نامه دوم ابراهیم خدابنده به جلال گنجه ای

نامه دوم ابراهیم خدابنده به جلال گنجه ای
وب سایت دکتر مسعود بنی صدر، بیست و هشتم نوامبر 2006
استاد جلال گنجه ای (نامه دوم)
شنبه 4 آذر 1385
والسلام علی من اتبع الهدی
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه


با سلام، خسته نباشید،
امروز جوابیه تان به نامه ام که در تاریخ سه شنبه 30 آبان در سایت همبستگی ملی منعکس گردیده بود را دریافت کردم و بسیار ممنونم.
از اینکه نامه ام به دستتان رسید و از بابت اینکه نامه های من به سایر دوستان هم رسیده است خوشحال شدم. صرف نظر از نوع نگارش و قلم سبکی که بکار برده بودید این حرکت شما را گامی به جلو دانسته و مثبت ارزیابی میکنم. یعنی همینکه نامه ای گرفته و جوابی داده اید در فضای بسته فرقه که راه به بیرون محدود است قابل تقدیر است. در همینجا میخواهم پیشنهاد کنم که شما تریبون مستقلی هم برای ارگانی که نمایندگی آنرا در شورای ملی مقاومت به عهده دارید بوجود بیاورید. بهرحال بد نیست که نظرات مستقل شما و جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال (داد) بطور جداگانه به اطلاع همگان برسد. البته ممکن است چنین ارگانی در حال حاضر وجود داشته باشد و من از آن بیخبر باشم که در اینصورت از بابت غفلتم پیشاپیش پوزش میطلبم.
اما موضوع بعدی که میخواهم به آن اشاره کنم اینست که شما که در کسوت یک روحانی مبلغ اخلاق و مروج انصاف هستید چگونه در مقام قاضی مرا بدون مدرک محکوم میکنید. شاید بد نباشد بدانید که من در حال حاضر یک پرونده فوق العاده قطور در دستگاه قضایی نظام دارم که هرگونه اتهام سیاسی و غیر سیاسی که بخواهید در آن یافت میشود. تنها اقدام به قتل عمد در آن کم بود که شما آنرا هم اضافه کردید و پیشاپیش بدون دلیل برای کاری که اصلا روحم هم خبر نداشته است مرا محکوم نمودید. با خودم فکر میکردم که اگر شما به جای قاضی پرونده من بودید چه حکمی برای جرم های ناکرده من میدادید.
البته من در نامه قبلی هم اشاره کردم که چنانچه به جای شما و در شرایط و فضایی که در آن قرار دارید بودم قطعا به همین شکل برخورد میکردم. کمااینکه وقتی در تابستان سال 1381 در منزل دخترم با برادرم مسعود خدابنده روبرو شدم چنان رفتاری با او داشتم که باعث حیرت و تعجب مادر و دختر و خانواده دخترم شد بطوری که بعد از آن همگی آنها با من مثل یک بیمار روانی برخورد میکردند و حتی از من میترسیدند. آنقدر به برادرم ناسزا گفته بودم و بر سرش داد کشیده بودم که تا یک هفته گلویم گرفته بود و صدایم در نمی آمد. آنروز دخترم تنها کاری که توانست انجام دهد این بود که فورا بچه ها را از خانه بیرون ببرد چون همگی به گریه و شیون افتاده بودند. جملاتی که من در برخورد با برادرم که جرمش در آن زمان جدا شدن از سازمان و راه اندازی یک سایت انتقادی بود به کار بردم به مراتب بدتر از جملاتی بود که شما در نامه هایتان بکار برده اید. بنابراین باید تأکید کنم که من نه از جنابعالی و نه از زوج محترم هنرمند جناب استاد بهرام عالیوندی و سرکار خانم همت آبادی و نه حتی از فرزندان گرامیشان که در قرارگاه اشرف بسر میبرند هیچ گله ای ندارم. در فرقه ها اساسا باید رهبری را نقد کرد و مابقی همه قربانی هستند. اگر چه مطالب را شما مینویسید و یا میگویید ولی من سران فرقه را مسئول آن میدانم.
