهش به محمد ميگويد كه به آمريكائي ها بگو كه شكايت پدرت د رمورد بدرفتار ي ما باشما ،‌اشتباه بوده و ما با شما خوش رفتاري كرده ايم.
در همين هنگام سميه را فرمانده اش (زهرا حسینی ) به نزد محمد مي فرستاد وي گريه كنان از محمد مي خواهد كه به امريكائيان چيزي نگويد زير ا می تواند باعث خشم سازمان عليه انها شود..
محمد به سرهنگ جورج مي گويد اينها ما را اذيت ميكنند. سرهنگ جورج هر روز 3 تا 4 بارسراغ مصطفي و محمد و سميه را شخصا ميگيرد تا اينكه سرانجام ، محمد و سميه به سلامت از اشرف خارج می شوند.
سرهنگ جورج به محمد موقع خداحافظی می گوید : رفتي كانادا يادت نره اينها چه بلائي سرت اوردند.
سقوط اشرف
خانواده ما تا چندماه پیش سعی می کرد که بدون جار و جنجال محمد و سمیه را به کانادا بر گرداند و لی اگرما تابعیت کانادا را نداشتیم مسلما محمد را اجازه خروج نمی دادند.
ادامه شيوه هاي دروغ و اصرار بر گروگان نگه داشتن جوانان و اعضا در اشرف ، نشان از به شمارش معكوس افتادن فروپاشي سازمان دارد و اين موضوع نگراني ما را در مورد جان سميه و سميه هاي ديگر كه در اسارت سازمان مجاهدين بسر ميبرند بيشتر ميكند.
زيرا گذشته سازمان نشان د داده براي سازمان و رهبري ان ، جان افراد تنها زماني ارزش دارد كه خونشان در پاي بت قدرت طلبي انان ريخته شود.
امكان ادامه رهبري سازمان تنها با دروغ و ادامه حیات مریم و مسعود ضحاک با خوردن خون جوانان و اعضا وجود دارد
ما خواهان ازادي تمامي چوانان و اعضا و حق انتخاب زندگي برای انان هستیم ،‌ انتخابي كه توسط سازمان و رهبري ان سالهاست كه سلب شده است.
ما تا اخرین نفس تا بازگشت سمیه و سمیه ها ا زتلاش با نخواهیم ایستاد
با یاری خداو حمایت مردم ازاده و انسان دوست كمك كنيم تا از وقوع فاجعه در اشرف جلو گير ي شود.
خانواده مصطفي محمدي
ریجموند هیل کانادا

خروج از نسخه موبایل