آرایش اسب مرده قبل از زدن چوب حراج
تبلیغات غیرمستقیم برای بزک کردن فرقه رجوی
ایران اینترلینک، بیست و نهم نوامبر 2006
طی دو سه سال گذشته شاهد بوده ایم که جنگ طلبان و لابی اسرائیل به روش های مختلف سعی کرده اند تا با بزک کردن مجاهدین باعث گردند که شاید دولت ایران بهایی در قبال انحلال فرقه تروریست رجوی بپردازد.
طی دو سه سال اخیر باز شاهد بوده ایم که دولت ایران در هر رو در رویی و مذاکره ای اعلام کرده که مجاهدین نه مشکل ایران که مشکل غرب هستند و اگر کشور های غربی نیاز به کمک دارند اعلام کنند. وزیر خارجه دولت جمهوری اسلامی در سه مرحله مختلف تاکید نموده که مشکل مجاهدین ربطی به دولت ایران نداشته و جمهوری اسلامی نیازی به مذاکره در باره آن نمی بیند.
و باز طی دو سه سال اخیر شاهد بوده ایم که یکی از روش های باد کردن و بزک کردن مریم رجوی (خارج از مخارج هنگفت تبلیغات مستقیم) استفاده از حساسیت های موجود بر علیه جنایات جنگی و جرایم ضد بشری مریم و مسعود رجوی بر علیه ملت ایران و عراق بوده است. به یاد داریم که پخش خبر تردد مریم رجوی به بلژیک جز بازتاب موضع گیری های عصبی حکومت ایران در قبال مسئله ای بغایت بی اهمیت نبود. و به یاد داریم موارد مشابه در سالهای قبل را که بر انگیختن احساسات در کشور ایران باعث تبلیغات بدون پایه برای سازمان مجاهدین و مسعود و مریم رجوی گردیده.
اگر چه راست ترین جناح های اسرائیل و جنگ افروز ترین بخش های نو محافظه کار امریکا به این مسئله عادت کرده اند ولی باید گفت که دیگر حتی راست ترین جناح های داخل حکومت هم این حربه نخ نما شده را به پشیزی نمی خرند. آخرین نوع از این حرکات گزارش بغایت مسخره کنگرشنال ویکلی در مورد استفاده پنتاگون از مجاهدین خلق برای سرنگونی حکومت ایران است که دیروز منتشر شد و در بوق کردن آن توسط همان جناح هایی که خبر را جعل کرده اند!!
هم ما می دانیم، هم کنگرشنال ویکلی و هم پنتاگون که فعلا سازمان مجاهدین شلوارش خودش را به زحمت بالا نگه می دارد چه رسد به امکان تحرک و مورد استفاده قرار گرفتنش توسط جنگ طلبان. استفاده از آن حتی اگر پنتاگون بخواهد همه هزینه هایش را هم بدهد غیر ممکن است.
اگر چه پنتاگون به سرعت این گزارش ساختگی تبلیغاتی را تکذیب کرده و اعلام کرده که این سازمان یک سازمان تروریستی است ولی بوضوح جار و جنجال تو خالی تبلیغاتی را در سطر سطر گزارش و پاسخ به گزارش می توان دید.
واقعیت این است که در حال حاضر خارج از روش های تبلیغاتی نخ نما شده که آن هم دیگر بنظر نمی رسد بتواند کسی را تحت تاثیر قرار دهد، پنتاگون حتی قبل از استعفای رامسفلد در مورد سازمان مجاهدین و حرکت بعدی ارتش آمریکا در رابطه با آن با دو سناریو مواجه بوده است
اولین سناریو خواستار انحلال کامل کمپ اشرف و مصاحبه تک به تک با افراد و سپس تحویل آنها به سازمان ملل و صلیب سرخ است. در این سناریو طبعا یک دولت مرد عراقی یا امریکایی می تواند با بر عهده گرفتن تصمیم به انحلال کامل اشرف اعتبار آن را برای روابط آینده با ایران بدست آورد.