شاید اطلاع داشته باشید و به نظرتان رسیده باشد که من نامه ای هم برای خانم مریم رجوی نوشته و نظرات و انتقاداتی در آن مطرح کرده ام. ولی متأسفانه جوابی از جانب ایشان دریافت نکرده ام. نمیدانم چرا ایشان هیچوقت جواب انتقادات را نمیدهند. در نامه حتی پیشنهاد کردم که ایشان تعدادی از جداشدگان و منتقدین و مخالفین سازمان را در اوور سور اواز به حضور بپذیرند و از نزدیک به علل جدایی و مخالفت آنان گوش بدهند و با انتقادات آنان آشنا گردند و اگر لازم دیدند پاسخی به آنان بدهند.
بهرحال من این نامه نگاری را به فال نیک میگیرم و آنرا ادامه خواهم داد. همچنین مایلم اگر موافق باشید شرطی بگذارم و آن اینست که اگر هر کدام از طرفین در ادامه این نامه نگاری که میتواند سنت حسنه ای برای روشن شدن مسائل فی مابین باشد تعلل ورزد و امتناع نماید لزوما دارای ذهنی فقیر و منطقی ضعیف بوده است که مایل به آشکار شدن واقعیات نیست. شما نیز آزاد هستید با هر لحنی که راحت هستید بنویسید و مسئله شکل برخورد و نحوه نگارش و ترکیب نوشته ها موضوعی کاملا فرعی است و محتوای مطالب مهم است. هر شرطی هم که برای ادامه نامه نگاری داشته باشید می پذیرم. در این نامه نگاری ها ناظران بی طرف خود خواهند توانست سره را از ناسره جدا کرده و نظر صحیح را تشخیص دهند. از صمیم قلب امیدوارم که باز هم به شما اجازه داده شود تا به این نامه نگاری ادامه دهید.
نکته دیگری که میخواهم بیان کنم اینست که صرف نظر از لحن بیانات باید در نظر داشت که یک سنت حسنه اسلامی خصوصا در مکتب تشیع برگزاری بحث های عقلانی است. شما حتما بهتر از من میدانید و اشراف دارید که همیشه سیره ائمه اطهار (ع) بر این بوده است که در مجالس خود با مخالفین بصورت منطقی و استدلالی به بحث و فحص میپرداختند و تلاش مینمودند تا به سؤالات به صورت اصولی و بدور از تنش و جنجال پاسخ دهند و طرف مقابل را قانع نمایند.
در جوابیه تان بیان کرده اید که نامه من نوشته خودم نبوده و استدلال کرده اید که: لیکن، ابراهیم خدابنده نه یک آدرس که بسیاری از آدرسهای مستقیم و غیر مستقیم مرا خوب میداند و یا میتواند به آنها دسترسی داشته باشد همچنین اشاره نموده اید که: جدا از همه اینها ابراهیم خدابنده سابق، دهها نفر از دوستان، علاقمندان و مرتبطین مرا در کشورهای مختلف غربی شخصا می شناسد. این فرمایش شما اصلا صحت ندارد. اما فرض بگیرید که من مثلا خواسته باشم در نامه خودم تجاهل کرده و به برخی طرف حساب ها اینطور وانمود کنم که من نه کسی را میشناسم و نه آدرسی در اختیار دارم. شما به چه دلیل باید دست مرا در این خصوص رو کرده و به همان طرف حساب ها تفهیم کنید که من دروغ گفته ام. البته من هرگز ادعا نمیکنم که شما شخصا قصد و منظوری داشته اید ولی اگر این مورد خط تشکیلاتی بوده باشد قابل تعمق است.
