پاسخ هادی شمس حائری به ابراهیم خدابنده

پاسخ هادی شمس حائری به ابراهیم خدابنده
هادی شمس حائری، سی ام نوامبر 2006
آقای ابراهیم خدابنده با سلام و تشکر از ارسال جواب نامه اینجانب
امیدوارم زندگی در محرومیت وغربت زندان و دور افتادن از خانواده و جامعه ای که به آن تعلق داری زیاد سخت و طاقت فرسا نباشد و روزی بتوانی بیرون از دیوار های زندان آزادی را از هنگام جدائی از فرقه بطور مضاعف احساس کنی.
به خدمت شما عرض کنم که منهم در حال حاضر اعتقادم بر این است که سازمان مجاهدین یک فرقه با تمام خصوصیت آن است اما تفاوت دیدگاه من با شما و اقای مسعود بنی صدر در این نکته نهفته است که بنیانگزاران سازمان مجاهدین از ابتدای تشکیل سازمان قصد ساختن یک فرقه را با خصوصیات امروزی آن نداشته اند.
اما چون معماران این بنا خشت اول را کج نهادند این دیوار تا ثریا کج رفته است و این کجی نه تقصیر رجوی است و نه تقصیر هر یک از مؤسسین اولیه اگر زنده بودند است، هر که در رأس کار بود انتهای سازمان همین است که می بینیم.
اعمالی که حتی حنیف نژاد برای حفظ سازمان انجام داد مانند ربودن شهرام برای رسیدن به هدفی معین و اخراج تنی چند بخاطر ازدواج و سایر حرکات خود بخودی ناشی از ضربه شهریور، که ذکر همه آنها در این جا مقدور نیست بخاطر کج نهادن همان خشت اول یعنی انتخاب مشی مبارزه مسلحانه برای رسیدن به هدف بود که سازمان را به مذلت امروزی رسانده است.
سازمان مجاهدین از لحظه ای که با قصد مبارزه مسلحانه بجای مبارزات مسالمت آمیز و قانونی که قبلا مورد توافق جبهه ملی و نهضت آزادی و سایر ملیون بود تشکیل گردید همزمان پایه یک فرقه عقیدتی را نیز بنیان نهاد.
به نظر من هر گروه و سازمان تروریستی بمرور بسمت فرقه ای شدن پیش می رود.
منظور این است که خصلت فرقه ای سازمان و مشی مسلحانه، قرین و همزاد یکدیگرند. با این تفاوت که مبارزه مسلحانه نسبت به خصلت فرقه ای تقدم وجودی دارد اما آنقدر نزدیک و همزمان با آن است که تشخیص تقدم و تاخر آن بلحاظ زمانی قدری مشکل است.
جنایات رهبران مارکسیست شده سازمان مانند ترور و حذف مخالفین و سرکوب درون تشکیلاتی نیز همگی بخاطر وجود مشی مبارزه مسلحانه با محمل جلوگیری از ضربه امنیتی صورت گرفت. سازمان مجاهدین در سال 1353 که تغییر اجباری ایدئولوژی را در دستور کار قرار داد یک فرقه بود و همچنین امروز که رهبری بدست رجوی است.
شما در جواب به نامه بهار ایرانی متذکر شده اید که فرقه مجاهدین از ابتدای امر تلاش مینمود تا سه شرط اصلی ایجاد فرقه (رهبر – ساختار تشکیلاتی – کنترل ذهنی) را برآورده سازد. سپس نتیجه گرفته اید که این مشی مسلحانه نبوده که سازمان را به فرقه تبدیل کرده است بلکه وجود این سه شرط باعث فرقه شدن مجاهدین شده است.
من می خواهم بگویم که جاری ساختن این سه شرط قائم به خود نبوده بلکه ضرورت وجود مشی مسلحانه بوده است که رعایت این سه شرط را ملزم ساخته است. یعنی اگر سازمان مشی مسالمت آمیزو قانونی را در پیش می گرفت نیازی به (رهبر)، (ساختارتشکیلات آهنین)، وکنترل ذهنی نداشت.