دومین سناریو خواستار سعی در پالایش مجدد کمپ است و این بدین مفهوم است که افراد بشدت ناراضی را شناسایی کرده و به آنها اجازه خروج داده شود (چیزی مثل پالایش سال 2003 که حدود 800 تن از سه هزار و هشتصد نفر به تیف رفتند که اکنون حدود 180 نفر از آنها که نمی خواهند به ایران بازگردند هنوز آنجا هستند) و بقیه افراد بصورت جمعی به نقطه ای دیگر (مرز عراق و ایران دیگر نه برای عراق امکانپذیر است و نه امریکا) همچون مرز اسرائیل و اردن منتقل گردند.
در بهترین برآورد ها موافقین این طرح دوم مدعی می گردند که بیش از هزار تن پاکسازی شده و چیزی کمتر از دو هزار تن باقی خواهند ماند که آنها هم همگی بالای 40 سال و بسیاری بالای 55 سال دارند و همگی زخم های جسمی و روحی عمیقی را با خود حمل می کنند. بر اساس برآورد های مخالفین این طرح در صورتی که پالایش و پاکسازی شروع شود بیش از حدود 180 نفر (هسته مرکزی فرقه در اشرف) باقی نخواهند ماند. مخالفین طرح خواستار جدا کردن این هسته مرکزی بعنوان تهدید برای جوامع و آزاد سازی الباقی گروه هستند. آنها معتقدند حتی اگر ایران در حال حاضر بهایی برای انحلال کمپ نپردازد باید با جلو گیری از انحلال خود بخودی سازمان مجاهدین اعتبار انحلال آن بدست امریکا را بدست آورد که شاید در آینده مورد استفاده ای داشته باشد. هر چه هست طرفداران هر دو سناریو اذعان دارند که زمان استفاده گروه حداقل به شکل نظامی و شبه نظامی سابقش سالها است که به سر آمده و بازگشت به گذشته متصور نیست.
متاسفانه نه در جنگ تبلیغاتی بین لابی اسرائیل و حکومت جمهوری اسلام و نه در سناریو های مختلفی که در باره آینده فرقه رجوی و چگونگی خاتمه قائله آن در نظر گرفته شده است هیچ اشاره ای به افراد گرفتار در عراق (و یا نفرات تحت تاثیر فرقه در اروپا) نشده و حقوق اولیه این افراد از همه طرف به فراموشی سپرده شده است. افرادی که اکنون به پایین ترین قیمت ها روی میز حراج گذاشته می شوند و روی آینده و جان و مال و خانواده و فرزندانشان معامله و چانه زنی می گردد کسانی هستند که هر کدام دو دهه با خلوص نیت و با گذشتن از همه مادیات و حتی معنویاتشان فقط بخاطر مردم و کشور ایران پای در این راه نهادند. این افراد اگر چه با انواع روش ها توسط رجوی تا حد فروش به صدام و مزدوری برای دشمن کشور در حین جنگ مورد سو استفاده قرار گرفته اند ولی اکنون بشدت محتاج رسیدگی های جسمی و روحی می باشند.
راستی آیا این طبل تو خالی و باصطلاح آپوزیسیون پرادعای جمهوری اسلامی ایران نیست که باید مینیمم توجهی هم به این مسئله داشته باشد؟ چطور است که وقتی از خیانت ها و جنایت های مریم و مسعود رجوی صحبت می شود همگی سر زیر پتو کرده از موضع گیری بر علیه این جنایات ضد ایرانی و ضد بشری شانه خالی کرده جربزه پاک کردن دامن خود از فرقه را ندارید ولی همزمان وقتی کار به پرداخت هزینه برای نجات کسانی است در همین آپوزیسیون و بخاطر همین آپوزیسیون همه چیزشان توسط صدام و رجوی به غارت رفته باز هم سر از زیر پتو بیرون نمی آورید؟ آیا واقعا مردم ایران باید به چه چشمی به این منظره نظاره کنند؟ آیا این وظیفه جمهوری اسلامی و یا جنگ طلبان نو محافظه کار و یا راست ترین جناح های اسرائیل است که بدنبال احقاق اولیه ترین حقوق کسانی باشد که بیست و پنج سال گذشته را در کنار دشمنانشان بوده اند؟