در مورد بحث حقوقی که فرموده بودید همانطور که در نامه به هنرمند گرامی سرکار خانم ناهید همت آبادی نوشته بودم مصر هستم که این موضوع از طریق پلیس پیگیری شود. یعنی منتظر نمانید تا مقامات قضایی از وکیل اتریشی توضیح بخواهند بلکه خودتان پیش قدم شده و مدارکی که در جوابیه تان به آنها اشاره کردید را در اختیار پلیس قرار دهید تا موضوع توسط تحقیقات پلیسی روشن شود. در نامه مربوطه قید کردم که من خودم در حال حاضر امکان پیگیری ندارم و از خانم همت آبادی خواهش کردم که این موضوع را دنبال نموده و نتایج حاصله را اعلام فرمایند. من از نفراتی که در خارج با آنها ارتباط دارم خواسته ام موضوع را دنبال کنند ولی خود خانم همت آبادی قطعا بهتر از هر کس دیگری خواهند توانست این کار را انجام داده و حتی شکایت رسمی بدهند و نتایج قطعی تحقیقات توسط کارشناسان مسئول را به آگاهی همگان برسانند. در ضمن من همراه با نامه شما تکذیبیه هایی برای برنامه پرونده شبکه ماهواره ای سیمای آزادی و همچنین سایت همبستگی ملی فرستادم که قاعدتا باید به دستشان رسیده باشد ولی متأسفانه تا جایی که اطلاع پیدا کرده ام بر خلاف عرف شناخته شده مطبوعات هیچگونه ترتیب اثری داده نشده است.
در ادامه مطالب خود اشاره کرده اید که انتقاداتی که من تابحال مطرح کرده ام همانهایی است که پدر کیا (احتمالا منظور نورالدین کیانوری دبیر کل سابق حزب توده است) و فامیل شورشی (باز احتمالا منظور ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران و سپس شورای ملی مقاومت است) مطرح کرده بوده اند و توضیحاتی داده اید که بیشتر بر ابهامات می افزایند. اصلا فرض بگیرید این انتقادات از طرف خود شیطان رجیم طرح شده باشند. شما عین انتقاد را مطرح کرده و سپس رد نمائید و بگوئید که وارد نیست. مثلا شما دکتر مسعود بنی صدر را مکررا دروغگو خطاب میکنید. بسیار مایلم بدانم که او که از نظر من با شناخت سی ساله که از او دارم فرد فوق العاده صادقی است چه دروغی گفته است تا من هم از اشتباه بیرون بیایم. نیازی به استدلال ندارم فقط چند مورد از گفته ها یا نوشته های او را نقل قول کرده و در مقابل اعلام کنید که صحت نداشته و او در موارد ذکر شده دروغ گفته است.
از اینکه از بابت توصیه به مطالعه در خصوص فرقه ها ناراحتتان کردم بی اندازه پورش میطلبم. به هیچ وجه قصد توهین و جسارت یا ایجاد این ابهام که گویا شما مطالعات گسترده ای ندارید نداشتم. من معتقدم که اگر شما و بسیاری دیگر که گرفتار فرقه هستند از آن فضا خارج شوید اتفاقا افرادی بسیار منطقی و اصولی خواهید بود که بر اساس رفتارهای طبیعی انسانی عمل خواهید کرد. اما در یک مورد یعنی اظهار نظرتان در خصوص فرقه به شک افتادم که احیانا در خصوص تحقیقات امروزی از فرقه ها مطالعاتی نداشته باشید. بنابراین لازم دیدم اگر بدتان نیاید در خصوص فرقه که تأسیس و هدایت آن از نظر حقوقی در بسیاری از کشورها جرم محسوب میشود توضیح بدهم. همچنین نوشته بودید که واژه فرقه حتی یک فحش رکیک ضد انقلابی هم نیست. باور بفرمائید بر خلاف روش سازمان مجاهدین خلق مقصود از بکارگیری این واژه اصلا فحاشی نیست که شما تعجب کرده اید این دیگر چه فحشی میتواند باشد. منظور صرفا روشن شدن مطالب و بیان وضعیت است.
