پاسخ آقای ابراهیم خدابنده به نامه آقای شمس حائری

پاسخ آقای ابراهیم خدابنده به نامه آقای شمس حائری
سایت دکتر مسعود بنی صدر، دهم دسامبر 2006
آقای شمس حائری
12 آذر 1385
با سلام و خسته نباشید
امروز نامه مورخ 29 نوامبر شما را که در سایت رهایی منعکس گردیده بود دریافت کردم. از ابراز محبت و همدلی شما سپاسگزارم و امیدوارم در کارتان موفق باشید. بر اساس باورهای دینی که دارم معتقدم که انسان اساسا روی دو پای صبر و شکر ایستاده است و یا حرکت میکند. در ناملایمات باید صبر و استقامت کرد و در گشایش ها باید شکر نمود.
از تفاوت دیدگاه ها در خصوص شکل گیری سازمان مجاهدین خلق و اینکه آیا از ابتدا فرقه بوده است یا خیر صحبت کردید. من اصلا اصراری ندارم که سازمان حتما از روز اول بطور کامل بصورت یک فرقه تأسیس شده است. جواب قطعی اینکه از ابتدا چه نیتی در کار بوده است را باید از بنیانگذاران سازمان پرسید. بهرحال دو حالت بیشتر وجود ندارد. یا سازمان بر مبنای یک فرقه پایه ریزی شده و سپس خصوصیات فرقه ای از قبیل حذف فیزیکی مخالف و توسل به ترور بروز کرده است، و یا اینکه از ابتدا دست به یک مبارزه مسلحانه چریکی و بدور از توده مردم زده و لاجرم مجبور به استفاده از روش های فرقه ای برای حفظ تشکیلات خود شده است. هر دو حالت میتواند به درجاتی درست باشد.
اینکه بنیانگذاران سازمان از ابتدای تشکیل آن قصد ساختن یک فرقه با خصوصیات امروزی آن را نداشته اند هم حرف درستی است. ولی خودتان هم تصدیق میکنید که از ابتدا یک خشت کجی نهاده شده بوده است. در ضمن من به دنبال مقصر نمیگردم اما بروز خصائصی از قبیل انتخاب مشی قهرآمیز و ایجاد خانه های تیمی و قطع کردن رابطه اعضا با خانواده و ملاء اجتماعی و برقراری رابطه مطلق مسئول و تحت مسئول و بطور خاص برجسته کردن نقش رهبری خاص الخاص تماما از ویژگی های فرقه ای است. این حرف هم میتواند درست باشد که اگر سازمان از ابتدا مبارزه مسلحانه چریکی (و نه مبارزه مسلحانه مشروع توده ای) را انتخاب نکرده بود و به تشکیلات زیر زمینی با انضباط آهنین محتاج نبود نیازی هم به فرقه شدن نداشت.
فکر میکنم شما و آقای مسعود بنی صدر و من یک نقطه مشترک داریم و آن اینست که تروریسم و فرقه قرین و همزاد یکدیگر هستند و اختلاف در تعیین تقدم و تأخر آن به لحاظ زمانی است. خودتان هم تصدیق میکنید که تشخیص این تقدم و تأخر کار چندان ساده ای نیست. بنابراین من در حال حاضر مصر نیستم که حتما این مسئله را تعیین تکلیف کرده و به جواب قطعی برسم چون در پیدا کردن پاسخ به این سؤال که در حال حاضر چه باید کرد تأثیر خیلی جدی نباید داشته باشد.
شما تأیید میکنید که مناسبات فرقه ای در سازمان مجاهدین خلق موجب بروز مسئله ای مثل کودتای اپورتونیستی در داخل سازمان، آنهم به آن صورت فجیع که در تاریخ معاصر کشورمان تقریبا بی سابقه بوده، گردیده است. بنابراین در این نقطه هم اشتراک نظر داریم که فاجعه سال 1354 ناشی از فرقه بودن تشکیلات بوده که بهر ترتیب ظرف آنرا مهیا کرده است.
در ضمن شما قطعا قبول دارید که سه شرط کلاسیک طرح شده در نامه ام به بهار ایرانی برای فرقه بودن یک تشکیلات، شروطی لازم و ضروری است. اینکه نیت برقراری این سه شرط چه بوده و اینکه آیا مبارزه مسلحانه موجب توسل به روش های اداره فرقه ای تشکیلات شده و یا اینکه مبارزه مسلحانه به عنوان یک خصیصه فرقه ای بعدا ظهور کرده است موضوعی است که شاید نشود براحتی مشخص کرد. من دلیل و مدرکی برای رد نظرات شما ندارم و لذا همه آنها میتوانند کاملا درست باشند.
نوشته اید که هیچ یک از احزاب و سازمانهای سیاسی که بطور علنی و باز فعالیت میکنند نیازی به ارتباطات مخفی و سری و کنترل ذهنی ندارند. این حرف کاملا درست است. اما از طرفی فعالیت تمامی تشکیلات فرقه ای در سراسر دنیا به درجاتی مخفی و بسته است. قطعا همه فرقه های موجود در جهان در حال حاضر به فعالیت قهرآمیز روی نیاورده اند. بنابراین انگیزه های دیگری هم برای فرقه شدن وجود دارند که البته ممکن است انگیزه سازمان مجاهدین خلق برای فرقه شدن همان مبارزه مسلحانه بوده باشد.
موضوع دیگر اینکه سازمان های بسیاری بوده اند که دست به مبارزه مسلحانه زده و تشکیلات مخفی برقرار کرده و انضباط آهنین نیز داشته اند اما فرقه نشده اند. این که انتخاب مشی مسلحانه چریکی میتواند منشأ فساد باشد درست است ولی من به قاطعیت شما نمیتوانم نظر بدهم که همه چیز در همان خلاصه شده باشد. در ضمن خصوصیات فرقه ای سازمان در سال 64، یعنی در زمان اعلام انقلاب ایدئولوژیک، در حالیکه عملیات مسلحانه در داخل کشور کاملا فروکش کرده و تشکیلات سازمان اساسا در خارج کشور فعالیت میکرد و مشکلات امنیتی و مخفی کاری به آن صورت مطرح نبود بیشترین بروز را داشت. علت اصلی طراحی انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان حل و فصل مشکلات اجرائی مربوط به مبارزه مسلحانه نبود بلکه جلوگیری از ریزش نیرو بود. یعنی با مطلق و عقیدتی کردن رهبری و پیمودن پله های تکامل در جهت فرقه شدن قصد بر این بود که نیروهای سرخورده به این طریق حفظ و کنترل شوند که این نیروها تماما در خارج از کشور مستقر بوده و هیچکدام درگیر مبارزه مسلحانه و زندگی چریکی مخفی نبودند و قطع ارتباط آنان با محیط پیرامون و خانواده هم هیچ علت امنیتی نداشت بلکه دقیقا دلیل ایدئولوژیک داشت.
من فکر میکنم که ممکن است این که ریشه فتنه را تنها در انتخاب مبارزه مسلحانه بدانیم قدری برخورد ساده با مسئله باشد. باید به جستجوی عوامل دیگری هم بود. یعنی مجموعه ای از عوامل مختلف دست به دست هم داده و وضعیت سازمان را به نقطه امروزی رسانده است. در این رابطه بهرحال نقش رهبری سازمان در هر صورت تعیین کننده بوده است.
در خصوص اصرار سازمان برای ماندن در عراق من عقیده دارم که اتفاقا هدف دقیقا حفظ فرقه است. یعنی عراق امکانی را در اختیار سازمان قرار میدهد تا بتواند در چهارچوب فرقه نیروهای خود را کنترل نماید و قطع ارتباط آنان با دنیای واقعی را بوجود آورد. وگرنه انجام مبارزه مسلحانه از عراق هیچگونه چشم انداز واقعی ندارد. ارتش آزادیبخش ملی از سال 67 تاکنون وارد هیچگونه درگیری جدی و گسترده با نیروهای نظامی جمهوری اسلامی نشده و در آینده هم نخواهد شد.
اما همچنان من اعتقاد دارم که سازمان اگر بخواهد در حال حاضر بین عملیات نظامی و عملیات جاری یکی را انتخاب کند قطعا از عملیات جاری کوتاه نخواهد آمد. یعنی سازمان با نفی مبارزه مسلحانه از هم نخواهد پاشید ولی با نفی انقلاب ایدئولوژیک که شالوده تشکیلاتش را در مقطع فعلی تشکیل میدهد یقینا از هم خواهد پاشید و یا دیگر فرقه نخواهد بود. در ضمن سازمان عملا سالهاست که دست از مبارزه مسلحانه برداشته و اگر مجبور شود علنا هم اعلام خواهد کرد، کمااینکه در برخی محافل سیاسی در غرب این کار را کرده است. بنابراین با نظر شما مخالف هستم و باورم بر این است که انقلاب ایدئولوژیک و عملیات جاری هست و نیست سازمان مجاهدین خلق است و نه مبارزه مسلحانه.
در خصوص بحث فوق مایلم دوستان بیشتری حول آن نظر بدهند تا پخته تر شده و از حالت خامی فعلی خارج شود. اما مایلم به این نکته ضروری نیز توجه بدهم که سؤال اصلی همچنان اینست که در شرایط فعلی چکار باید کرد. یک مسئله اینست که موضوع تشکیل سازمان مجاهدین خلق را ریشه یابی کنیم و موضوع مهمتر به عقیده من اینست که ببینیم الان برای کسانی که گرفتار فرقه رجوی هستند و انبوه خانواده هایی که آسیب دیده اند چکار میشود کرد و چگونه این مشکل را میتوان از سر راه برداشت. برای وارد شدن به این موضوع تشخیص اینکه سازمان مجاهدین خلق بر اساس تمامی تعاریف کلاسیک یک فرقه است و اینکه این فرقه روی سه پایه رهبری، مناسبات تشکیلاتی، و انقلاب ایدئولوژیک سوار است و فقدان هر کدام از آنها به معنی نفی فرقه خواهد بود خیلی مهم است. دعوای اصلی ما با سازمان بر سر مبارزه قهرآمیز یا رفتن به عراق نیست (اگرچه این مسائل مشکل اصلی عموم مردم ایران است). اینها یک استراتژی غلط بوده است که در جای خودش باید به آنها پرداخت. دعوای ما بر سر مطلق شدن رهبری و مناسبات غیر دموکراتیک و شستشوی مغزی اعضا و تفتیش عقاید در نشست های عملیات جاری است که باید تلاش کرد به صورت منطقی حل نمود تا بتوان اعضای در بند را آزاد ساخت. یعنی صرف نظر از گذشته سازمان در حال حاضر مشکل اصلی پیش روی ما دقیقا یک تشکیلات فرقه ای است که با استفاده از ابزاری که تمامی فرقه ها بکار میگیرند نیروهای خود را حفظ و کنترل میکند و آنها را در بند نگاه میدارد.
فکر میکنم منظورم را بروشنی بیان کرده باشم. بهرحال مشتاقانه منتظر نامه های سایر دوستان و نامه بعدی شما هستم. امیدوارم بتوانیم در این مکاتبات به فرمول مشخصی برای نجات انسان هایی که در چنگال فرقه اسیر هستند و پایان دادن به رنج و حرمان خانواده ها برسیم.
با تشکر فراوان و امید موفقیت
ابراهیم خدابنده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا