چشم انداز پایان مهلت شش ماهه دولت عراق

«چشم انداز پایان مهلت شش ماهه دولت عراق»
مهدی عسکری، کانون هابیلیان، بیست و سوم نوامبر 2006
از مهلت 6 ماهه ی دولت نوری المالکی به سازمان مجاهدين برای خروج از عراق زمان زيادی باقی نمانده است و سازمان و سران آن همچنان به تلاشهای خود برای رسيدن به 2 هدف گام برمی دارند. اول اينکه اروپا و امريکا را مجاب کنند تا نام سازمان مجاهدين را از ليست فهرست گروههای تروريستی خارج سازد تا در تداوم ژستهای ميهن پرستانه و بشر دوستی خود آزادانه فعاليت کنند و در مجامع بين المللی خود را نماينده مردم ايران بنامند و برای خاصه خرجی ها و بريز و بپاشهای خود کمکهای نقدی دريافت کنند مسئله ای که با قرار گرفتن نام سازمان مجاهدين در ليست گروههای شناخته شده بين المللی باعث کسادی بازار ژستهای سازمان شده است. طبيعتا افق ديد و گستره هدف سازمان در نهانخانه ی دل تک تک سران سازمان از اين حد فراتر نمی رود زيرا برای گروهی که به لحاظ پتانسيل های تاثير گذار در معادلات منطقه ای قوی و توانمند باشد هيچ گاه دوره گردی برای جلب توجه ، برگزاری تظاهرات چند ده نفری ، تمسک به بيانيه های بی پايه و شاهد و مثال آوردن از حمايت گروههائی که اصلا وجود خارجی ندارند محلی از اعراب ندارد و ديپلماسی پنهان پايه های اول نيل به مقصود است و پس از حصول اطمينان از موفقيت است که ديپلماسی آشکار در ادامه مسير پديدار می شود. بديهی است در سياست خارجی دولتها يا گروهای موفق ؛ مظلوم نمائی ، تبليغات منفی و انديشه های افراطی در آخرين مرحله و زمانی بکار می آيد که تئوری های قبلی شکست خورده باشد و اميدی نيز به پيروزی نباشد ، مساله ای که در خصوص سازمان مجاهدين از همان ابتدا و با علم به درصد بسيار بالائی از شکست آشکارا دنبال می شود. قدر مسلم اينکه برای سران برخلاف نظرات ديکته شده درون سازمانی در بعد فراسازمانی نيل به کمترين و حداقل ها و حفظ آن بهترين مطلوب به حساب می آيد زيرا مريم رجوی نيز خوب می داند سازمان تا قبل از قرار گرفتن در ليست گروههای تروريستی نيز وزنه قابل اتکاء و تاملی در سطح منطقه به حساب نمی آمد و واکنش های هيجانی و هیستریک سازمان نيز باعث ايجاد بد گمانی و ترديد های بسياری _ حتی درکشور های متعارض با نظام جمهوری اسلامی ايران _ نسبت به آنها در منطقه و جهان شده بود. بنابراين در بهترين حالت برای او و ديگر رهبران سازمان خروج از ليست گروههای تروريستی با هدف رسيدن به شرايط قبل و نه وضعيت ديگری مورد نظر می باشد. زيرا دستگاه ايدئولوژی و سياست پردازی سازمان به اين نتيجه رسيده است که جلو تر از خط مذکور رفتن در حد و قواره ی سازمان نيست. اما اينکه در تبليغات سازمان تقاضا برای خروج از ليست گروههای تروريستی رسيدن به آزادی فعاليت سياسی عنوان می شود را بايد در راستای همان قضيه ی عوام فريبی ارزيابی کرد که نمی تواند جايگاهی برای نقد و بررسی داشته باشد.
موضوع ديگری که شايد در مقطع فعلی برای سازمان مهمترين مساله می باشد بقای فيزيکی اجتماع سازمان در اردوگاه اشرف در عراق است. بعد از شکست رايزنی های امريکا با قطر، اردن و عربستان مبنی بر پذيرش نيروهای سازمان در اين کشورها تلاش گسترده سازمان در چند مرحله برای ماندن در عراق آغاز شده است. اول آنکه با زير سئوال بردن قوانين قضائی ايران ، سيستم حاکم بر دادگاههای ایران را مغاير با حقوق بشر جلوه دهند به گونه ای که با طرح تئوری به دنبال اثبات پيش از وقوع اين فرضيه هستند که در صورت عدم پذيرش و ابقای نيروهای سازمان در عراق و استرداد آنان با ايران سيستم قضائی ايران تمام اين نيروها را به اعدام محکوم می کند و از این طریق به دنبال گسترش جلب حمايت بين المللی از خود هستند تا بتوانند مقامات تصمیم گیرنده را مجاب به ماندن تشکيلات سازمان در عراق بنمايند.
در بخشی ديگر کنوانسيون چهارم ژنو مستمسک سازمان برای طرح ادعاهايشان شده است و با اين بهانه که شرايط بحرانی و رو به وخامت بيشتر عراق باعث شده تا به لحاظ عملي هنوز دولت عراق نتواند تسلط و احاطه کافي بر عراق داشته باشد خواهان جلب حمايت نيروهای نظامی آمریکا در اين خصوص هستند اما شکست سنگين جمهوری خواهان در امريکا _ که بخشی از آن به واسطه سياستهای بوش در عراق بود _ باعث شده دغدغه های بوش در عراق رنگ و بوی ديگری بيابد و برخی از مسائل فرعی تر در عراق از دستور کار بوش و کابينه اش خارج شود و یا با درجه اهميت بسيار پايين تری مطرح می شود به گونه ای که در خصوص سازمان می توان حدس زد در پروسه پاک سازی آنها از عراق يا عکس العمل آنچنانی را از امريکائی ها شاهد نباشيم و يا اينکه پس از اندکی چانه زنی راضی به انجام اين مساله شوند.
بديهی است که تا زمان باقی مانده از دوران رياست جمهوری بوش وی برای پاک کردن تيرگی های پرونده کاری خود تلاش بيشتری خواهد کرد و در خصوص پرونده عراق نيز مسلما سازمان مجاهدين جايگاه پررنگی نخواهد داشت.
از ديگر تحرکات سازمان می توان به طرح جمع آوری امضا از شهروندان عراقی اشاره کرد که به ادعای دستگاههای خبر پراکنی سازمان تا به حال 5 ميليون و 200 هزار امضا جمع آوری شده است تا به واسطه آن دولت مرکزی عراق قبول کند که مجاهدين در عراق بمانند گو اين که سازمان پس از 20 سال حضور در عراق اينک برای خود حق آب وگل قائل است و ماندن در عراق را حق مسلم خود می داند. شايد ضروری نباشد که به پرونده تاريک رفتارهای ضد انسانی سازمان مذکور در زمان حکومت صدام در عراق اشاره شود اما مسلما فعل اين موارد آنقدر دور نبوده است که سازمان همانند تحولات فکری خود که عمدتا از نيمه اول دهه 50 آغاز شده و خود را استحاله شده و مبرا از گذشته می دانست در اين مورد نيز خود را دچار استحاله و تغيير ايدئولوژيک بداند زيرا از بازماندگان جنايات گذشته ی سازمان در عراق در حال حاضر تعداد زيادی هنوز هم رهبری هژمونيک سازمان را بر عهد دارند و ديگر اينکه سازمان مذکور هم در هيچ جا به طور واضح اعلام نکرده که رفتارهای غير انسانی گذشته در عراق متوجه سازمان نبوده و سکوت حربه ی سازمان در اين خصوص بوده است.
در پی گيری تئوری بقاء، سازمان به خوبی واقف است که خروج از عراق يعنی دور شدن از خطوط مرزی ايران و کم شدن حجم و درجه ی چانه زنی های ابزاری امريکا با ايران که در اين چانه زنی ها يکی از موارد شاید سازمان مجاهدين باشد.
در تحليلی از خروج از عراق همانگونه که گفته شد از هم پاشيدگی يکی از سمبل های وجودی سازمان ( اردوگاه اشرف ) و قاعدتاً جمع آوری مجدد نيروها علاوه بر هزينه های مادی بسيار گزاف قبول اين مسئله نيز می باشد که باید در جایی و مکان مشخصی در یک کشور معلوم دوباره دست به سازماندهی زد ، که این مسئله براساس شواهد موجود تقريبا غير ممکن است.
نگاهی به مجموعه اين ارزيابی ها نشان می دهد، تمسک جستن به کنوانسيون چهارم ژنو و جمع آوری امضا ( هر چند غير واقعی ) که سازمان برای بالا بردن ضريب موفقيت خود سعی در بهره گيری از تبعات حقوقی آن دارد ؛ تا کنون موفق نبوده و رسیدن به مطلوب از طریق آنها برای این گروه امری محال می نماید و نشان می دهد که سران مجاهدين خلق در سردرگمی و استیصال مطلق به سر می برند.
 

خروج از نسخه موبایل