با اجازه اگر جسارت نباشد معروض میدارم که واژه cult در انگلیسی که موضوع بحث های مفصلی در حداقل 60 سال اخیر در علم جامعه شناسی و روانشناسی است در ایران به فرقه ترجمه میشود و با sect کاملا فرق میکند. در جهان، کمااینکه در ایران، در دانشگاه ها تحقیقات زیادی حول این مسئله یعنی موضوع فرقه و فرقه گرایی شده است. من حدود دو سال پیش کتابی به نام دائره المعارف فرقه ها در ایران خواندم که بیش از 1000 فرقه را با نام رهبران آنها در تاریخ ایران لیست کرده و در خصوص هر کدام و تاریخچه شکل گیریشان توضیحاتی داده بود. اخیرا هم در دانشکده علوم انسانی دانشگاه اصفهان سمیناری حول موضوع فرقه و تروریسم برگزار شده بود. این مدت توانسته ام بسیاری پایان نامه ها و رساله های مربوط به فرقه در دانشگاه ها در داخل کشور را تهیه کرده و بخوانم. دو بخش از سه بخش کتابی تحت عنوان فرقه ها در میان ما را هم ترجمه کرده ام. همچنین این میزان ترجمه را خلاصه نموده ام که احتمالا بتوانید تهیه کرده و مطالعه کنید. اگر در خصوص cult در اینترنت در جستجوگرها بگردید با انبوهی کتاب و نشریه و سازمان در این خصوص برخورد خواهید کرد. بسیاری گروه های ضد فرقه ای هستند که در تمامی کشورها فعال میباشند. در ضمن به عقیده تمامی جامعه شناسان فرقه یک معضل اجتماعی است که قبل از هر چیز نهاد خانواده و امنیت جامعه را به مخاطره می اندازد. همچنین فرقه یک مشکل واقعی است که لاجرم راه حل واقعی هم دارد ولی راه آن برخورد قضایی یا فیزیکی نیست. افراد فرقه خود قربانیانی هستند که باید به آنها به دید بیمار نگریست که نیاز به کمک دارند (درست مانند مسئله اعتیاد). در بخش سوم کتاب فوق الذکر که هنوز نرسیده ام ترجمه کنم به همین مسئله پرداخته شده است.در ضمن cult برخلاف sect ظاهری مانند تمامی سازمان ها و انجمن های عادی دارد. فرقه ها انواع بسیار مختلفی دارند ولی قانونمندیهای یکسانی بر همه آنها حاکم است که اگر سرتان درد نمیگیرد در زیر به اختصار توضیح میدهم.
فرقه دارای سه شرط اساسی است که اگر این سه شرط در آن حاکم باشد سایر خصوصیات فرقه نیز دیر یا زود در آن به منصه ظهور خواهند رسید. شرط اول رهبری است. در خیلی از احزاب رهبری وجود دارد ولی تعریف رهبر در فرقه فرق میکند. رهبری دارای اختیارات تام است و جنبه عقیدتی دارد. در بسیاری از فرقه ها رابطه مریدان با رهبر به گونه ای است که به او امتیازاتی میدهند که هیچکس دیگری از آن برخوردار نباشد. فرقه های بسیاری در طول تاریخ در اکناف جهان وجود داشته اند که هر گونه رابطه جنسی و عاطفی حتی در حد تلاقی دو نگاه را در درون تشکیلات خود منع کرده و با آن به شدت برخورد میکرده اند اما این حق را برای رهبر خود بدون هیچگونه مرز و محدودیتی محفوظ میدانسته اند. اینکه رهبر مربوطه چقدر از این حق استفاده کند اصلا مهم نیست. مهم نوع رابطه منحصر به فردی است که پیروان بطور خاص با رهبر برقرار میکنند. شرط دوم ساختار تشکیلاتی آنست. فرقه دارای ساختار هرمی توتالیتر است. رابطه مسئول و تحت مسئول مطلق است و مسئول اتوریته کامل بر تمامی شئونات زندگی تحت مسئول دارد. شرط سوم استفاده از تکنیک های بازپروری ذهنی و القائات روانی است. فرقه ها دارای جهان بینی و ایدئولوژی خاصی هستند که بر اساس آن به تغییر انسان ها اقدام کرده و آنان را طراز فرقه میکنند تا به کنترل کامل خود در آورند. اینها خصوصیات اصلی است. خصوصیات فرعی بسیار زیادی هم هست که در حوصله این نوشته نیست اما یکی از این خصوصیات نحوه برخورد با منتقدین بیرونی و ناراضیان درونی است. فرقه در هر حالت رویکردی سرکوبگرانه دارد. در برخورد با دشمن از ترور و در برخورد با مخالف از تخطئه و در برخورد با انتقاد از تخریب شخصیت منتقد استفاده میکند. مثلا وقتی کسی از فرقه و خصوصا رهبری آن انتقاد میکند، فرقه بجای جواب دادن به عین انتقاد به تخریب و بی اعتبار کردن منتقد بوسیله دادن نسبت های ناروا به وی و حتی دست زدن به توطئه های ضد انسانی می پردازد.
خواهش میکنم به دل نگیرید ولی باز هم مجبورم توصیه کنم که تا جایی که امکانش را دارید از انبوه مدارک منتشره در خصوص فرقه ها استفاده کرده و با انواع متنوع آنان در اعصار و مکان های مختلف آشنا شوید. یقین بدانید که ضرر نخواهید کرد. یک نمونه معروف از فرقه ها، فرقه ای تحت رهبری فردی به نام دیوید کوروش است که در منطقه ویکو در تکزاس یک قرارگاه نیز ایجاد کرده بود. در این رابطه فیلمی هم ساخته شده است که نام آن Ambush in Waco میباشد. داستان این فرقه موجب موج جدیدی از تحقیقات در خصوص فرقه ها خصوصا در آمریکا شد. فرقه دیگری که در انگلستان معروف بود بهشت روی زمین Heaven on Earth نام داشت که در این خصوص هم فیلمی با همین نامه ساخته شده است. اگر باز هم بخواهید فیلم دیگری به نام Split Image است که به مسائل درون یک فرقه در آمریکا و خصوصا مشکلات خانواده ها با فرقه ها میپردازد. فیلم Firm هم نکات جالبی دارد.
بنابراین منظور از فرقه صرفا فرقه دموکرات آذربایجان نیست. امروزه فرقه یک مبحث جدی جامعه شناسی است و روی آن مطالعات گسترده ای صورت گرفته است. اگر به آخرین گزارش سازمان حراست از قانون اساسی آلمان (سرویس اطلاعاتی این کشور) مراجعه کنید دقیقا از سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه نام میبرد و روی آن تأکید دارد. باور کنید تمامی ناظران مستقلی که بر روی سازمان مطالعه کرده اند متفق القول هستند که این سازمان یک فرقه است و تعریف دیگری ندارند و به همین دلیل این سازمان تحت مونیتور سرویس های غربی قرار دارد و بر خلاف چیزی که سازمان تبلیغ میکند که قرار گرفتن نام سازمان در لیست های تروریستی محصول معامله غرب با رژیم بوده است این کار صرفا به این منظور صورت گرفته است که دست پلیس در کشورهای مربوطه به لحاظ قانونی برای مونیتور سازمان باز باشد و مشکلی نداشته باشد. بنابراین هرچقدر که سازمان خود را به غرب نزدیک کند و هرچقدر هم که رژیم در تضاد با غرب قرار بگیرد مسئله این لیست ها تا جایی که به سازمان برمیگردد حل نخواهد شد.
فکر میکنم این نامه خیلی طولانی شد و لذا آنرا همینجا تمام میکنم. متأسفانه باز هم مجبورم علیرغم اعتراض شما از دوست دوران تحصیلم دکتر مسعود بنی صدر بخواهم که آنرا به دست شما برساند. یقین دارم که او بر خلاف سایت همبستگی ملی که جوابیه شما را بدون درج نامه من منعکس کرده است جانب انصاف را رعایت نموده و ابتدا مطلب شما را بطور کامل و سپس جواب مرا درج خواهد کرد. در ضمن از پیشنهاد کمک به دخترم هما بی اندازه سپاسگزارم. البته فکر میکنم که وی بر اساس تجارب قبلی بیشتر ترجیح بدهد که کسی مزاحمش نشود تا اینکه انتظار کمک داشته باشد. همچنین او از زمانی که حدود دو سال و نیم پیش از ایران بازگشت تلاش میکند تا وسایل و مدارک مرا از سازمان بگیرد که البته هنوز موفق نشده است. اگر در این خصوص کمکی از دستتان بر بیاید شاکر خواهم بود.
بی صبرانه منتظر جوابتان هستم.
والسلام
ابراهیم خدابنده
خروج از نسخه موبایل