هیچ یک از احزاب و سازمانهای سیاسی که بطور علنی و باز فعالیت می کنند نیازی به ارتباطات مخفی و سری وکنترل ذهنی ندارند. این سه شرط، بخاطر اطاعت بی چون و چرای اعضاء از رهبری واطاعت بی چون و چرا، بخاطر حفظ ساختار تشکیلات آهنین، و برقراری تشکیلات آهنین بخاطر وجود مبارزه مسلحانه است. پس می توانیم نتیجه بگیریم که این مبارزه مسلحانه بوده است که سایر عوامل را ضروری ساخته است.
هدف از تمامی این بحث ها دست یابی به ریشه فساد و عامل اصلی تبدیل سازمان به فرقه است تا راه تکرار آن را برای آینده گان مسدود کنیم، عملیات جاری و انقلاب ایدئولوژیک و سرکوب و قتل و شکنجه و بخدمت اجانب درآمدن و زیر پا گذاشتن اصول، و… تشکیلات آهنین و رهبری ماریز ماتیک همه عوامل ثانوی و فرع بر علت اصلی است و ابزاری است تا مبارزه مسلحانه را پیش ببرد.
یعنی تمامی عوامل فوق بازتاب تأثیر اجتناب ناپذیر مبارزه مسلحانه از زمان تأسیس سازمان تا به امروزمی باشد.
ما باید دریابیم که چگونه یک سازمان انقلابی با ویژگی های ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری و ضد وابستگی به اجانب وبا قصد رسیدن به استقلال و آزادی، از راه اصلی خود دور و به فرقه تبدیل می شود. اگر ما بتوانیم این راز را، یعنی علت اصلی فرقه شدن مجااهدین را کشف کنیم به هدف خود رسیده ایم.
این که سازمان از روز اول فرقه بوده یا بعدا فرقه شده است و اینکه تعریف و خصوصیات فرقه چیست و به چه نوع سازمانی را فرقه می گویند چیزی را حل نمی کند این صرفا یک بحث روشنفکری می شود و فقط پدیده را تجزیه و تحلیل کرده ایم. باید به بینیم در بین عوامل مختلف چه عامل اصلی بوده که سازمان را به فرقه تبدیل کرده است آیا این عامل مشروط به فرد است یا مشروط به زمان است یا مشروط به ایدئولوژی سازمان است یا مشروط به مشی مبارزاتی است و…
درک و کشف عامل اصلی از آن جهت مهم است که بقیه عوامل از آن منبعث می شود و اگر آن را خشک کنیم شاخ و برگ آن نیز خشک خواهد شد.
برای روشن شدن قضیه و اثبات اینکه مبارزه مسلحانه ستون اصلی خیمه مجاهدین است می توانیم علت اصرار آنها برای ماندن در عراق را مورد بررسی قرار دهیم.
تنها دلیلی که مجاهدین اصرار دارند در عراق بمانند نه شرایط امنیتی و اجتماعی- اقتصادی خوب عراق بعنوان یک کشور پناهنده پذیر و کشوری که می توان در آن فعالیت سیاسی کرد است، بلکه علت اصلی ماندن در عراق برای توجیه نیروهای خود و هوادارن اروپائی شان این است که بتوانند مبارزه مسلحانه خود را علیه رژیم ادامه دهند. پس اگر مجاهدین مشی مسلحانه را کنار بگذارند و بخواهند کار سیاسی بکنند حتما از عراق خارج خواهند شد.
خروج از عراق بمعنی دست برداشتن از کنترل تشکیلاتی و کاهش فشار روانی براعضاء و آزادی نسبی آنها و شل شدن روابط فرقه ای که مقتضای کشورهای ازاد غربی می باشد است. چنین شرایطی مجاهدین را از هم می پاشاند. پس می بینیم که نقش مشی مسلحانه در حفظ موجودیت و ادامه حیات فرقه تا چه اندازه اهمیت دارد.
از طرفی اگر سازمان دست از مبارزه مسلحانه بردارد بلافاصله باید تمام موضع گیری ها و حرکات بعد از 30 خرداد تا کنون را که انجام داده نفی و از خود انتقاد کند، و این به زیر سؤال رفتن رهبری و نفی وی منجر می شود، بدینجهت سازمان هرگز دست از مبارزه مسلحانه لااقل در شعار برنمی دارد. مشی مسلحانه هست و نیست مجاهدین است و نه چیز دیگری.
پیروز و پایدار باشید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا